• انتخاب عنوان “در خدمت و خیانت شاعران” را با اندکی تردید انجام داده ام اما برای بیداری از خوابی هزارساله چاره ی دیگری سراغ ندارم. خوابی که تا امروز بیداری برآن متصور نبوده و نیست و انچنان عمیق و وسیع بوده که گویی یک ملت به کما رفته است و برای بیرون آمدن از کمای تاریخی هیچکس به ما ضمانت و اطمینانی نداده و نمیدهد و چه بسا اگر به همین صورت در خواب بمانیم و بیدار نشویم در نهایت ،فرهنگ ایرانی نیز در کنار تمدن مضمحل شده ی آن برای همیشه به محاق رفته و منحل خواهد شد . فرایندها و فراورده های جهان معاصر در همه سطوح و ابعاد نیز همین را نشان میدهد. جوامعی که بیدارند نیز به سختی و مرارت والبته درایت تام و تمام خودشان را حفظ میکنند و اگر یک ملت وجامعه،تن به این دشواری درایت و خرد ندهند فرایند اضمحلال و انحلال خودش را تایید و امضا کرده است.
من این عنوان را با احتیاط انتخاب کرده ام نه از آن بابت که در لایه های عمیق ذهن و اندیشه خود بدان اعتقادی ندارم و یا دلیل و علت محکمی برآن متصور نیستم اما قصد ندارم که از خدمت و خیانت به معنای اخلاقی استفاده کنم. البته این پرهیز از درافتادن به حوزه داوری اخلاقی تا زمانی ممکن است که فانکش و کارکرد یک پدیده روشن نشده است اما بعد انکه شیوه و ایده ای فاقد کارامدی تشخیص داده شد اگر عده ای بر آن اصرار کردند یعنی آگاهانه بر امر ناکارآمد پافشاری کردند لاجرم خودشان را در معرض داوری اخلاقی از “خدمت و خیانت” قرار داده اند. در این عنوان خدمت و خیانت ناظر برکارآمدی ست از دریچه عقل و انچه برای قوام و دوام جامعه ضرورت دارد. ایده و شیوه ای همانند شاعرانگی و زیست شاعرانه که توسط شاعران در طول قرن ها تولید و به جامعه تزریق شده است پس از هزار سال قطعاباید در ترازوی داوری قرار بگیرد و این ازضروریات جامعه و جهان ایرانی ست و اگر این نشود ما ایرانیان هیچگاه به جهان معاصر وارد نخواهیم شد و هویت روشن پیدا نخواهیم کرد و آن اندک میراثی که از فرهنگ برای ما مانده است نیز دفن خواهد شد.
من آگاهانه از هرگونه دوگانه سازی پرهیز میکنم ولی انجا که سخن از مرگ و زندگی یک ملت در میان است باید راه دشوار را برگزید و سخنِ سخت را بیان کرد و از ترش رویی واژگان نهراسید. به همین دلیل تلاش میکنم با در نظر گرفتن معنای کارکردگرایانه از خدمت و خیانت در وارسی آنچه شاعران اگاهانه یا نااگاهانه انجام داده اند صریح باشم. چه بسا کنکاش و نشان دادن ناکارآمدی یک شیوه ی مشخص از دیدن و اندیشیدن و زندگی کردن موجبات رشد و بلوغ جامعه را به دنبال داشته و ما را از خوابی هزارساله بیدار کند. زیست شاعرانه ای که توسط شاعران به جامعه تزریق شده است نصیب و قسمتی به جز دفن عقل و خردورزی نداشته و اگر هم سود و نفعی در آن متصور است آنقدر اندک و ناموزون و سطحی بوده است که قابل تقدیر نیست و اگر هم هست لابد شاعران و علاقه مندان پا به میدان میگذارند و سینه چاک میکنند. گرچه پس از هزار سال زیست شاعرانه دیگر فرصت دفاع و آوردن عذر و دلیل موجه نخواهد بود و اینک نوبت نمایش کارنامه است نه ارائه برنامه.
انچه من را در انتخاب این عنوان شهامت میدهد نه فراز و فرود یک قشر و گروه و دسته است و نه خصومت فردی و یا هیچ دلیل دیگر. یگانه علت و دلیل انتخاب چنین عنوانی جامعه بودن و جامعه شدن است! و البته دلایل جامعه نبودن و جامعه نشدن! عبور از تجمع ناهمبسته افراد و هویت جمعیِ گسیخته و رسیدن به جمع افراد همبسته و هویت روشن و شفاف است. جامعه بودن و جامعه شدن نیاز به صراحت، شفافیت و عقلانیت در ایده و شیوه و البته کنش های کارآمد دارد و هرانچه مانع روشنی و شفافیت در زبان و عمل و اندیشه ما میشود را باید مانع جامعه شدن تصور کرد و چه کسی میتواند بگوید که ذهن و زبان و زندگی فردی و اجتماعی ایرانیان مه الود، مبهم، ناروشن و غیر شفاف نیست و صراحتِ مورد نیاز عقلانیت را دارد؟ چه فرد و گروهی میتواند معترف نباشد که زیست مبهم و شاعرانه در جهان راززدایی شده و شفاف، اگر مهم ترین دلیل کمای تاریخی ما نباشد قطعا یکی از مهم ترین دلایل است؟ آیا ایده و شیوه ای که زیست شاعرانه میتوان آن را نامید که درست یا غلط، آگاهانه یا ناگاهانه در طول بیش از هزار سال برما چیره بوده است را نباید در ترازوی داوری گذاشت؟ نباید ابعاد خدمت و خیانت آن را هویدا کرد؟ آیا هزار سال رویا بافی و خوابیدن در سایه ایهام و ابهامِ و زندگی در میانه ای نا متعین و ناروشن و مکدر که به دفن بزرگترین سرمایه انسانی یعنی عقل و خرد انجامیده را نباید وارسی کرد؟ ما ایرانیان فرصت زیادی نداریم. همین حالا و اینک نیز قرن ها عقب مانده ایم. همین حالا نیز به دلیل جامعه نبودن و جامعه نشدن و عدم شفافیت در زبان و عمل فرصت ورود به مدنیت مدرن را از دست داده ایم. این سالها و این قرن شاید اخرین فرصت ها برای ما باشد برای یک جراحی عمیق و گسترده در فرهنگ و ذائقه فرهنگی. ما یا دست از امر ساده رویا بافی دست برمیداریم و با دشواری خودمان را به قافله مدنیت مدرن میرسانیم و یا در کمای تاریخی می مانیم و مضمخل میشویم.
من از انتخاب این عنوان باکی ندارم. برای اینکه شاعران از یکسو و مومنان به شعر از سوی دیگر بیش از هزار سال فرصت ظهور و بروز شیوه و ایده ی خود را داشته و متاسفانه نیز فیرزو و پیروز بوده اند. پس حق و حقوق آنکه نسبت به شعر و شاعری کافراست، یک وارسی و داوری صریح ، شفاف و برنده است. داوری پیرامون موضوعی که کل تاریخ ، جامعه ، فرهنگ و کنش ایرانیان در حوزه های گوناگون اجتماعی بعد از حمله اعراب و مسلمانان، بیشتر از هرمساله دیگر به آن آغشته و آمیخته و سراسر زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ما را از خود متاثر کرده است.
انچه من را در انتخاب این عنوان استوار نگاه می دارد اینست که من در این مسیر و راه به شاعر به عنوان یک فردانسانی که هویت مشخص و معینی دارد نگاه نمیکنم و به کلیتی که “شاعران” را میسازد چشم دارم. به انچه آنان میکنند (شعر) نظرمی اندازم. به تاریخی که آنها در آن نفوذ داشته و به میزانی که جامعه را ساخته اند می اندیشم. به خدمت (فانکشن) و یا خیانت آنها در طول تاریخ ایران نگاه خواهم کرد. من تلاش خواهم کرد تا نشان دهم شعر چه بر سر مفاهیم می آورد و شاعران به عنوان متولیانِ این بازی کلامی ، آگاهانه یا ناگاهانه چگونه مفاهیم متعالی زندگی انسانی را از انتفاع عقلانی دورکرده و چگونه ارزش ها و هنجارهایی را که برای خدمت نیاز به شفافیت دارند گرفتار ابهام و ایهام میکنند و چگونه با این آب گل آلودی که شاعران ایجاد کرده اند، جامعه ایران گرفتار هزاران بلا و مصیبت شده است.