سال قبل ، برای جلال

سالگرد جلال ال احمد،به گمانم سال 87،روز بعدش این متن کوتاه را نوشتم و یک نکته دیگر به جز جلال

1.یادم نیست دقیقا ولی شاید 16 یا 17 سال پیش بود که حوزه هنری در همین روزها مجلسی برقرار کرد برای جلال و ان روز بود که برای نخستین بار شمس ال احمد را دیدم و شنیدم جلال خسروشاهی هم بود ودرباره جلال کمی حرف زد و البته یک روحانی هم بود. عبا و قبا ی جلال را هم به نمایش گذاشتند و ایضا چوب سیگار و قلم و دوات و الخ. سفرنامه روسش را انجا خریدم و خسرو شاهی برایم امضائ کرد!شب که به خانه بازگشتم 

همه ذهن و دلم  متاثر از ال احمد بود و ان شب تا حدود ساعت 3/30 صبح نوشتم و نوشتم و نوشتم تا اینکه قصه ای متولد شد در 20 صفحه .3سال ان قصه میان کاغذ هایم ماند. هر کس خواند تشویق کرد.تا اینکه روزی قصه ای به دستم رسید از نویسندگان امریکای لاتین! به گمانم نویسنده اش  چه زاره پاوزه  بود و نام قصه یادم نیست.حدود 10 صفحه. خواندم  و بعد قصه خود را به اب دادم. وال احمد نیز برایم انگونه نماند که پیش از خواندن ان نویسنده امریکای لاتینی در ذهنم بود.

2.همین چند روز قبل سالگرد ال احمد بود!خیلی مایه رفتند!چند سالی ست سنگ را تمام میگذارند! رسانه ها از ملی و غیر ملی همه به ان پرداختند. حس میکنم قضیه کمی دستوری ست  انهم از بالا. ااینجور نبود پیشترها. خیلی همت میکردند میان حوزه هنری  یا محافل خصوصی دیگر جلسه ای میگذاشتند و تمام. جلال رسانه ای نشده بود. خلاصه باید یک جوری عقبه ادبیات داستانی مملکت معرفی بشود و الگو سازی و جلو گیری از گسست و الخ. از چوبک که نمیتوانند بگویند!دولت ابادی که محبوبشان نیست. بهرنگی و هدایت و جمال زاده   و دیگرانی که نامی نمیبرند از انها   لابد هر کدام مشکلات خودشان را دارند.!!!(واقعا انها مشکل دارند یا ما مشکل داریم؟)    خلاصه که حس میکنم اینجور مایه رفتن برای جلال ظلم است به دیگران.جلالی که میگویند لام تا کام نمیگفت در حضور هدایت در عصرانه های کافه نادری!(خب جلوی هدایت  حتما  کمی هم جرات میخواست حرف زدن) جلالی که روشنفکر نبود!غربزدگی اشًُُُ کم اشتباه در تحلیل و توضیح نداشت! در خدمت و خیانت روشنفکرانش نیز درک صحیحی از دموکراسی و ازادی ندارد  ….اما تا دلتان بخواهد قصه گوست! داستان نویس است!قلمش شتاب دارد!مثل خودش! قصه خوب میگوید!همین! البته کم هم نیست! جلال را از ۱۴ سالگی با ممنوع ترین کتابش شناختم(سنگی بر گوری) و همیشه بعنوان یک قصه گو او را دوست خواهم داشت!

3. درباره سینما هم این چند روز خیلی گفتندو شنیدیم!حسابی حال عمله ی سینماتوگراف را میان شیشه کردند!چرا سینمای ما جان ندارد؟چرا سالون ها خالی ست؟چرا رژیسورهای وطنی اپولو هوا نمیکنند؟ پس فورد کاپولای ما کجاست؟ چرا تروفو نداریم؟ و…..البته سوال زیاد کردند ولی برای جوابهایش جرات نکردند بروند سراغ اهلش! لافی میان غربت بود! علی معلم را نشان دادند و او هم ۱۰ کلمه ی بی ربط بیشتر نگفت! البته ربط دارش را هم بلد است ایشان ولی حکما وضعیت مساعد علت و دلیل نبوده.! خنده دار اینکه حضرت حیاتی در خبر ساعت ۲۱ با مدیر کل بی نام و نشان و البته بی سوادی از وزارت فخیمه ارشاد که دست اندرکار اموری از امورات سینماتوگراف بود گپی کودکانه زد و ایشان ضمن پاسخ دادن های بی اغاز و بی فرجام که به پرسش های کلیشه ای حیاتی میداد       در اولین جمله درخشان خود فرمایش کردند:( با سلام به شما و ببینندگان خبر ساعت ۲۹!!!!!)   ایشان لطف کرده ساعت ۹ و ۲۱ را تلفیق نموده ساعت ۲۹را زاییدند!   بامزه تر انکه پخش رسانه ملی هول شد و سریع گوشه تصویر حک فرمودند:  بررسی ساعت ۲۱!

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *