غرور و تعصب، محصول مشترک مهاجمان حرم و مدافعان عید

 

1.خوشتان بیاید یا نیاید “غرور و تعصب” محصولِ انسانِ ایرانی ست. چه مذهبی و چه غیرمذهبی. چه انسانِ بیسوادِ و کم سواد روستاهای عجب شیر و چه انسان مثلا درس خوانده دانشگاه و کالج های فرنگ. چه قم و مشهد و تهران ،چه لس انجلس و لندن و تورنتو. ارزش ها و روش هایشان متفاوت است اما محصول نهایی و مشترکشان یکیست:” غرور و تعصب” . غرور و تعصبی که ثمره ی یگانه ی “خردگریزی” است و نماد و نشانه ای از نادانی . “غرور و تعصبی” که به آنها اجازه درک شرایط و موقعیت را نمیدهد وآنها را از زمان و شرایط واقعی به زمانِ آرمانی و تخیلی خودشون می کشاند. ” غرور و تعصبی” که فرصت دیدن و مشاهده شرایط اسفناک و تیره و تاری که نفسشان را بند آورده را نمی دهد وچون نمیدهد پس نگران راه حل و خلاصی و رهایی هم نیستند و لاجرم و ناگزیر همواره در شرایط تیره و تار محصور و محبوس می مانند. “غرور و تعصبی” که هرگونه مخالفی را یا دشمن مذهب میداند یا ناآگاه از رسم و رسوم کهن!

2. واقعا چه تفاوتی وجود دارد بین مهاجمان به حرم و مدافعان ارزشی در سپهرمذهبی، و مدافعان عید و جشن نوروز و هرگونه سرخوشی موقت به بهانه رسم و آیین؟ چه تفاوتی ست میان کسی که خیرو شرش را با استخاره تشخیص می دهد و عمل فردایش را منوط به نتیجه آن میکند و کسی که به دلیل خردگریزیِ پنهان و نهادینه شده در ذهن و دلش از تفسیرو تعبیر دیروز و امروز و فردای خودش ناتوان است و تفعل میزند به دیوان حافظ و دلش کودکانه خوش میشود؟ چه تفاوتی وجود دارد میان آنکه امیدِ شفاعت از ضریح و ائمه دارد و آنکسی که امید دگرگونی و بهروزی و نو شدن را از آمدن سال نو و سفره هفت سین و مبارک باد های بی خاصیت در گرامیداشت یک رسم دارد؟ چه تفاوتی وجود دارد میان کسانی که نمیتوانند حرمِ شان را به یک دلیل ساده ( مسری بودن یک بیماری) برای چند روز تعطیل ببیند و کسانی که فکر میکنند اگر یکسال و یکبار به پاسداشت اینهمه خون و سوگ و ماتم و اشک و بغض و تراژدی های طبیعی وسیاسی، رسمشان را متوقف کرده ویا جور دیگر برقرار و برگزارکنند خوشبختی های افلاکی اشان ،خاکی می شود و از دست می رود؟ چه تفاوتی وجود دارد بین کسانی که حمله میبرند برای بازگشایی درو دروازه حرم و کسانی مثلا (باسواد تر و آگاه تر!!!) که میان سیلِ مصیبت و طوفانِ مرگ وشوربختی که ایران و ایرانیان را دربرگرفته است، حتی به پیشواز عید و نوروز میروند و خودشان را دلخوش میکنند به امید های تکراری و آرزوهای بی سرانجام؟ من و شما به نامِ رسم و آیین بر سفره های هفت سینِ آکنده به سوگ! و سبزه های پلاسیده و ماهی های نحیفِ محبوس و…پافشاری داریم واصرار میکنیم و حافظ و فردوسی برسرمان میزنیم،آنها هم باوردارند که سال تحویل باید در حرم باشند و قران بخوانند وبرای رفع بلا ،صحیفه سجادیه برسربزنند ودعایِ امام بیمار گریه ناله کنند و…! واقعا تفاوت این دو دسته در کجاست؟ اگر من و شما مثلا تحصیلکرده و دنیا دیده و پرادعا! زمان و مکان را تشخیص نمیدهیم و نمی فهمیم که شاید بهتر باشد یکسال و یک بار، از زاویه ای دیگر به این مراسم بیندیشیم و فکر کنیم و برگزار کنیم ( و حتی نکنیم_ اسمان به زمین نمی اید) چطور انتظار داریم آنهایی که به زعم ما نه درس و کتاب درست و حسابی خوانده اند و نه دنیا را دیده اند جور دیگر رفتار کنند و صبور باشند نسبت به باورهای خودشان؟

3. ما همه منطقا بسته گی حرم را می خواهیم و مهاجمان را نادان فرض میکنیم اما خودمان جرات و شهامت نداریم که یک سال و یکبار به رسم و رسوم نگاهی متفاوت داشته باشیم و آن را متوقف کنیم و به جای امید های بیهوده و بی سرانجام به این بیندیشیم که چرا این سفره ها و امیدها و مبارک بادها اینقدر بی خاصیت شده اند! همانطور که آنها به فرزندانشان نخواهند گفت حرم وضریح بدون فکر و عقل خاصیت ندارند! و تبرکی اگر باشد ثمره ی عقل است. ما نیز دقیقا مثل آنها شجاعت نداریم که به فرزندانمان بگوییم از این رسم ها اگر عقلانیت نباشد چیزی بیرون نمیاید به جز سرخوشی های بچه گانه و اگر عمل خردمندانه نباشد که نیست، از مبارکی هم خبری نیست. همانقدر که یکدسته تعطیلی موقت حرم را یک تهدید برای باورمندان و باورهای خودشان میدانند و از این تهدید فرصتی نمی سازند برای اینکه به یکدیگر تذکر بدهند که هی فلانی ضریح و حرم آنقدر مهم نیست که با گشایش آن در بسط یک بیماری مرگ آور موجب شویم، دسته دیگر هم توقفِ موقت یک رسم و آیین را تهدیدی میدانند برای آیین های کهن! و باورهایشان. نه آنها شجاعتِ تعطیلی حرم را دارند و نه ما شهامتِ اینکه امسال عید و نوروز نداشته باشیم و بنشینیم به این فکر و اندیشه که واقعا چه باید کرد و چطور و ازکجا باید اغاز کرد. و چرا اوضاع ما اینقدر غمگین و سوزناک و ملتهب است.

4. برای هردو گروه یک چیز بی اهمیت است آنهم ” انسان به معنای انسان ” . برای هردوگروه نه ایران اهمیت دارد و نه ایرانی . برای هر دو گروه فقط و فقط “باید” هایشان مهم است نه هیچ چیز دیگر. هر دو گروه میخواهند خودشان را اصیل ترین و حقیقی ترین پیروان مذهب و رسوم نشان بدهند. برای هر دو گروه خوشباشی و سرخوشی که پس از بازشدن حرم (آیین مذهبی) و برگزاری رسم ورسوم (آیین کهن) به طور فردی به دست می اورند مهم است نه رستگاری و بخت یاری جمعی ایرانیان. هیچکدام از دو گروه قدرت نگاه به دور را ندارند و همین حال و امروز را میبینند و سرخوشند و برای همین است که یکی گریبان چاک می کند و یکی به پیشواز می رود. هردوگروه در برابر یک سوال مشترک که” این مذهب هزارساله و رسم دوهزارساله چه گُلی بر سر این ملت زده و خواهد زد اگر عقلانیت و خردورزی و درک شرایط و موقعیت نباشد؟” قرار دارند و باید جوابی داشته باشند! لااقل در اندازه فهم یک کودک! برای فرزندانشان! یک کلام اینکه رسم به صرف رسم بودن ،حتی دو هزار ساله اش اگر خاصیتی داشت و صرفا بسته به برگزاری رسم و آیین بود ایران و ایرانیان را بغل خوابِ مذهبِ بی سرانجامِ هزارساله نمیکرد! ( هزار جواب دیگر برای هردودسته وجود دارد که از حوصله خارج است).

5.برای من حرف زدن ما ایرانیان ازنو شدن و بهار آنهم در نهایت کهنه گی که دچارش هستیم خنده آور است. خنده که نه گریه آور. تبریک و تهنیت آدمهای بلازده به یکدیگربدون اینکه فکر و اندیشه ای باشد برای رهایی از آن بلا دردناک است. حرف از تازه گی زدن و بوی کهنه گی دادن چندش آور است. تبریکی اگر باشد سزاوار طبیعت است نه من و شما. باید به طبیعت مبارک باد گفت برای نو شدن و جوانه زدن ،نه جماعتی که از مذهبی تا غیر مذهبی پشت کرده به عقل ، فقط به “باید” های خودمان فکر میکنیم. یک دسته ی ما مغرور و مفتخریم به تاریخ و فرهنگ ورسم و رسوم و آنچه که در تولیدش ذره ای دخالت نداشته ایم و حتی توان نگهداری از آن را هم نداشتیم و بربادش دادیم و دسته ای دیگر هم تعصب دارد نسبت به آنچه حقیقت محض می پندارد. هر دو گروه نابینا و ناآگاه درپیله های خودمان هستیم. پیله های غرور و تعصب!

6.گمان من اینست آدمهایی که امسال “عید ندارند” اندک و تنها هستند. یا اگر عید دارند نمایشی در کار نیست و در بوق نمیکنند و درلحظات تحویل سال جدید ،اندیشناک تر از همیشه به این فکر میکنند که ایرانیان گرفتار کدام دام هستند وچرا پس از قرن ها هرسال فرو تر میروند نه فراتر. این گروه اندک حتما به این می اندیشند که چرا مرگ ومصیبت و سیاه بختی جامه ی دائمی ایران وایرانیان شده است. این گروه حتی اگر به پاسخی قطعی نرسند اما همینکه در بزنگاهِ سرخوشی و مبارک بادهای کم خاصیت خودشان را در معرض پرسش های سهمگین قرار میدهند حکمِ شجاعانِ تنهایی را دارند که اگر بیش نیستند قطعا و حتما از تولید کنندگان “غرور و تعصب” پیش ترند!

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *