میدانی…در زندگی همه ما همیشه غول ها و کوتوله هایی پیدا میشوند که ما به اندازه ی درکمان از هستی انها را به مرزهای عاطفی و عقلانی خود راه میدهیم و در زندگی فردی و اجتماعی خود از انها تاثیر میگیریم،و حتی گاه عنان خود بی هیچ بیش و کم به دست انان میسپاریم.! کوتوله هایی که گاه به چز یک قدم پیشتر را نمیبینند اما برایت افسانه میسازند از
دیروز و فرداها،عده اشان بسیار است،چشم تنگند ، گشاده دست نیستند،به تاریکی معتادترند تا روشنی، میخزند و اگر تو کمر راست کنی پیششان کمرت را میشکنند، کثافت غذای جسمشان است و فساد غذای جانشان، تاب تحمل بلند قد تر از خود را ندارند و….نشانه بیش از اینها دارند و شاید تو بدانی حتی بیش تر از من…..اما غول ها نیز هستند…غول هایی که فردا را بی غرض روایت میکنند، تنهایند و تن به جمعیت بی دلیل نمیدهند،گشاده دستند و نظر بلند،بلند قامتی اشان همیشه افق های روشن را میهمان چشم انان و نزدیکانشان میکند، قدر بلند قامتان دیگر را میدانند، بر کوتاه قامتان سخت نمیگیرند و….باز هم نشانه شاید که بیش تر داشته باشند.
و انتخاب با ماست، می توانیم هزار روز پشت سر هزار کوتوله راهی شویم و هزار مشقت را تحمل کنیم وشاید برسیم به مقصد و شاید نه و میتوانیم فقط یک روز بر شانه های یک غول بنشینیم و هزار روز را طی کنیم! …هر کس در زندگی غول ها و کوتوله های خود را دارد، بازی یک روز تمام میشود و تماشاگران خواهند دید که شما پا بر شانه های یک غول گذاشته بودید یا در پی هزاران هزار کوتوله صحنه نمایش را به مصیبت بار ترین وضعیت اراسته بودید!