سوار بر شانه های یک غول یا روان به دنبال هزار کوتوله؟!

شنبه بیست و یکم دی 1387

میدانی…در زندگی همه ما همیشه غول ها و کوتوله هایی پیدا میشوند که ما به اندازه ی درکمان از هستی انها را به  مرزهای عاطفی و عقلانی  خود راه میدهیم و در زندگی فردی و اجتماعی خود از انها تاثیر میگیریم،و حتی گاه عنان خود بی هیچ بیش و کم به دست انان میسپاریم.! کوتوله هایی که گاه به چز یک قدم پیشتر را نمیبینند اما برایت افسانه میسازند از

دیروز و فرداها،عده اشان بسیار است،چشم تنگند ، گشاده دست نیستند،به تاریکی معتادترند تا روشنی، میخزند و اگر تو کمر راست کنی پیششان کمرت را میشکنند، کثافت غذای جسمشان است و فساد غذای جانشان، تاب تحمل بلند قد تر از خود را ندارند و….نشانه بیش از اینها دارند و شاید تو بدانی حتی بیش تر از من…..اما غول ها نیز هستند…غول هایی که فردا را بی غرض روایت میکنند، تنهایند و تن به جمعیت بی دلیل نمیدهند،گشاده دستند و نظر بلند،بلند قامتی اشان همیشه افق های روشن را میهمان چشم انان و نزدیکانشان میکند، قدر بلند قامتان دیگر را میدانند،  بر کوتاه قامتان سخت نمیگیرند و….باز هم نشانه شاید که بیش تر داشته باشند.

و انتخاب با ماست، می توانیم هزار روز پشت سر هزار کوتوله راهی شویم و هزار مشقت را تحمل کنیم  وشاید برسیم به مقصد و شاید نه و میتوانیم فقط  یک روز بر شانه های یک غول بنشینیم و هزار روز را طی کنیم! …هر کس در زندگی غول ها و کوتوله های خود را دارد، بازی یک روز تمام میشود و تماشاگران خواهند دید که شما پا بر شانه های یک غول گذاشته بودید یا در پی هزاران هزار کوتوله صحنه نمایش را به مصیبت بار ترین وضعیت اراسته بودید!

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید