شنبه/23 خرداد هشتادو هشت/یک روز بعد از روزی که صندوق های رای چپه شد! رادیو تا صبح آمار داد و مسیرتاریخ آنروز عوض شد…
چشم بر هم نگذاشته ام تمام شب را. پلک نزده ا م. نفس به نفس مردم را میدیدم. امروز را مرور میکردم.حالت تهوع دارم. سیگار و گرسنه گی. آمار کثیف ترین درسی بود که میخواندم. ما کجای آماریم؟ من کجا بودم؟ تو کجا بودی؟ مادر من کجا بود؟ پدر و برادرت کجای امار بودند؟ راستش من فقط به این فکر میکنم که بازی بزرگ تر از رویاهای کوچک من و تو بود.حتما خدا بهتر میداند.و خدا همیشه بهتر میداند.