آمار و رویاهای کوچک ما

شنبه/23 خرداد هشتادو هشت/یک روز بعد از روزی که صندوق های رای چپه شد!  رادیو تا صبح آمار داد و مسیرتاریخ آنروز عوض شد…

چشم بر هم نگذاشته ام تمام شب را.  پلک نزده ا م. نفس به نفس مردم را میدیدم. امروز را مرور میکردم.حالت تهوع دارم. سیگار و گرسنه گی.  آمار کثیف ترین درسی بود که میخواندم. ما کجای آماریم؟ من کجا بودم؟ تو کجا بودی؟ مادر من کجا بود؟ پدر و برادرت کجای امار بودند؟ راستش من فقط به این فکر میکنم که بازی بزرگ تر از رویاهای کوچک من و تو  بود.حتما خدا بهتر میداند.و خدا همیشه بهتر میداند.

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *