حماسه ای برای نسرودن!
يكشنبه، 14 دى، هشتاد و دو/ هنوز تند بودم از زلزله بم و تلخ میگفتم و مینوشتم…باورم نمیشد این مصیبت را… هنوز پرم از آوار…در خود فرو ميريزم هر دم…اما …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
يكشنبه، 14 دى، هشتاد و دو/ هنوز تند بودم از زلزله بم و تلخ میگفتم و مینوشتم…باورم نمیشد این مصیبت را… هنوز پرم از آوار…در خود فرو ميريزم هر دم…اما …
Read Moreدوشنبه، 8 دى، هشتاد و دو…” درست در ساعت پنج عصر” شعر لورکا برای ایگناسیو…و زلزله بم در ساعت 5/5 صبح..هنوز حالم بد بود درست در گيرو دار سياهي و …
Read Moreشنبه، 6 دى، 1382 هشتاد دو/ تازه از سفر امده بودم که خبر زلزله بم را شنیدم و تا صبح …این نوشته برای همان شب است ۱.هنوز نرسيده ام….هنوز گرد …
Read Moreسال 80/ برای یک دوست نوشته شد تابستان بود…عصر بود و لحظات نارنجی رنگ غروب…از پنجره حياط را نگاه می کنم و درخت انار را….پيچکی خيال انگيز ،جان سرد نرده …
Read Moreجمعه، 21 آذر، 1382گاز در پایتخت مملکت قطع شده بود…برف می بارید …گاز زیر پایمان بود و ما می لرزیدیم 1.جمعه ۲۱ اذر ماه هشتاد و دو است…چند روزی است که …
Read More(گاهی اینجور میشوم…رها میشوم میان کلمات و بی هیچ تناسبی خودم را میچینم در چند جمله…گاهی شعر (میشود ..گاهی ترانه…گاهی تلخند می اورد و گاهی لبخند… ولی فقط گاهی اینجور …
Read Moreنهم اذر 87/ رفته بودیم که مثلا بعد از چند سالی یک نمایش ببینیم ولی نشد از بس که این مملکت یک بام و هزار هوا دارد… عصر جمعه است. …
Read Moreیک شنبه سی ام تیرماه هشتاد و هفت، برای خسرو شکیبایی و گاه به گا ه غریب مینماید مرگ حتی برای چون منی که مرگ چون سایه “خیزم” میکند! غریبی …
Read Moreاین نوشته نیز برای سالهای 82 یا 83 هست و من هنوز آن را باور دارم 1..شما فقط به اندا زه ای که به طرف مقابلتان ازادی ميدهيد حر ف راست …
Read Moreبیست و دوم تیرماه هشتادو هفت این را نوشتم برای یک صفحه دیجیتال دیگر. خوب که نگاه کنید آنچه نوشته ام را در نزدیکی خود میبینید و نمیدانم این قصه …
Read More