بیست و دوم تیرماه هشتادو هفت این را نوشتم برای یک صفحه دیجیتال دیگر. خوب که نگاه کنید آنچه نوشته ام را در نزدیکی خود میبینید و نمیدانم این قصه ی پر غصه کجا تمام میشود!
1.سال 82 بود به گمانم.کتابی میخواندم به نام ” خاستگاه آگاهی در فرو پاشی ذهن دو جایگاهی”این کتاب تا انجا که یادم هست روایت میکرد از چیستی”اگاهی” و ارتباط زبان با ان و اینکه اگاهی در کدام بخش ذهن شکل میگیرد و… همان یکی دو فصل ابتدایی به انجا رسیدم که هر انچه در هستی موجود است واجد مقداری از اگاهی ست.استثناء هم ندارد جامد و مایع و گیاه و نبات و ..همه و همه مقداری اگاهی دارند و اگر اشتباه نکنم جولیانز جینز نویسنده کتاب با مثالی درباه ی ذرات نور به نام فوتون نشان داده بود که حتی فوتون ها نیز از شعور و اگاهی بی بهره نیستند و من با خود می اندیشیدم که لابد اجسام نیز بر خلاف انچه بیشتر ما فکر میکنیم واجد اگاهی و شعوری هستند که بر اطراف خود تاثیر میگذارند. پس به همه چیزهای اطرافم جور دیگر نگاه کردم و فراموش نکردم که دیوار و سنگ و گچ و تخته و اهن و قلم وکاغذ ودوات و حتی
“میزهایی” که پشتش مینشینیم و مینشینند نیز اگاهی دارند و گاه به گاه ما ادمها را که ادعای سروری هستی را داریم وحشتناک به چالش میکشند و حتی بازیمان میدهند و ما نمیفهمیم! میرقصانند بعضی از ادمها را و در نمی یابند.! بازی مهیبی ست! انکه بازی خورده و میخورد دیر باور میکند این قصه را. خیلی دیر.
2.در این سازمانها و نهادها و اداره ها و شرکت ها یی که پراکنده و گوناگونند در همه جا و در انجاها ما صبح را به شب وصل میکنیم” میز” زیاد است! “میز”هایی که پشت انها مدیر و مسول و معاون و رییس و کارمند نشسته اند. میزهایی که اکثرادمها با اشتیاق پشت انها مینشینند و هیچ خیال بلند شدن ندارند و اگر ان روز برسدگرفتار درد جانکاهی میشوند. میزهایی که اگاهند و شعور دارند واکثر اوقات ادمهایی راکه نابهنگام مینشینند و به هنگام بلند نمی شوند را وحشتناک “ریز” میکنند در چشم خلایق! “میز”ها با ادمها تعامل نامحسوس دارند. واکنش نشان میدهند. این حرف را حتما همه شنیده ایم”( گاهی ادمی بزرگتر از میز است و به ان شخصیت خود را تحمیل میکند و گاه “میز” بزرگتر از ادم است و ادم را “ریز” میکند. ) البته همه میتوانند ادعا کنند که از میز بزرگترند و چیره ترند و در این بازی مغلوب نمیشوند اما همه اینها ادعا ست! ادعا کردن و مدعی بودن البته سخت نیست اما اثبات ان مدعا کار هر کسی نیست. و برای اینکه بدانیم نسبت انکه مسولیتی دارد و عنوانی با میزی که در پشت ان نشسته چگونه است و بازی به نفع کدام در جریان است .ملاک و معیار فراوان است.
اول: ادمی که شخصیت و دانشش از میز بزرگتر است به هنگام امدن و نشستن با طمانینه می اید نه با سر! چون باکی ندارد که دیر برسد یا نرسد و “میز” را به دیگری هدیه دهند. اما ادم “ریز” با سر می اید!با عجله!بدون درنگ! شتاب دارد.واهمه داردکه مبادا از دست برود ان “میز” عزیز! میخواهد زودتر بزرگ شود به واسطه ان “میز” ولی خبر ندارد که اگر لایقش نباشد صد حکم و کاغذ هم نمیتواند مانع “ریز” شدنش شود!
دوم: انکه شخصیت و دانشش عمق دارد قبل از انکه بلندش کننداز پشت میز خود بلند میشود. بی هیچ لکنتی! برخاستن برایش حکم رهایی دارد ،پرواز میکند.تو گویی قفس شکسته است!اما انکه “ریز” هست بلند شدن برایش حکم غریبی ست! همه چیزش را از دست رفته میبیند. چانه ی اشکار و نهان میزند که بماند و چنین ادمی رویت ملک الموت برایش دل انگیز تر است تا رویت حکم به برخاستن.
سوم: ادم بزرگ،قدرت و نفوذ کلامش در گرو میز و عنوان نیست اما “ریز”ها به محض برخاستن از پشت میز همانند سیند رلاهایی هستند که ساعت از 12 نیمه شب میگذرد و انها لنگه دیگر کفش را گیر نیاورده ، لاجرم بی یال و کوپال میشوند.
چهارم: ادم بزرگ در هر سوی میز که باشد نه صدای دانشش را کلفت میکند ،نه دور بازوی عنوان و حکم و مسولییتش را نشان میدهد! و نه با خلایق با شدت و حدت گفتار و رفتار دارد اما “ریز” ها اگر پشت میز باشند شاخ و شانه میکشند!صدا ی دانش نداشته اشان را نیز کلفت میکنند! دور بازوی حکم و عنوان و مسولییت نشان میدهند! و تا بتوانند عرض اندام “نداشته ”
میکنند ! چرا که اگر داشتند محتاج ” میز” نبودند!اینها فقط تا زمانی که پشت میزند اینگونه اند! زمان برخاستن که برسد نحیفی جثه شخصیتی و ذهنی و گاه اخلاقی اشان نیز هویدا میشود.
پنجم: “ریز”ها همیشه به دنبال نمایش!گاهی هستند که “نداشته” های خود را با ترفندی “داشته” جا بزنند اما آدم بزرگ ها را همواره نمایشگاهها هستند که دنبال میکنند و باخواهش و درخواست میخواهند نام ونشانی از انها در خود داشت باشند.
ششم: ادم های بزرگ را مردم همیشه اخلاقا احوال پرسند و خلایق سلامشان را به دل علیک میگیرند اما ” ریز”ها تا وقتی که پشت میز هستند صدایشان شنیده میشود!فرمانشان خوانده میشود!سلامشان فقط به زبان علیک گرفته میشود و همان که “میز” نباشد در چشم و دل خلایق به طرفه العینی ناپدید میشوند. تو گویی نبوده اند در هستی هیچگاه.
خلاصه انکه ملاک ومعیار فراوان است،چند تا را که من در ذهن داشتم اکنون نوشتم و مطمئن هستم که دوستان خواننده نیز ملاک های دیگر و بهتر در ذهن دارند که باخبری از انها سبب میشود تا همه با هم اگاه تر شویم که این “میز” چگونه ” بعضی را “ریز” میکند و حواسمان باشد که بازی نخوریم وحقیقت انسانی را در یک بازی اعتباری نفروشیم! و دیگر اینکه بدانیم و حواسمان باشد ادم بزرگ ها چگونه اند و انکه به دست یک “میز” ، “ریز” میشود چگونه!
پ.ن.1. کسی که اکنون پشت میز است نمیتواند برای خودش حکم صادر کند که من چنین و چنانم. هر گاه نوبت برخاستن شد و برخاستیم و دیدیم که در چشم خلایق همان ارج و قرب و احترام را داریم ،و دوست و اشنا و همکار کماکان فرمان ما را میخوانند و میبرند ،انوقت حکم پذیرفتنی میشود!
پ.ن2. بازی عجیبی ست! اشرف مخلوقات ، گاه “ریز” میشود به دست یک ” میز”! و حالا تو خود بخوان حدیث مفصل از مجمل روایتی که رفت در توصیف “میز” ها و “ریز”ها!
مطالب مرتبط
درباره جلال حیدری نژاد
دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!