مرگ اينجا غريبه نيست
ما ميوه دردهاي جاري در رگ قرن ها و ازدحام اندوه آدميم فرزند حس غريب سهراب به زير دشنهء پدر و حاصل تدبير بيحاصل رستميم، بر جنازهء پسر ما …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
ما ميوه دردهاي جاري در رگ قرن ها و ازدحام اندوه آدميم فرزند حس غريب سهراب به زير دشنهء پدر و حاصل تدبير بيحاصل رستميم، بر جنازهء پسر ما …
Read Moreميآيي ؟/ نميآيي؟ /ميآيي از كدام سو؟ كدام سوي سبزهزار، جرعهنوش عطر حضورت ميشود؟ بر بال سپيد كدام خيال تكيه دادهاي؟ و از دهليز كدام رؤيا سر برميآوري؟ ****** …
Read Moreهیچگاه ندیدمت،..به خواب شاید، به رویا یحتمل، اما ندیدمت، نه به آغوش کشیدمت، نه زل زدم به چشمانت،نه دستی به گیسوانت،…هیچ و هیچ و هیچ، ..دور بودیم…کور هم! یکدفعه آمدی زیر …
Read Moreشبی در میانه ی کویر میرفتم که اسمان کم ستاره نداشت ،سر گذاشته بودم بر شانه های سرد و بخار زده ی شیشه ی اتوبوسی که مسافرانش یا در خواب …
Read Moreگیسوان خواهرم، کشیده به مشتت، های/ مادرم، سپید موی/ قسم را/ بر زبان دریده ات مس میکند، های/ پیرمرد، پدرم،/ چروک پیشانی اش، لهیده به دیوار …
Read Moreکم پیش می امد که زمزمه های بی دلیلم را بنویسم،یا حالش نبود یا خودم از ان زمزمه لذت نمیبردم یا اینکه گم و گور میشد میان رژه ی همیشگی …
Read Moreسال 83/ سبب این شعر را نوشته ام/ان روز اینگونه نگاه میکردم براي ادمي چون من كه مرز ندارد وطن ندارد قوم و خويش و تبار و خاك و سرزمين …
Read Moreدوشنبه، 8 دى، هشتاد و دو…” درست در ساعت پنج عصر” شعر لورکا برای ایگناسیو…و زلزله بم در ساعت 5/5 صبح..هنوز حالم بد بود درست در گيرو دار سياهي و …
Read Moreسال 80/ برای یک دوست نوشته شد تابستان بود…عصر بود و لحظات نارنجی رنگ غروب…از پنجره حياط را نگاه می کنم و درخت انار را….پيچکی خيال انگيز ،جان سرد نرده …
Read More