هذیان احساس
این نوشته عنوان ندارد
جوابی نیست…هر چه میگویم کمتر جواب دارم…میدانم …ولی صبور هم نیستم…زندگی تمام میشود با دشمنی یا با دوستی با کینه یا با مهر با نفرت یا با رفاقت…زندگی تمام میشود …
Read Moreخودت را تقسیم کن لامصب
سلام من امروز تورا جور دیگر دیدم..میدانی؟ یاد ترمیناتور افتادم! ویران گر. او با دور بازو ویران میکرد و تو با دوری که میانه ی تو را برگرفته است. او …
Read Moreمردگانی با مشت پر!
یکسالی میگذرد به گمانم/سال 87/…مثل همیشه مرگ و زندگی میان ذهنم میچرخیدند. سرم پر از حرف است. “شهاب! باران” کلمات شده ام. وقت نیست.عمر هر فکر به “درنگی” و هر …
Read Moreسوسک هایی که ادم کباب میکنند
شهریور ماه 87/ حال خوبی نداشتم،گلایه مند از زمین و زمان،بیشتر از خودمان،از خودم،از تو،از من، از ما، شهریور ماه 87/ هیچ از شهریور 88 نمیدانستم ! روزی که دلگیر …
Read Moreابراز بی وجودی
1382 /همان روزهای پایانی سال ! بد جوري دلم ميخواد ابراز بي وجودي كنم!…جدي ميگم…نگو كه همين حرفم يه نوع ابراز وجودـ…به كي قسم بخورم باور ميكني كه راست ميگم؟….اقاجون …
Read Moreزير باران با چشمهای بسته!
فقط چند روز مانده تا پایان سال هشتاد و دو …چه مي توان كرد…از كجا بايد گفت كه اغازش باشد! از كدام روز؟..كدام ساعت…كدام لحظه؟..از كدام لحظه ميتوان گفت كه …
Read Moreنسخه درد ناعلاج
فروردين، هشتادو سه، عجیب بودم..فقط عجیب. نسخه ی درد نا علاج! …پريشان گو شده ام …نميدانم…چه كنم… نه پاي رفتن دارم و نه تاب ماندن!.برزخي تمام دوره ام كرده است!…نه از …
Read Moreوقتی ابلیس به خدا تنفس دهان به دهان می دهد
نمیدانم این طرح يك قصه بود در ذهن من یا برشي از فردا. بخشي از تقديرم بود یا کلماتی که به من وحی میشدند. درِآسمان را بسته بودند و حالا …
Read More