*حرف های نصفه و نیمه من درجمع علاقه مندان به شعر در دانشگاه کنکوردیا مونترال /شاید یک ماه قبل
* دوستانی که برای نشست های ادبی( خصوصا شعر خوانی و شاعری) در دانشگاه کنکوردیا مونترال زحمت می کشند و عاشقانه و بی چشمداشت تلاش می کنند تا علاقه مندان به شعر را گرد هم آورند ، در اخرین مجلس من را هم به آنجا فراخواندند و قرار بر گفتگو شد. از آنها صمیمانه سپاس گذارم
* از آنچه قرار به گفتنش داشتم به علت کمبود وقت نود از صد ناگفته ماند. نه فرصت توضیح و تبیین چند جانبه موضوع مهیا شد و نه فرصت بسط و تحلیل آنچه به گمان من “بیهوده گی در شعر و شاعری و نشست های شعر ایرانیان در داخل و خارج” است.
* من از نوجوانی هم شعر خوانده ام وهم نوشته ام. دوستان شاعر و علاقه مند به شعر هم کم ندارم. مانند همه ایرانیان با شعر عشق ورزی کرده ام. مانند خیلی از شماها عاشقانه حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی خوانده ام. می خواهم بگویم دلشاد نیستم از آنچه در این مجلس گفته ام اما باور دارم که مدام هم نباید برای دلشادی حرف زد! گاهی ادم باید رو به روی دلش بایستد. گاهی باید رو به روی هرآنچه برای ما بدیهی ست ایستاد. گاهی باید در برابر خودمان قرار بگیریم. تایید و تصدیق هر روزه ما توسط خودمان نشانه ی بلوغ نیست. نشانه ضعف است. نشانه حقارت است و جامعه ایرانی از این خودگویی ها و خودخندی ها کم ندارد! انسان ایرانی خلاصه یک روزی و یک جایی باید کمی هم برای شادی عقل و خرد تلاش کند وگرنه این خانه و ساکنانش به سامان نخواهند شد حتی اگر هزار مولانا و حافظ و سعدی و نظامی داشته باشیم.
* قبل از ترک مجلس آخر، دوست ِمحترم و شاعری نیت گفتگو داشت با من یعنی با آنچه من گفته بودم و خلاصه قرار بر مجلسی مجدد شد، امید دارم میزبانانِ و متولیان تلاشگر این نشست ها ، فرصتی فراهم کنند تا از میان گفتگو همه به حقیقت نزدیک تر شویم.وگرنه هیچ اثبات و ابطالی به کار ما نمی آید. هدف کمک به یکدیگر است در فهم و نزدیکی به انچه حقیقت می پنداریم.
*فرصت کم و کثرت مطالبی که در ذهن داشتم دلیلی ست برای عجله در اظهار بخشی از آنچه در ذهن داشتم و برای همین گاه کلمات بریده و گاه به نیمه نرسیده رها میشوند و از این بابت عذرخواهی میکنم