احمد پستچی
سلام. نامه های ما را احمد آقا پستچی با دوچرخه بیست و هشت که یک خورجین فرد اعلا بافت زنجان روی آن اویزان است دلیور میکند! اتفاقا زنگ که نمیزند …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
سلام. نامه های ما را احمد آقا پستچی با دوچرخه بیست و هشت که یک خورجین فرد اعلا بافت زنجان روی آن اویزان است دلیور میکند! اتفاقا زنگ که نمیزند …
Read Moreسلام عزیز دلم، ماه من چند روزی ست که دل و دماغ ندارم. چیزی هم نشده است . مثل خر کار میکنم و توی سرم میزنند و من هم برای …
Read Moreاین متن شاید برای 12 یا 13 سال قبل باشد سلام عزیزم چند وقتی ساکت بودم/ یک جور خفقان خودخواسته/ وگرنه میدانم تو جفنگیات من را وحی منزل فرض …
Read Moreحدود سال 1384 نوشته شده است. در 34 سالگی سلام عزیزم. این روزها ابدا دل و دماغی ندارم. البته مثل همیشه. راستش چیزی من را سر ذوق نمی آورد. چرا …
Read More1. سلام.لابد سرکارید حالا.روزهای تابستان گاهی عجیب کش دار میشوند، اما نمیشود خجسته گی این تابستان را با این هوای باد و بارانی که دارد ندیده گرفت، بلاتشبیه شده است …
Read Moreصبح زود زده ام بیرون انهم با ریش دو روزه.همه طول راه به تو فکر میکردم.ترافیک مثل سگ بود.من هم بی حوصله.عصر امروز شاید خبرت کنم که برویم “کافه “هوس …
Read Moreحواسم پیش توست،گرچه میدانی که حوصله ندارم اما حواسم ششدانگ پیش توست. نه اینکه برایت بمیرم.نه!خودت میدانی که من اهل این کثافت کاریها نیستم.نه برای کسی میمیرم و نه دل …
Read Moreسلام . اين روزها دل و دماغي ندارم..البته مثل هميشه. چيزي من را سر ذوق نمي آورد. چرا دروغ حتي گرفتار _ذوق مرگي_ هم شده ام. حالا هم بدون …
Read Moreصبح زود زده ام بیرون انهم با ریش دو روزه.همه طول راه به تو فکر میکردم.ترافیک مثل سگ بود.من هم بی حوصله.عصر امروز شاید خبرت کنم که برویم “کافه …
Read Moreیکهو امدی زیر پلک های من، ناغافل ،بی دلیل، ناخواسته، یک خاطره مبهم از دو دهه پیش من را رساند به تو و بعد من دوباره به اصل عدم قطعیت …
Read More