سجلد…شناخت
روبه روی هم نشستن کارمزخرفی ست. یعنی من اینطور فکر میکردم. این پز بیشتر برای نوجوان ها و جوانک های دراماتیک است نه آنهایی که درمیانه اند و کمرکش …
سجلد…شناخت Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
روبه روی هم نشستن کارمزخرفی ست. یعنی من اینطور فکر میکردم. این پز بیشتر برای نوجوان ها و جوانک های دراماتیک است نه آنهایی که درمیانه اند و کمرکش …
سجلد…شناخت Read Moreصبح زود زده ام بیرون انهم با ریش دو روزه.همه طول راه به تو فکر میکردم.ترافیک مثل سگ بود.من هم بی حوصله.عصر امروز شاید خبرت کنم که برویم “کافه “هوس …
چپول شده ايم Read Moreدیرتر ها،دوستی که دور است رفته بود سر قبر هدایت!اینجا بیا هم نبود. یک عکسی از قبرهدایت گرفته بود و فرستاده بود به یادگار.پاریس. گورستان پرلاشز، قطعه 85.عکس قبر …
ای کاش سر قبر “اخلاق” عکس میگرفتی! Read Moreمن لااقل حریص بودم به تو، نگاهم حریص بود،خواستنم حریص بود،انگشتانم حریص بودند،…تمام طول راه به بیرون نگاه کردم تا آرامش چشمانم فریبت ندهد، البته تو باهوش تر ازآنی که انگشتان …
هجوم هیچ در پوچ(5) Read Moreهمان روز صبح رفته بود جلوی آینه و موهایش را آورده بود روی سینه هایش و شروع کرده بود به شانه زدن.همیشه بلند بود و فقط یکبار آنهم در سالهایی …
صبح امروز،سبک تر و رها تر (1) Read Moreتوضیح: سالها گذشته بود از روزگارانی که هر هقته و هر روز برای بچه ها مینوشتم،شاید هفده یا هجده سال پیش. حس و حال آنروزها را گم کرده ام. خاطره …
یکی بود، کی گفته که یکی نبود؟ Read More(ترجمه و بر داشتي آزاد از: نانوشته هاي ارنست همينگوي.سوم اوريل 1963.جزائر كارائيب دخترك دلش دريا ميخواست…انهم خيلي…!دريا امدنم بدون قرار قبلي بود.دست خودم نبود.مانند تمام امد وشدهاي زندگيم رفتن …
دخترك و دريا Read Moreدلبر ،یکی از قصه هایی ست که من را گفته است.سالها بود به سراغش نرفته بودم و حالا نمیدانم چرا ان را اینجا رها میکنم.قصه همیشه وسوسه انگیز است برای …
دلبر Read More