شنبه، 6 دى، 1382 هشتاد دو/ تازه از سفر امده بودم که خبر زلزله بم را شنیدم و تا صبح …این نوشته برای همان شب است
۱.هنوز نرسيده ام….هنوز گرد راه نتکا نده ام.. دور خودم می چرخم… …همه جای اتاقم را چشم می اندازم ..خانه را نگاه.ميکنم…دو روزی بيش نيست که دورم از اين چهار ديواری و چه دلتنگش شده ام!..و حا لا چه خوب حس ميکنم اين جمله پدر را که: هيچ جا خانه خود ادم نمی شود!!!
۲.هنوز نرسيده ام… از سفر می ايم ..چند روزی ميهمان محفل جشن و سرور دو جوان بودم.. و حالا من امده ام و انها رفته اند که اغاز کنند زنده گانی را و يا شايد زنده مانی را و خدا کند که دومی نباشد!…برايشان گفته بودم که نرسيده مطلبی قلمی ميکنم و جايی برايش باز ميکنم در يونان من تا بماند به يادگار و ديگر اينکه از ادمی چون من بيش از اين نيز بر نمی ايدو انها نيز اشتياق نشان داده بودند به زبان و به صورت…و البته من هم نه خبری گرفته بودم از دلشان و نه برانم که بگيرم…….چه ميگويم؟ چه می خواستم بگويم؟
۳.هنوز نرسيده ام….تلفن زنگ می خورد…گوشی را بر ميدارم …از سلام و عليک خبری نيست….شنيده ای؟؟….نه!! …و او ميگويد و من ميشنوم…به نيمه راه حرف هايش نرسيده شنيدن را هم از ياد ميبرم ….گوشی را ميگذارم…..ساعت ۹/۵۰ جمعه شب است….۶۰۰۰ نفر تا کنون مرده اند و ۵۰۰۰۰ نفر زخمی هستندو از اين تعداد به يقين ۵۰۰۰ صبح فردا را نخواهند ديد و شايد ۵۰۰۰ نفر ديگر نيز صبح روز بعد را … و تو خود تصور کن که چه قيامتی شده است و چه محشر کبرايی ست در اين شهر کويری ان هم درست در ابتدای زمستان با هوای سرد و خشکی که کوير داردو پوست را می ترکاند اگر ساعتی بی حفاظ باشد دست و صورت ادم!
۴.نمی دانم چه بگويم..چه بنويسم….روضه بخوانم؟؟ کار من نيست…اگر هم باشد به امثال من دور نميدهند مردان خدا!!هنوز حيرانم…مبهوتم…کلمات از ذهنم فرار ميکنند
چه بايد بکنم؟ چه ميتوانم بکنم؟..خاک بر باد بدهم، خاک پس ميدهد اسيران خود را؟ميگذارند؟؟مو پريشان کنم ،ارام ميشود اين زمين پريشان ؟خون ببارم به جای اشک…قرار ميگيرد دل خونين انانی که ديشب سر بر بالين عزيزانشان داشتندو امشب سر بر کنار خاکی سرد ؟…چه کنم؟ چه کنيم؟؟ چه ميتوانيم بکنيم؟ پيام تسليت بدهيم؟؟ مثل حضرات حکومتی؟؟ مگر من و تو اهل حکومتيم؟..عزای عمومی اعلام کنيم؟؟ …۳ روز؟ ۷ روز؟ ۷۰ روز؟ باشد اعلام ميکنيم ولی به راستی چند روز عزای عمومی اعلام کنيم همه چيز سر جايش بر ميگردد؟؟ چند بار تسليت بگوييم همه اين واقعيت تبديل به يک خواب ميشود و در اخبار ساعت ۱۴ روز جمعه خبر لرزيدن زمين را نمی شنويم!!!چه کنيم تا همه اينها يک خواب باشد؟ …جه کنيم تا دوباره مادران فرزندانشان را به اغوش و پدران بجه ها را به زانو بگيرند؟؟؟ چه کنيم؟؟چه کنيم تا دوباره پدران خميده قامت به ديدن قامت رعنای جوانشان ،جوانی کنند و مادران سپيد گيسو ، از شکنج گيسوان بلند دختران سبزه روی کوير ،جوانی های خود را دوره کنند؟؟ چه کنيم؟؟ تسليت بگوييم؟ عزای عمومی اعلام کنيم؟؟فاتحه بخوانيم برای تازه در گذشتگان؟ دعا کنيم برای سلامتی باز ماندگان؟از خداوند صبر جزيل!!!بخواهيم برايشان؟؟؟……چه ميگوييد ؟؟ چه ميگويم؟؟ آی خلايق…مسلمانيد يا نا مسلمان….. هر چه که هستيد به خودتان ربط دارد. ولی بدانيد….فقط بدانيد چون حس کردن کار من و شما نيست…ولی بدانيد… در جشم به هم زدنی مادرو خواهرو برادرو پدرو دوست و رفيق و فرزندو همسرو شوهرو….هزاران ادم به زير خاک رفته اند..و حالا ديگر چه توفير ميکند برای ان عزيز از دست داده که من و تو تسليت بگوييم يا نه؟ که عزای عمومی اعلام کنيم يا نه؟…و به راستی که چقدر اين اميزاد ميتواند پست و رذل و بی همه چيز باشد که حتی يک بار هم از خودش نپرسد که چرا اينگونه شد؟ و ايا نميشد از شدت اين فاجعه کمی کاست؟و ايا راهی نبود برای کاستن از اينگونه اسيب ها؟؟..
۵.چند سال قبل بود به ياد ندارم…ولی در در همين سرزمين يانکی ها در همين سرزمينی که از صدر تا ذيلش عرق و شرابی هستند و محرم و نا محرم سرشان نميشود و نه مفاتيح الجنان دارندو نه شيخ طوسی و نه حاج ملا هادی سبزواری و نه اصول کافی و نه حتی يک بار دو رکعت نماز خوانده اند از بابت يوم الجزا و نه ميدانند دعای کميل چيست و نه می فهمند اسفار اربعه کدام است..و نه توکل سرشان ميشود و نه ميدانند که صدقه دفع صد بلا کند!!(راستی ايا نبوده کسی از اهالی شهر بم که چند تومانی صدقه بدهد در شب ما قبل لرزش زمين؟؟)…ميگفتم که در سرزمين يانکی ها…شايد در شيکاگو زمين ميلرزد به قوت ۷/۸ ريشتر و فقط يک نفر اسير خاک ميشود انهم از بابت لرزش پا به هنگام خروج از خانه و بر خورد سر به زمين!!!!! ….چرا راه دور برويم…در همين سرزمين افتاب تابان …همين چند ماه قبل زمين لرزيده بود و البته سخت تر از بم و خو ن از دماغ کسی نيامده بودو همه دنيا به مدد ماهواره ان را ديدند و تحسين کردند درايت و مديريت اين چشم بادامی هايی را که هيچ از خدا و پيغمبر سرشان نميشود. !!
۶.کارشناسان گفته اند بارها و اعلام کرده اند که اين سرزمين زلزله خيز است و هر لحظه شايد بيقراری کند و اشوب درون را به بيرون هدايت کند….ولی کو گوش شنوا؟ کو دلی که بلرزد؟ کو کسی که احساس مسوليت کند؟کو کسی که به راه جاره بينديشد؟ کو کسی که به فکر زنان و مردان و فرزندان اين سرزمين باشد؟کو کسی که اندکی پايان بين باشد؟….نگوييد قضا ء خداوند است…که از قضای خداوند اگر عقل باشد ميتوان پناه برد به قدر خداوند!!!…نگوييد که حتما قسمت بوده است..که به قول مادر بزرگ قسمت..قسمت جنبان ميخواهد!!يعنی هر کس قسمت خود را بر می دارد ..البته به اندازه ی انديشه و اگاهی و معرفت خويش!!!اينگونه نيست که خداوند بخواهد در اين سرزمين در چشم به هم زدنی ۶۰۰۰ نفر را در اختيار ملک الموت قرار دهدو انوقت در شرايط مشابه در سرزمين جشم يادامی ها خون از دماغ کسی نيايد ..مگر اينکه فکر کنيم چشم های بادامی ارج و قرب بيشتری دارند در نزد خداوند!!!
۷….دوباره مثل هميشه سبو شکسته است و اب ريخته….دوباره مثل هزار باره ی قبل نصيبی به جز اه کشيدن های بيفايده و به سوگ نشستن های بی خاصيت و بر سر زدن ها و مو پريشان کردن هايی که هيچ گره ای از ادمی باز نمی کند..برايمان نمانده است و من اطمينان دارم که باز هم درس نمی گيريم و فکر نمی کنيم و نمی اموزيم و تجربه نمی کنيم و باکی هم نداريم از اين.خيره سری و جهالت که بر ما چيره شده است. ….چندی بر سر ميزنيم و فراموش ميکنيم و اين عادتمان است!!!…..
۸.باور کن چنان ذهن پريشانی دارم که نگو..و ای کاش اغاز نمی کردم نوشتن را.
۹.شما را نمی دانم ولی اشک من يکی که در نمی ايد…يعنی ديگر اشکی نمانده است برای مردمانی که در غم و شادی اشک ميريزند!!….بگذريم….حسرت ميخورم…حسرت از اينکه چرا کسی کاری نميکند…ميگويند نوبت اين تهران بزک شده هم ميرسد…زمين اينجا هم تن به لرزش می دهد..دير و زود دارد ولی سوخت و سوز نه!!! همه ميدانند…از حکومتيان بگير تا رعايا…. همه ميدانند که اين شتر دم خانه ما هم ميخوابد…ولی تو بگو کک کسی ميگزد ..نميگزد!!!تو بگو به اندازه سر سوزن فکری شده باشد ..نشده است…..تو بگو ذره ای تدبير کرده باشند ..نکر ده اند….تو بگو اندکی در انديشه ی علاج قبل از وقوع باشند …نيستد….و چرا باشند؟؟خواهر و مادر انها که نيستند…خواهر و مادر و زن و بچه ی من و تو هستند که در اين اپارتمانهای کارتونی که سرفه کنی صدايش به خانه همسايه ميرود زندگی ميکنند و هر لحظه شايد فرو بريزد به تلنگری اين الونکهايی را که خانه!! نامش نهاده اند!!…خواهر و مادر اهالی قدرت و ثروت که در اين سرزمين هنوز کاری نکرده اند که بويی از مديريت و اينده بينی داشته باشد…تو بدان که جايشان امن است…برج و بارو کم نساخته </B>اند!!….نگاه به الونک های خودمان نکن که اگر بخواهی عکس جوان از دست رفته ات را به ديوار بزنی ..سر ميخ از خانه ی همسايه بيرون ميزند…نگاه به اين اپارتمانهای قلابی نکن که ۹۹درصد از مهندسان ناظرش چشم بسته اند و پول گرفته اندو صاحب ملک هم به جای دو بيل سيمان بيشتر ..دو مشت اب بيشتر ميريزد و خلاص!!!.. واقعا که ام القرای اسلام است اينجا!!!راستی و صداقت و درستی از سرو رويش ميبارد!خدمت به خلق و دست گيری از کار و زندگی مومنين دغدغه ی خاطر خرد و کلانش است!! اينجا کسی نمی خوابد اگر اب !!!در شکم مومنی تکان بخورد!! اما…اما اگر زمين بخواهد تکان بخورد و همه هم بدانند هيچ کس قدمی بر نمی دارد!!….و حقيقتا چقدر ايمان دارند به اين گفته که: راه نزديکی به خداوند از ميان خدمت به مردم ميگذرد!!! اری …بگذاريد فرياد کنم که ام القرای اسلام است اينجا!!!!
۱۰.حرف بسيار دارم…تمام شدنی نيست…ميدانم که تو هم داری…تو هم ميدانی…
ولی چه فايده که راه به جايی نمی برند اين نک و نال های ما!!غمگينم…می دانم که تو هم هستی…ولی چه از دست من و تو بر می ايد؟!! راستی بگذار بگويم که اگر زمين بلرزد در پايتخت ام القرای اسلام…در شهری که ۱۰ ميليون در ان زندگی ميکنند و شايد هم بيشتر…در همان ساعات اوليه تعداد اسيران خاک به چندين ميليون نفر ميرسد و تنها يک بيمارستان استاندارد وجود دارد که به داد انها برسد!!!…ما اينها را می دانيم….همه ميدانند…پس همه منتظريم!! منتظر ان روز …که بيايد و کنفيکون کند زندگيمان را…..ولی نميدانم که کسی ديگر ميماند که برايش عزای عمومی اعلام کنند؟؟کسی جان به در ميبرد که به او تسليت بگويند؟….نميدانم…..ولی اگر هم ان روز امد لطفا به ما تسليت نگوييد و عزای عمومی اعلام نکنيد….چون خودمان ميدانيم و دست روی دست گذاشته ايم…خودمان می دانيم و قدمی بر نمی داريم…و اين کار ما کم شباهت به خودکشی نيست…و برای ادمی که خودکشی ميکند جه معنا دارد تسليت و عزای عمومی اعلام کردن؟!!!! پس لطفا به ما تسليت نگوييدو عزای عمومی اعلام نکنيد!!!!!!
مطالب مرتبط
درباره جلال حیدری نژاد
دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!