پرسش اصلی این نوشته اینست که چه علل و دلایلی جنبشگران را منفعل،ناامید و خسته میکند؟ پاسخ صریح و اولویت من اینست: تاکید بیش از حد در ” چه باید کرد” و دیگر “کشاندن جنبشی که باید عقلانی باشد در حیطه وسیطره ی جامعه هیجانی”! اما در مقابل این دو مساله چه باید کرد؟ در ادامه به اختصار توضیح خواهم داد.
جنبش اجتماعی ایران با هر سنجه و معیاری که سنجیده شود یک جنبش بسیارنوپا و تازه متولد شده است. گرچه کماکان در داخل، که صحنه اصلی این جنبش است “فراگیری و تجمع” به دلایلی که وجود دارد به سطوح چند ده هزار نفر نرسیده است اما مولفه های دیگری در این حرکت وجود دارد که میتوان آن را یک جنبش نوپا درنظرگرفت. اما چگونه باید با این جنبش نوپا تعامل کرد و کدام عمل و کنش منجر به پخته گی و بلوع جنبش میشود و کدام کنش جنبش را به بیراهه برده و جنبش گران را منفعل و خسته میکند. پاسخ به این پرسش ابعاد وسیع و لایه های عمیق دارد اما آنچه به گمان من در حال لحظه ی اینک و امروز اولویت دارد به قرار زیراست.
” تغییر صورتبندی پاسخ به مساله ی ج.ا در ظرف جنبش
: ج.ا برای این جنبش یک “مساله و پرابلم” است. مساله ای که جنبش در اهداف و شعارهای خود عبور از آن و انحلال آن را مد نظر دارد و برای این هدف نیز لاجرم و ناگزیر باید پاسخ ها و راه حل هایی اتخاذ کند. انچه تا امروز و اینجا دیده شده اینست که همه پاسخ ها و راه حل ها از کانال ” چه باید کرد” عبور میکند. همه ی کنش ها بر پایه ” چه باید کرد” وزن و عیارسنجی میشود. ما در برابر آنچه ج.ا می نامیم مدام درپی ” چه باید کرد ” هستیم و این یک نگاه مهندسی و ایدئولوژیک به جنبشی اجتماعی ست که میخواهد مدرن و دموکرات باشد. فراموش نکنید که ما همچنین در حال گریز از گفتمانی هستیم که مدام از “باید” سخن میگوید یعنی همان که ج.ا پیگیری میکند. “باید” در کنش اجتماعی یعنی جایی که انسان ها در صحنه هستند یک ترم و واژه ایدئولوژیک و کم کارامد است. در بهترین حالت شکل گیری”باید” در شرایطی رخ میدهد که “توان ” ها به مدد “آگاهی” به یکدیگر متصل شوند و انگاه کنشی را صورت میدهند بدون اینکه الزام و ضرورت پیشینی وجود داشته باشد. پاسخ های جنبش به مساله ج.ا اگر در ظرف “چه باید کرد ” بماند آنگاه هرزمان که به یکی از نتایج “باید” ها نرسیم و یا اساسا آن “باید” شکل نگیرد و یا عقیم بماند و یا گرفتار زمان و لکنت بشود آنگاه کنشگران دچار انفعال و یاس و خسته گی خواهند شد.
از طرف دیگر وقتی افرادی و گروهی از “چه باید کرد” سخن میگویند باید منتظر باشند که عده ای دیگر و گروهی دیگر که انها نیز کنشگران جنبش محسوب میشوند از “چه نباید کرد” سخن بگویند! و روشن است که این تضادهای ناشی از باید و نباید چه بر سر جنبش خواهد اورد و قطعا شما همین حالا میتوانید مثال ها و نمونه های فراوان از این تضادها درون جنبش پیدا کنید. و اخر اینکه تاکید بر “چه باید کرد” دافعه دارد و همینکه اظهار و ابزار میشود عده ای خارج ازآن قرار میگیرند برای اینکه خودشان را در آن ساختار پیدا نمیکند. اصولا هیچ “باید” ی نمیتواند همه ی افراد انسانی را در بربگیرد و جنبش اجتماعی باید از این مساله آگاه باشد.
جنبش اجتماعی فرایندی جدا از زندگی نیست. ما باید در جنبش زندگی کنیم. نفس بکشیم. ما همزمان که در داخل و خارج کم وبیش زندگی روزمره را پی میگیرم جنبش را هم زندگی کرده و به پیش می بریم و هنگامی این جنبش مدرن و منعطف و دموکرات میشود که افراد و گروههای انسانی را تشویق به کنش در حد و یا نهایت توان و امکان بکنیم اما بدون قید باید! البته این دلیل نمیشود که افراد بی عملی و بی کنشی خودشان را توجیه کنند اما هنگامی که جنبش به ” چه میتوان کرد” میرسد در حقیقت ما میتوانیم از همه ظرفیت های جامعه استفاده کنیم. در راهبرد “چه میتوان کرد” عقل جمعی متولد میشود. در ساحت “چه میتوان کرد” به ساخت گفتمانی می رسیم که از یکسو در حد و قواره ی توانایی واقعی جنبش است نه کاذب و جعلی و از سوی دیگر ارام ارام قدرت جذب بیشتری از خود نشان خواهد داد و افراد بی کنش را نیز شاید وارد جنبش کند. “چه میتوان کرد” رویکردی ست که توانایی های ما را به ما نشان میدهد و از حداقل تا حداکثر کنش را در برمیگیرد و افراد انسانی میتوانند جایگاه خودشان را در این جنبش پیدا کنند. در چنین شرایطی یعنی هنگامی که پاسخ جنبش در برابر مساله ج. ا از فیلتر “چه میتوان کرد” عبور میکند انگاه جنبش گرفتار یاس و نامیدی و خستگی نمیشود برای اینکه همواره در حد توان تلاش کرده و به پیش رفته است و اگر در لحظه ای نیز فکر کند که به انچه میخواهد نرسیده است انوقت به جای انفعال، درصدد ارتقا توان و قابلیت های خود بر می آید. (مزیت های “چه میتوان کرد” بیش از اینهاست و حتما خودتان میتوانید انها را بیابید و بدانید)
عبور از جامعه هیجانی به جامعه عقلانی
تاسف بار است که باید اعتراف کنیم جامعه ایرانی تمام نشانه ها و علائم یک جامعه هیجانی رادر حد اعلا در خود دارد. جامعه ای که در قدم اول عقل را ذبح میکند و انگاه سرگشته و بی سامان برای بدست اوردن سامانه ای عقلانی در سیاست و اجتماع تلاش میکند و هیچگاه نمیداند که یک سامانه ی عقلانی در سیاست و جامعه نتیجه ی جامعه ایست که حداکثر افراد انسانی آن گرفتار هیجان نبوده وقدر عقل و درنگ و طمانینه اگاهانه را می داند.
ما ایرانیان متاسفانه تشکیل دهنده و تولید کننده ی جامعه هیجانی هستیم، جامعه ای که فاقد تئوری،چشم انداز و برنامه بلند مدت است و همه چیز را در کمترین فاصله میبیند و میخواهد. ارمان و ایده ال داریم اما برنامه متناسب با آن نداریم. مقصد داریم اما راه معین و معقول نداریم. مدام در افت و خیز ناشی از هیجان هستیم و افت و خیز ناشی از هیجان ابدا درس اموزی و تجربه اندوزی ندارد. گرچه جنبش هیجان میخواهد اما نه انچنان که تناسب عقل و احساس بهم بریزد. جامعه هیجانی را به ساده گی میتوان بازی داد. گاه با یک خبر. گاه با یک عکس. گاه با یک اظهارنظر ساده و همه اینها انرژی جنبش و جامعه را هدر میدهد.
نگاه کنید که در این چند وقت به چه میزان اکثریت کنشگران گرفتار یک هیجان 24 ساعته شده و فردایش نگاه خودش را تغییر داده است. چقدر یک پدیده را برجسته کرده و به چه میزان در روزبعد همان را تنزل داده و کوبیده است. به چه میزان یک فرد را بالابرده و فردایش پایین اورده است. جامعه هیجانی هیچ سنجه ی عقلانی معطوف به چشم اندازی بلند مدت که بر مبانی ” چه میتوان کرد” استوار شده باشد برای داوری کنش های خود و دیگران ندارد و هرجا در کوتاه ترین و سریع ترین زمان بتواندبه او خوشنودی و خوشحالی سطحی و آنی بدهد برایش کافی ست وبه همین نسبت اگر این خشنودی ها و شادی های سطحی محقق نشوند احساس انفعال و خستگی و ناامیدی میکند در حالیکه جامعه عقلانی نه به ساده گی خشنود میشود و نه به سادگی احساس ضعف و اندوه میکند.
جامعه هیجانی میگوید ج.ا 22 بهمن امسال میرود. جامعه هیجانی روزنامه هایی فیک و جعلی که همه خبرهای آن شامل ذلت و ضلالت ج.ا و پیروزی جنبش گران است را به ساده گی برجسته میکند.جامعه هیجانی امروز آقا/خانم ایکس را برای یک اظهار نظر معمولی قهرمان میکند و فردایش برای یک نظر دیگر او را بی شرف میداند. به اطراف خودتان نگاه کنید. انچه میبنید سرتاپا هیجان است. و انچه در حداقل است عقل و طمانینه و درایت است. اینها شاید سخنان تلخی باشد اما جامعه هیجانی یک جامعه سالم نیست وباید تلخی ها و سختی ها را تحمل کند. البته عبور از جامعه ای که اکثر افرادش هیجان زده هستند ابدا کار ساده ای نیست.
درپایان:
با رویکرد ” چه باید کرد” و وجود یک “جامعه هیجانی” نیز این جنبش در نهایت به آنچه میخواهد یعنی انحلال ج.ا خواهد رسید اما روشن نیست چه مقدار هزینه خواهد داد و چه فرایندی را طی خواهد کرد و دیگر اینکه معلوم نیست که پس از آن به سامانه ی عقلانیتی حداکثری، جذاب/ منعطف و یک ساخت سیاسی/اجتماعی که در بند “باید” نباشد خواهد رسید یا نه.