سال نو، قصه ی کبک ها و ادمها

 

کبک ها به هنگام خطر چه میکنند به جز سرفروبردن میان برفها؟ و ایا این قصه ی ما مردم نیست؟
مبارک بادِسال نو، در انتهای سالی که سراسر آمیخته به درد ،اندوه ، سوختن ، سیه پوشی و سیه رویی و مرگ بوده است ، چه لطفی دارد؟
تجربه چهل ساله اخیر هم نشان داده است که دعاهای بی خاصیت و آرزوهای بلند بالا و امید های واهی ما، نه راه به جایی برده است و نه حتی سر سوزنی در تقدیر ما تغییر ایجاد کرده است. گویی هر سه( دعا و ارزو و امید) ایستاده اند و بر رفتار جمعی و البته کودکانه ِی ما خنده میزنند که ملتی اینچنین ساده و کم آگاه ، تغییرات بزرگ را به ضرب دعا و امید و آرزو به خودش حواله می کند.و نمیداند و یا نمیخواهد بداند که تقدیر به اندیشه تغییر میکند نه دعا و امید و ارزو! که اگر عمل عاقلانه نباشد ،حرفهایی میشوند از جنس هوا، باد، بی خاصیت و متعفن و مگر نشده اند؟

سفره های هفت سین ما بی خاصیت تر از همیشه شدند، ایینه ها یا مکدرند در بازتاب تصویر واقعی ما و یا ما چنان ریا کار که توان اینه هم بریده است. سبزه ها ابدا زندگی جمعی و فردی ما را سبز نکردند و نمی کنند. هیچ کاسه آبی، طراوت و تازه گی را به زندگی ما هدیه نداده است. هیچ سیبی صورت هایمان را گلگونِ سلامتی نکرده است، سکه هایمان از رونق افتاده اند. تخم مرغ های رنگی حتی دیگر کودکانمان را هم شاد نمیکند و هیچ رنگی به زندگی ما نمیزند.

مبارک باد های بی برکت، دعا و امید و ارزوهای بی خاصیت و سفره های هفت سینِ پر سوزِ ما، چه دارد به جز تمسخر و تلخند؟
جهان حتی اگر خدا هم نداشته باشد، شعور دارد و شعور مسلط به هستی قطعا بر این رفتارِ کودکانه ما خنده خواهد زد.
و ما دراین میان دو کار بیشتر نمیتوانیم بکنیم، یا همانند همیشه ی دعا کنیم و سرخوش باشیم و ارزو و امید های واهی داشته باشیم و یا بساط دعا و امید و ارزو را جمع کنیم و به اندیشیدن خطرکنیم.
کبک ها البته سرشان را با دعا و ” آرزو و امید ” شکار نشدن، میان برف می کنند!

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *