
مرگ مرتضی (5)
آن روز و آنجا دو نفر دفن شدند. یکی تو ، یکی مرتضی. تو رسالت خودت را انجام داده بودی. درست مانند یک پیامبر. پیامبری که همه به خونش تشنه …
مرگ مرتضی (5) Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
آن روز و آنجا دو نفر دفن شدند. یکی تو ، یکی مرتضی. تو رسالت خودت را انجام داده بودی. درست مانند یک پیامبر. پیامبری که همه به خونش تشنه …
مرگ مرتضی (5) Read Moreعشرت میان یک شب نه چندان بلند زمستان مرد. در میان اتاقی ده متری و میان رختخوابی که فقط بوی سیگار و زن میداد. در تنهایی. بی هیچ درد و …
مرگ عشرت (4) Read Moreتو به همه می خندیدی افشین . به مرده و زنده. اگر هم نمی خندیدی کاری میکردی که همه چیز مضحک و تمسخر آمیز به نظر برسد. اهل آن محله …
سید جواد (3) Read Moreافشین سروری ، نمیدانم حالا کجایی. سی سال است که نمیدانم کجایی. اما هرجا هم باشی من اینقدر بدبختم این روزها که آدم رذلی مثل تو باید مخاطب نوشته های …
معصومه (2) Read Moreظهر شد ه بود. چله تابستان. نعش حاج موسی را گذاشته بودند زیردرخت توت پایین حیاط تا آمبولانس بیاید و جنازه را ببرد غسالخانه. تو اما تازه از خانه ی …
مرگ حاج موسی (1) Read Moreتمام شب قربان صدقه ام رفته بود. از همان آغاز تا پایان. از بامداد تا طلوع، تا سحر. از همان لحظه آشنایی تا وداع. دقیقه ای که از ما عبور …
و من حالا زن شده بودم Read More☘️رویای من، اگر بگویم دلم برایت قد یک ارزن شده است، حتما بازمیگویی که دارم شعر می گویم یا اینکه خودم را لوس کرده ام. ولی باور کن که واقعیت …
رویای من و آقای جنابعالی Read Moreصدای گریه ی طفلان هم، اقلیما را از خیال و رویا بیرون نمی آورد. گوش هایش غول شده است انگار. از بالا بامِ مطبخ، ایستاده به تماشای جاده. کِل …
اقلیما Read Moreیوسف که گذاشت و رفت، یک سال بعد جلال، برادرش هم بیمار شد و از غصه دق کرد. سید مرتضی در 8 سالگی یتیم شد و ربابه خانم در …
برای تولد یوسف، پدرم Read Moreصبح زود زده ام بیرون آنهم با ریش دو روزه. همه طول راه به تو فکر میکردم. ترافیک مثل سگ بود. یا من را مثل سگ عصبانی کرده بود. من …
شانه های نحیف من 2 Read More