دل تنگی های من
یکشنبه چهارم آذر 1386 هر روز به زورمیرم محل کارم.نه حالی نه انگیزه ای. از صبح باید حرص بخوری تا دم غروب. کل کل با نو رسیده هایی که فک …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
یکشنبه چهارم آذر 1386 هر روز به زورمیرم محل کارم.نه حالی نه انگیزه ای. از صبح باید حرص بخوری تا دم غروب. کل کل با نو رسیده هایی که فک …
Read Moreیکشنبه ای در اواخر سال هشتاد و هفت و من بی حوصله تر از همیشه..مثل یک عدد! سه کتاب بیشتر دم دستم نیست.یکی روز نوشت پیتر دراکر،یکی سنت روشنفکری در …
Read Moreپنجشنبه بیست و نهم اسفندهشتادو هفت، همه جا حرف انتخابات کذایی ست،حرف های دیگر شنیده نمیشوند، تو رای میدهی؟ فلانی رای میدهد؟ چرا رای ندهیم؟ چرا بدهیم؟…حرف و حرف و …
Read Moreهفتم اردیبهشت ماه 87، مثل همیشه خوب نبودم…هنوز از انتخابات 88 هم حرف و خبری نبود ،درد بی امان کلیه داشتم،. الفبای تئوری های اجتماعی معلومم کرده بود که “کلیه …
Read Moreشنبه بیست و یکم دی 1387 میدانی…در زندگی همه ما همیشه غول ها و کوتوله هایی پیدا میشوند که ما به اندازه ی درکمان از هستی انها را به مرزهای …
Read Moreسال هشتاد و هفت ! المپیک چین بود،رییس دولت هم رفته بود،تلویزیون هم مانند همیشه یک جایش میان برف بود یک جایش هم به آسمان! ..این را آنروزها نوشتم… رییس …
Read Moreسال هشتادو هفت، تابستان انگشتان زن روی اف اف خانه همانجور حرکت میکند که روی داریه مادر بزرگشان در دهات پدرشان.!! دیوارها کاغذی اند. صدا میرود به خانه های هم …
Read Moreروسا از سفر برگشته بودند،28 اردیبهشت87 بود به گمانم، این چند خط را هم انموقع نوشتم … میروند ،می ایند، سکوت است در اطراف. نه میهمانان لام تا کام میگیویند …
Read Moreبیست و سوم اردیبهشت 87 ،سفرهای استانی به تبعییت محمود احمدی نژاد مد شده بود،و زیر دستی ها یعنی روسا ی بعضی از سازمان ها نیز یاد گرفته بودند و …
Read Moreسالگرد جلال ال احمد،به گمانم سال 87،روز بعدش این متن کوتاه را نوشتم و یک نکته دیگر به جز جلال 1.یادم نیست دقیقا ولی شاید 16 یا 17 سال پیش …
Read More