یکی چراغ ها را خاموش کند (2)
تند پیچید. خیلی تند. پیچ ها را می پیچاند، می چلاند. من می پیچیدم میان خودم. پیچ می خوردم. ولی ساکت بودم. پرحرف ولی ساکت. پیچ پشت پیچ بود …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
تند پیچید. خیلی تند. پیچ ها را می پیچاند، می چلاند. من می پیچیدم میان خودم. پیچ می خوردم. ولی ساکت بودم. پرحرف ولی ساکت. پیچ پشت پیچ بود …
Read Moreدر یک بی تفاوتی عمیق سیر میکنم. دیگر هیچ خبری ،سائق های عاطفی و عقلانی من را تکان نمیدهد. نه خوشبختی و نه بدبختی.نه ثروت و نه قدرت و …
Read Moreخواهرم یعنی محبوبه سرزا رفت و بچهشم بعدش و شوهرش یعنی آقا عزت هم بعدتر. فک و فامیل همه با ماشینهای آخرین مدل آمده بودند سرخاک.هیچکس نمیخواست از آن یکی …
Read Moreستاره ها صف کشیده اند در خیابان راه شیری. نه خیلی منظم و سر به راه. هرج و مرج غریبی ست. بی هیاهو اما. من هم عادت دارم به …
Read Moreحاجی گفته بود مگه از روی نعش من رد بشی که بزارم با فرشته ازدواج کنی ،اخه تو که نه نمازت سرجاشه ،نه روزه ت سرجاشه ،نه دعای ندبه …
Read More” تو هم مثل حاج احمد. پدرت. همه اتان زن را برای تخت و مطبخ میخواهید. عوض بشو نیستید. صد سال هم که میان ینگه ی دنیا زندگی کنید ته …
Read Moreساعت های زیادی است که نشسته ایم میان این کافه. یعنی اینطور فکر میکنیم. مطمئن نیستیم. چون اینجا نه از ساعت خبری ست و نه از پنجره ای که …
Read Moreنیمی سپید و نیمی سرخ/ میگفتند گیلاس شربتی/ باغ حسن آقا سرشار بود/ از روی دیوارهای کاهگلی که قدشان را از قد بچه های روستا بلند تر نمی گرفتند/شاخه …
Read More