آن روز یکشنبه و باز هم نیچه!!

یکشنبه ای در اواخر سال هشتاد و هفت و من بی حوصله تر از همیشه..مثل یک عدد!

سه کتاب بیشتر دم دستم نیست.یکی روز نوشت پیتر دراکر،یکی سنت روشنفکری در غرب و دیگری کتابی نحیف و لاغر از فیلسوفی فربه: (نیچه ). قرارم با خودم این بود که قصه ای ناتمام از سالها پیش را تمام کنم و اینجا بگذارم تا بتوانم از دور نگاهش کنم و ضعف و قوتش را در اینه دیگران ببینم اما چند روزی ست که عجیب نافرمانی میکند ذهنم و همراهی نمیکند دلم.راستش کمی هم ذهنم درگیر این تحول اقتصادی ست که رییس جمهور میخواهند اجرا کنند و پارلمان جلویش درامده و تلویحا گفته مبنای کارشناسی ندارد! حالا شما فکر کنید ،

لایحه ای در این سطح! در سطح کلان مملکت! آنهم از سوی اولین مسول اجرایی کشور میرود برای پارلمان و … مبنای کارشناسی هم ندارد! حالا اگر قرار باشد آدم از  این مجمل ، حدیث مفصل بخواند  و مشت را نمونه ی خروار بداند به کجاها که نمیرسد!….و به نظر شما ما به کجا که نرسیدیم؟!

حوصله  سیاسی نوشتن هم ندارم با اینکه پر حرفم اما بگذریم. خلاصه یه بلایی سرهمه امان می آید و حتما ” بلای به السویه! ” نعمت است!! همان بهتر که بخزیم در سایه فلسفه،شاید قدمی جلو رفتیم.یا حداقل اینکه به جهل خودمان پی بردیم که البته گام کوچکی نیست. کتاب” نیچه را باز میکنم واین جملات میآید:

1.بیشتر آنسانها گویی اتفاقی به دنیا آمده اند! هیچ ضرورت مبرم و والاتری در ایشان نیست.آنان چنین و چنان میکنند.دست به این کار و ان کار میزنند اما قریحه اشان میان مایه است.یکی همین که شبها در تاریکی به خانه ی واگنر سنگ می اندازد و فرار میکند!

2بدترین خوانندگان انهایی هستند که همانند سربازان چپاولگر رفتار میکنند .پاره هایی از کتاب را که میتوانند از ان استفاده کنند در میاورند،باقی را کثیف میکنند. به گند میکشند .مغشوش میکنند .نمیخوانندو به تمام ان بدوبیراه میگویند.

3.نمیخواهم کسی در چیزی ادای من را در اورد و پس از من پیروی ام کند.میخواهم هر کسی پی خود برود و خود را بفریبد.

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *