برای جامی در 5سالگی
☘جامی جانم دوباره در بامدادِ عاشقانه ترین هنگامه ی جهان هستیم و من با واهمه ی بسیار آمده ام تا برای جان و جهانم بنویسم که تو هستی. دوباره در …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
☘جامی جانم دوباره در بامدادِ عاشقانه ترین هنگامه ی جهان هستیم و من با واهمه ی بسیار آمده ام تا برای جان و جهانم بنویسم که تو هستی. دوباره در …
Read More
ساکن پنجمین دهه زندگی ام حالا. زندگی طی نشده. ناتمام. درگسستِ مستمر. شکسته شکسته. بریده بریده. قطعه قطعه. سرعت گذشتِ زمان ، به صید کلمات من در نمی آیند. سال …
Read More
این متن حامل یک فایل صوتی ست که میتوانید بشنوید امروز و اینها پنجاه ساله شده ام. در روز خرداد از ماه فروردین در نیمه ی قرن 14 خورشیدی متولد …
Read More
آن روز و آنجا دو نفر دفن شدند. یکی تو ، یکی مرتضی. تو رسالت خودت را انجام داده بودی. درست مانند یک پیامبر. پیامبری که همه به خونش تشنه …
Read More
عشرت میان یک شب نه چندان بلند زمستان مرد. در میان اتاقی ده متری و میان رختخوابی که فقط بوی سیگار و زن میداد. در تنهایی. بی هیچ درد و …
Read More
تو به همه می خندیدی افشین . به مرده و زنده. اگر هم نمی خندیدی کاری میکردی که همه چیز مضحک و تمسخر آمیز به نظر برسد. اهل آن محله …
Read More
افشین سروری ، نمیدانم حالا کجایی. سی سال است که نمیدانم کجایی. اما هرجا هم باشی من اینقدر بدبختم این روزها که آدم رذلی مثل تو باید مخاطب نوشته های …
Read More
ظهر شد ه بود. چله تابستان. نعش حاج موسی را گذاشته بودند زیردرخت توت پایین حیاط تا آمبولانس بیاید و جنازه را ببرد غسالخانه. تو اما تازه از خانه ی …
Read More
سلام مجددآقای دکتر. حالا که مینویسم شاید شما خواب باشید. من هم البته خسته هستم ، اما چند خطی مینویسم. اول اینکه تشکر میکنم بابت گفتگو. میدانید که اینجا و …
Read More
تمام شب قربان صدقه ام رفته بود. از همان آغاز تا پایان. از بامداد تا طلوع، تا سحر. از همان لحظه آشنایی تا وداع. دقیقه ای که از ما عبور …
Read More