زیبایی در خیابان،خرد در پستو

قبل از اغاز:

(روزی که یادم نیست ، در سالها پیش ،هنگامی که با دوستان مجازی مینشستیم و گپ میزدیم حرفمان شد که  زیبایی چیست و گاه چگونه عابران در صحنه ی زندگی را میخکوب میکند و از جزییات چیزی به خاطر ندارم اما همین را میدانم که این متن کوتاه را همان شب نوشتم و یادم نیست که برایش فرستادم یا نه 

1. ,و هنوز معلومم نیست که من میهمان تو هستم یا نه/ و یا میزبانی تو را خواهم داشت یا نه. / واما ردی از عبورت را میبینم در ایستگاهی که خانه دارم من در این دنیای مجازی/ گرچه نمیدانم کیستی/  و یا از کجایی که البته اینکه چه میگویی و چگونه هستی برایم در پیش تر است/ میدانم که اعتقاد داری که” آنچه عابران را گاه ميخكوب مي كند نه خط و خال وكمان ابروست و نه قد و بالا”  اما به جان جفتمان کم نیستند ادمهای اینجور! یکی شاید من!خلاصه” کمان ابرویی” که پهلو میزند به هلال ماه شب چهارده  یکی نیست با انکه پاچه ی بز را میاورد به خاطر ادم.!! هست؟ یا اینکه کسی که قدش چون شمشاد است با کسی که  بته ی هنزله را برایت ترسیم میکند ” هم سر” نیستند…هستند؟ و کسی که قوس لبانش  ارزوی غواصی در گرمای بازوانش را به تو میرساند با کسی که لبانش به هیچ کاری نمی اید مگر انچه “فیزیکالی” ( فرنگی شدم) برایش تعریف کرده اند  هم وزن نیستند ..هستند؟انکه میانه ی اندامش اوج و حضیض اهنگین دارد و سمفونی های زیبای جهان را در گوشت اوازه خوان میشود با انکه تنها رویت اندامش صدای طبلی نخراشیده به تو میرساند یا نی لبکی محزون…یکی نیستند..هستند؟

2.بیشتر هنوز میتوانم بگویم و بنویسم اما به گمانم کفایت میکند. ولی قضیه اینها نیست جناب سرکار!

قضیه اینست : انکه کمان ابرویش را  خنجر کند به دل دلسپردگانش!خود را بی نیاز میبیند از سپر خرد(خرد برای حمله نیست برای دفاع است) کسی که چون شمشاد میخرامد  خموشی عقل به هیچ وجه نمی ازارد خاطرش را!!!…و در میان جنس مذکر نیز به نسبتی و به شدتی این مساله بالا و پایین میشود و انکه دور بازویش چون شعبان جعفری ست عقلش نیز میشود چون حسین یخی!

3.بگذریم که من به هیچ وجه زیبایی را فرو نمیگذارم و جانب زشتی نمیروم.. اما .. ..ادم کم خرد را تو بگو که اگر ونوس باشد در افسانه ها/ یا که سوفیا به روی پرده ها/ ..به هیچش میگیرم و به هیچش نمیخوانم که ”  هیچ” نیز در جهانی که  من زیست میکنم  چیزیست که قطعا قدر و مرتبه میخواهد.!!

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *