برای اینکه یادم بماند
برای خودم،برای اینکه یادم بماند، با این کم هوشی و کم حواسی که من دارم.میخوانم و فراموش میکنم. می نویسم و گم و گور میکنم.واقعا حواسِ جمعی ندارم.کتابی که دست …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
برای خودم،برای اینکه یادم بماند، با این کم هوشی و کم حواسی که من دارم.میخوانم و فراموش میکنم. می نویسم و گم و گور میکنم.واقعا حواسِ جمعی ندارم.کتابی که دست …
Read Moreواقعیت اینست که “نو”روزی در کار نیست و ما سرخودمان راخیلی مجلسی کلاه میگذاریم.هرکس به اندازه وسعش کلاه سرخودش میگذارد. اصلا “روز” ی در کار نیست که ما بخواهیم آن …
Read Moreمیروم کنار پنجره/ یک سیگار و بعد هم نگاهی که شاید من را برساند به یک جای دیگر/همه صبح را با خودم بودم/ تنها/شاید هم با خاطره هایم/ البته …
Read Moreاین متن شاید برای 12 یا 13 سال قبل باشد سلام عزیزم چند وقتی ساکت بودم/ یک جور خفقان خودخواسته/ وگرنه میدانم تو جفنگیات من را وحی منزل فرض …
Read Moreآدمی از نسل خاک صحنه خورده ها! نه اینها که فقط پزش را میدهند…آدمی از نسل دربه درشده ها، نه آنها که تحمل “بالای چشمتان ابروست” را هم ندارند، ادمی …
Read Moreدخترم سلام..عزیزکم دوستت دارم…اما تو باور نکن! امروز مثل همیشه نیستم.یعنی حتی توان نوشتن ندارم و اگر برای تو نبود ابدا کلمات را ردیف نمیکردم.ولی چه کنم که تو یگانه …
Read Moreبابك احمدي در مقدمه كتاب ؛ خاطرات ظلمت؛از قول محمد بن محمود همداني حكايت ميكند كه: در كوه اصفهان چاهي ست قعر ان پديد نيست.كودكي در ان افتاد.به روزگار اسحاق …
Read More