بهار طبیعت و بهار آدمیزاد

بهار که می آید ، آدمیزاد به امید “روز نو” چشم باز میکندو پنجره ها را به سمت همه ی نسیم های رقصنده، می گشاید تا بلکه همه ی غبارها ی ذهن و دل آدمیزاد برطرف شود. جویباری که خوابیده به زمستان در جامه ای از یخ، جاری میشود تا آدمیزاد جور دیگر دیدن را تجربه کند پس از شستن چشم ها. “روزنو” که می آید همراه با اولین سبزینه های سربراورده از خاک و شاخسار ، آرزوی برکت و مبارکی جوانه میزند در دشتِ زندگیِ آدمیزاد.
حقیقت اینست همه این آرزوها و امید ها بسته به توانِ “نوشدن” آدمیزاد است . ما همانقدر که از خودِ دیروزمان فاصله میگیریم به خودِ فردا و جدیدمان می رسیم، همانقدر که منجمد و متعصب نمی مانیم ، طیفی از رنگ ها و نگاه ها در ما جاری میشود و با آدم های دیگرمهربان می شویم. همانقدر که پنجره ی دل و ذهنمان را باز
می کنیم، طراوت و تازه گی، جای غبار ها و کهنه گی را می گیرد. طبیعت اگر به جبر زمان، تازه میشود آنهم سال به سال، آدمیزاد میتواند بهاری شود روز به روز و البته به اختیار!


من برای همه دوستانم بهاری روز به روز می خواهم.

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *