همه چیز فرهنگ می خواهد حتی فرهنگ!…پاسخ به یک نامه

 

از نامه پر نکته شما متشکرم،حقیقتا ادمیزاد گاهی باید دانسته هایش را از زبان دیگری بشنود
وعیب که ندارد هیچ، بلکه سراپا حسن است و جنابعالی چنین کرده اید. نکته و زاویه کم ندارد حرف ها ی شما و من کم و بیش با جنابعالی در یک موافقتِ “نه ثغیل و نه روان” هستم . هم داستانم باجنابعالی به چند جهت و هم جهت نیستم با شما باز هم به چند جهت . اما کلیت تذکرات شما را می پذیرم. خاصه آنکه امورات این مرز و بوم یکسره بر کاکل سیاست نمی چرخد و انچه مندرس و ناکارامد شده و ادمیان را در عصر غار نشینی ذهن محصور نموده، و در جهان جدید، لباس عهد عتیق به تن نموده، و در دنیای خبر، بی خبری را ترویج کرده ، و به لطایف الحیل سنت های مرده را با فرهنگ مدرن تزویج نموده، و فرهنگ عربده را بر گفتگو ارجحیت داده، و ریا را بر صدر نشانده و بی هنران را قدر داده و عقل زنان را به چشمانشان کشیده، و دور اندیشی مردان را به رگ گردن و دور بازو تقلیل داده و گذشت را به فراموشخانه فرستاده و فروتنی را به بی عرضه گی تحدید نموده و زرنگی و دودره بازی را مبلغ شده و دور زدن حقیقت را متعلق به عقلانیت فرض کرده و از صداقت عصاره حماقت گرفته و صراحت را با ویترین وقاحت ناکام کرده و بازارتهمت و تهدید و بهتان را گرم کرده و….هزاران نکته دیگر که از حوصله خارج است همه و همه در حوزه “فرهنگ” ی می گنجد که مردمان این دیار هر روز به آن بی اعتنا تر شده و آن را لگد کوب میکنند و هیچ نمی پندارند که همه چیز “فرهنگ” میخواهد حتی فرهنگ!
اما چه کنیم ما؟ بمانیم یا همراه شویم؟ بخوابیم و رویا ببینیم یا بیدار باشیم و کابوس نظاره کنیم؟ من از انجایی که ادمم و حتی اگر سوسک هم بودم باز شاخک هایی داشتم که حساسیت ها من را هویدا میکرد اما از انجایی که ادمم و حتی ادم متوسط الحالی نیز هستم نه تاب غرق شدن در واقعیت های پلشت سیاست را دارم و نه تحمل ارمان های دیر و دورفرهنگ را. نه نشستنِ مستمر راضیم میکند و نه دویدن های مکرر. همیشه هم در عذاب مضاعف هستم از بابت این خاصیت دو گانه که دارم.محبوس در برزخی خویش ساخته. اهل یکی از انها بودم تکلیفم معین تر بود . وضعیتم مشخص تر بود اما چه کنم که من به هیچکدام از دو وضعیت ایمان ندارم اما ناچارا میان هر دو دست و پا میزنم. ولی تاکید اکید دارم که با کلیت فرمایشات شما موافقت داشته و زیر جلکی به انها فکر هم میکنم. بلا نسبت “انسان الاغی ست” که گاهی ادم میشود! و ادمها هم سالی به ماهی چند دقیقه فارغ از اشربه و اطمعه به ماورا و لاهوت فکر میکنند..ما هم که لابد ادمیم.
به هر جهت نامه جنابعالی به ما حظ وافر داده و بر ما عیان کرده که منبر نشینی و مسند خواهی زیر پوست همه ی ادمیان خانه داشته و به وقت معین البته خود را دو دستی هویدا میکند حالا چه نسبتش ده به یک باشد و چه یک به یک!

روزگار خوبی داشته باشید البته خوب است.

خوش باشی جنابعالی کمترین خواسته ی ماست.

زیاده عرضی نیست

قربانت

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *