هجوم هیچ در پوچ (6)
صبح امروز هم آمد. نمیدانم چرا همه زندگی گاهی میشود سوتفاهم،بد فهمی،دستت را باز میکنی از دو طرف بعد هرچه “کج نشین” است میان دنیا فکر میکنند همین حالا کسی …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
صبح امروز هم آمد. نمیدانم چرا همه زندگی گاهی میشود سوتفاهم،بد فهمی،دستت را باز میکنی از دو طرف بعد هرچه “کج نشین” است میان دنیا فکر میکنند همین حالا کسی …
Read Moreمن لااقل حریص بودم به تو، نگاهم حریص بود،خواستنم حریص بود،انگشتانم حریص بودند،…تمام طول راه به بیرون نگاه کردم تا آرامش چشمانم فریبت ندهد، البته تو باهوش تر ازآنی که انگشتان …
Read Moreمیان 11 پوکی که به سیگار میزنم 3 کلمه حرف میزنم، دو تایش را البته با سر و یکی را با زبان…و تو یکریز حرف میزنی…11 کلمه بعد از هر …
Read Moreاصلا غافلگیر نشدم..تعجبی هم نداشت…اصلا ندارد… ولی مسیج پشت مسیج می آمد که: “هوا رو داری” …تولد پاییز در دل تابستان…یک ناغافل هوا برگشت….آسمان تو هم شد…غرید و بارید آن …
Read Moreتو را میفهمم…تجربه ی سالهای دور …قصد نشستن بر منبر پند و موعظه هم ندارم که خودم محتارج ترم..اما راه رهایی از بند داغ و درفش دل دادن و دل …
Read Moreبعضی روزها سرگردانم، خودم را به هر دری میزنم،با هر کسی دهن به دهن میشوم،حتی خودم را درمعرض پیچ های خطرناک قرار میدهم بدون بیم جان،حتی گاهی عمدا و اشتباها …
Read Moreپشت به منی ،انگار که قهری، من هم که میدانی عادت ندارم در اینطور مواقع اصراری داشته باشم. چه بمیرم چه بمیر ی لام تا کام حرف نمیزنم…من اگر “غلط” …
Read Moreدم غروب، یک روز بعد از آنکه رفتی/// دیروز رفتی. بی حرف. بی خداحافظی!خودت میدانی که من از آن “نر” هایی نیستم که صرفا به ” ماده گی” امتیاز بدهم .مگر …
Read Moreپیش از این نوشته باید که خوانده باشید اینها را؛ قند عسل من.. غزل من …گل نازم، غزالم پسر چوپان با تو پادشاه است و به دست های کوچکت سپرده سرنوشت من!…این اخرین و …
Read Moreالف: واقعا خنده ندارد،شاید یکزمان خنده داشت اما حالا ندارد.من هم علاقه ندارم مانند سالهای نه چندان دور قلم به طنز بچرخانم و نه حوصله هست و نه انگیزه. پس …
Read More