نیاز ما به جامعه شناسی
جامعه شناسی ، دانشِ عبور از “فهم متعارف ” است! البته آن را دانش شناخت “نظم جامعه” نیز خوانده اند اما نتیجه ی خوانش آن نظم ،بی شک عبور از ” فهم متعارف ” خواهد بود. و این به گمان من کلیدی ترین معنا و دریافتِ عیان و نهان در تمامی تعاریف موجود در این حوزه است. چه آن را دانشِ شناخت نهادهای اجتماعی و شیوه ی عمل آنها بدانیم (دورکیم) و چه همانند ماکس وبر بر فهمِ کنش های انسانی و سویه های آن تکیه بزنیم و یا هر تعریف دیگری برای این حوزه قائل شویم در نهایت ما را به یک سو می رساند و آن نیز عبور از “فهم متعارف” است. اصولا شما نمیتوانید مطالعه جامعه شناختی درمورد یک پدیده یا ایده ی جمعی داشته باشید اما از فهم متعارف در باره ی آن ایده و پدیده عبور نکنید. پدیده ها را به شیوه ای متفاوت نبینید و تحلیل نکنید.
انچه نگاه یا رویکرد جامعه شناسی نامیده میشود اینست که شما پرده ها را از امور و ایده های جمعی کنار بزنید. لایه و سطحی دیگر و متفاوت و عمیق تر را نشان بدهید و جامعه را مدام به سمت لایه های پنهان تر توجه داده و آشکار کنید که آنچه همگان میبینند و حتی باور کرده اند و بر سر آن نیز توافق دارند شاید اشتباه باشد و شاید لایه های عمیق تر و مهم تری دارد که تا تحول و تغییر در آنها صورت نگیرد، زندگی جمعی بهره ای از دگرگونی و تغییرات نخواهد داشت و رشد جمعی صورت نخواهد گرفت. مطالعه ی جامعه شناختی به تعبیر پیتر برگر ” پشت چیزها را می بیند” ، “درون چیزها را می بیند” و دیدن پشت و درون چیزها، با چشم سر و گوش بدست نمی آید. و این را میتوان همان عبور از فهم متعارف خواند. این آگاهی جامعه شناسانه است که ” چشم اندازی تازه به جهان به روی ما می گشاید و به انچه اشنا و روزمره است معنای تازه میدهد” .
اگاهی جامعه شناسی اینست که چیزها را به گونه ای دیگر ببینیم نه انچنان که به نظر می رسند ! و البته چون نگاه جامعه شناختی در برابر فهم متعارف ایستاده گی میکند خیلی ها با آن موافق نیستند واصولا چنین دانشی را مفید نمیدانند. عوام تلاش میکنند آن را ندیده گرفته و عبور کند و یا آن را حرف های روشنفکرانه ی بی خاصیت تلقی کند و خواص و اهل قدرت نیز تلاش میکنند تا ماهیت آن را تغییر دهند و آن را ایدئولوژیک کنند. (مانند اسلامی کردن علوم انسانی که البته از همه مهم تر جامعه شناسی ست)
ویژگی های فهم متعارف
تبارشناسی” فهم متعارف” ما را به ارسطو میرساند و در ادامه نیز فیلسوفان متعدد تا به همین امروز مانند ادروارد مور فیلسوف انگلیسی درباره آن صحبت کرده اند. اما آنچه در نگاه و ذهن من با “فهم متعارف” هم خوانی بیشتر دارد همان “شعور عامه ” است! یک نوع فریب خوشایندِ عمومی ست درجامه ی اگاهی که ویژگی هایی به قرار زیر دارد:
فهمی از امور است که تعریف امور و ایده های اجتماعی و رابطه ی آنها را ساده کرده و به سرعت قابل پذیرش میکند.نگاه کنید به فهم متعارف ما ایرانیان از آزادی و انقلاب و ارتباط مفهوم ازادی با عمل انقلاب و اینکه در طول صدسال چندین بار به تغییر ساخت سیاسی تلاش کرده ایم اما هنوز به ازادی نرسیده ایم اما چنین ارتباطی میان ازادی و انقلاب در ذهن اکثریت ما وجود دارد و ما در یک نگاه تاریخی گرفتار در “فهم متعارف” مانده ایم.
شکل و صورت آگاهی نیزدارد اما درحقیقت یک اگاهی کاذب یا در نگاهی خوشبینانه فهمی سطحی و ظاهری ست وبه همین دلیل عامه مردم به سرعت بر سر آن توافق کرده و مبنای عمل خود قرار میدهند.برای مثال فهم متعارف و شعورعامه تصور میکند رسانه ها پایه ی دموکراسی هستند درحالیکه پایه استبداد نیز میتوانند باشند. و یا اینکه با تقسیم جامعه به باشرف و بی شرف میزان ازادیخواهی افراد را معین میکند در حالیکه ازادیخواهی از بنیاد ، اصول و مبانی دیگری شاید داشته باشد.
فهمی که خوشایند عامه میشود و عامه خودشان را در چنین فهمی محق تصور میکنند. برای مثال توجه کنید به فهم و درک مردم از شهرداری که آن نهاد را مسول نظافت شهر و جمع آوری زباله میداند اما کمترین مسولیت اجتماعی برای فرد_خود در نظر نمیگیرند و فرد در این زمینه همیشه حق دارد!
فهم یا شعور عامه به سرعت تولید و توزیع و تکثیر میشود. نگاه کنید به حجم و میزان تکرار و سرعت تولید و توزیع و تکثیر عبارت های سطحی و تحلیل های ظاهری از امور انسانی در همین جهان مجازی. کافی ست شما یک عبارت وزن و قافیه دار را برای توافق و یا تخالف با امری بسازید. یا هیجان را به نوشته خود تزریق کنید. آن عبارت و تحلیل به سرعت تکثیر میشود و اکثریت آن را اگاهی فرض میکنند. در حقیقت هرجا و هرمنبعی که با سرعت بالا محتوی خوشایندِ عامه تولید میکند و آن محتوی به سرعت تکرار و توزیع و تکثیر میشود نمیتواند منبع قابل اطمینانی باشد.
مصادیق “فهم متعارف” مختصات تاریخی و جغرافیایی دارد.
یعنی بعضی ازمصادیق فهم متعارف از زمانی به زمان دیگر متحول میشود. برای مثال در سال 57 فهم متعارف میگفت دین ضامن اخلاق و اخلاق ضامن ازادی است پس ادم دیندار آدم ازادیخواه است. برای همین مردم به روحانیون بر اساس “فهم متعارف” اعتماد میکنند. امروزه چنین فهمی به محاق رفته است. اما حالا “فهم متعارف” میگوید که: زندان دانشگاه است و زندانی سیاسی دموکرات و ازادیخواه است. در حالیکه شاید زندان ابدا به عمیق شدن فهم و بالارفتن ازادیخواهی افراد کمک نکند و فرد انقلابی در اعماق ذهن و دل خود ابدا یک متعهد به ایده ی ازادی نباشد و نشود. نگاه به همه مسولان و مدیران ج. مستبد اسلامی نشان میدهد که 90 درصد آنها تجربه زندان و انقلابی گری داشته اند اما وقتی به قدرت رسیدند ابدا به ایده ازادی و دموکراسی وفادار نماندند.
عبور از فهم متعارف:
برای عبور از “فهم متعارف” باید چشم و گوش خود را ببندید و به هرانچه می بینید و میشنوید به دیده تردید بنگرید. باید حواستان باشد که چشم و گوش کانال انتقال اطلاعات هستند نه سامانه تحلیل و تشخیص امر درست و نادرست. باید در برابر هرآنچه از کانال حواس شما عبور میکند صدها چرا و چگونه بگذارید و تشخیص امردرست و نادرست را به عقل نقاد ومردد بسپارید که به ساده گی نمی پذیرد و به ساده گی حکم نمیدهد. باید از هیجانی شدن پرهیز کنید و از واکنش سریع دست بردارید. باید از صادرکردن حکم دوری کنید. اگر اینکار ها را نکنید شما گرفتار فریب “فهم متعارف” هستید وگرفتار آگاهی کاذب یا سطحی از ایده ها و امور انسانی شده اید.
برای عبور از “فهم متعارف” نگاه جامعه شناختی به شما کمک بسیار میکند. نگاهی که در فهم “خودکشی” شما را از دلایل فردی ( یعنی فهم متعارف) به دلایل اجتماعی میرساند. کاری که دورکیم از بنیانگذاران جامعه شناسی انجام داد. نگاهی که فهم تحول جامعه را از انچه کارل مارکس گفته بود که مبنای اقتصادی دارد به ایده تبدیل میکند. کاری که ماکس وبر جامعه شناس المانی انجام داد و نشان داد ایده ی پروتستان مادر سرمایه داری ست. برای مثال وقتی فهم متعارف میگوید دلیل افزایش طلاق فقر است و یک تحقیق جامعه شناسی نشان میدهد که اتفاقا طلاق درمیان ثروتمندان بیشتر صورت میگیرد انوقت شما به کمک جامعه شناسی از “فهم متعارف” عبور کرده اید!