این پاهای نحیف، تحمل اینهمه “سر” را دارند؟

شیرازه/فروردین و اردیبهشت 87

یکم:
تعادل و هماهنگی در میان اجزای یک پدیده، چه از نوع ارگانیسم های زنده همانند جوامع و گروه ها …و چه از نوع سیستم های بی جان همانند رایانه ها و برنامه های ریاضی فضایی و… بی جانشین و برترین مؤلفه توسعه پایدار در جهان مدرن است. با اینکه مدرنیته جهان را ریز ریز کرده و می کند، با اینکه مدرنیسم بند از بند کلیات باز می کند، با اینکه مدرنیته آمدنش و ماندنش همه و همه وامدار همین تکه و پاره کردن و دور شدن از کلیات است اما گسترده گی ،نفوذ و تعمیقش در گرو تعادل و هماهنگی ست که در میان تک تک اجزای یک پدیده دیده می شود. درست است که مدرنیته به مدد عقل خود انتقادی، از کلی گویی و کلی بینی دور شده و کلیات را به اجزا تقسیم می کند اما به مدد همان عقل، تدبیری نو می کند و با تعریفی نوین جای تمامی اجزا را به دقت معین و رابطه ها را تعریف می کند، اما در تمام آن لحظات، دمی از تعادل و هارمونی غافل نمی شود. یعنی اجزا را معلق در فضا رها نمی کند بلکه هر یک را همانجا و به همان ترتیب می نشاند که باید بنشینند. به تمام ارگانیسم های زنده و سیستم های بی جان اطراف خود نگاه کنید. آیا هیچ مجموعه ای می بینید که توسعه اش ماندنی باشد اما تعادل نداشته باشد؟ چند جامعه پیشرفته سراغ دارید که تعادل در بخش های گوناگون آن حرف اول را نزند؟ کدام “بی تعادلی و ناهماهنگی” را سراغ دارید که موجب و موجد آسایش و ارامش و پیشرفت شده باشد؟ قصه تعادل و هارمونی چنان گره گشا، با اهمیت، و کارآمد است که در هیچ حوزه ای نمی توان چشم بر آن بست و با همین دو واژه می توان بسیاری از پدیده ها و مسائل را تجزیه و راهی را که می روند، تا حدی پیش بینی کرد.
دوم:
آنچه در چند سال اخیر جامعه کتابدارن ایران را به خصوص در فصل اعلام نتایج پذیرفته شدگان دوره های تحصیلات تکمیلی به خود مشغول کرده، تعداد پذیرفته شدگان در دو مقطع کارشناسی ارشد و دکتری ست که طرفداران و مخالفان خود را دارد و هر یک نیز از همانجایی که هستند قضایا را می بینند و حلاجی می کنند .
هر یک از دو گروه البته دلایل خود را دارند اما به گمانم مسئله ای که از نظرها پنهان مانده تا حدی و کمتر به آن اشاره شده ( یا حداقل من ندیده و نشنیدم) همان توجه به تعادل و هارمونی ست که باید وجود داشته باشد. ما در تحلیل قضایا البته می توانیم هر گونه که می بینیم نظرمان را بیان کنیم اما منطق درونی ارگانیسم ها و سیستم ها و تعادل و هماهنگی باطنی که در هستی موجود است مسئله ایست که نشان می دهد نظر و تحلیل ما تا چه حد درست و تا چه حد پیش خواهد رفت! نگاه کنید ، زمانی (شاید در دهه 70) نسبت استادان و دانشجویان به گونه ایست که اساتید فرصت نفس کشیدن نیز ندارند و از این دانشگاه به آن دانشگاه در رفت و آمدند و از اثرات چنین وضعی همه با خبرند. اما حالاچند سالی است که به نظر قضیه در حال معکوس شدن است. شاید در چند سال آینده با توجه به پذیرش های بسیار در سطح دکتری و کارشناسی ارشد از دلایل ایجاد گروه های کتابداری در دانشگاه های متعدد، دیگر داوطلب بودن خیل عظیم دانشجو نباشد بلکه بیکاری اساتید باشد! (این تنها یک فرض است).

سوم:
جامعه کتابداران ایران همانند یک ارگانیسم زنده رفتار می کند و مانند هر ارگانیسم دیگری هنگامی پیش می رود و پیشروی اش مدام می شود که در میان بخش های گوناگونش تعادل وجود داشته باشد. این ارگانیسم البته “سر” ، ” تنه” و ” پا و دست ” می خواهد. سر ( اساتید و کارشناسان رده بالا) یعنی کسانی که فکر کنند و نظر بدهند و آدم تربیت کنند. تنه یعنی کسانی که نظرات یالایی ها را به پایین یعنی دست و پا هدایت می کنند و راه را نشان می دهند و گاه تحلیل های تخصصی را به زبانی ساده تر برای گروه های پایین تر تفسیر می کنند. اما دست و پا بخشی هستند که تمامی کار اجرایی را بر عهده دارند. راهی اگر باشد اینها طی می کنند . اما از همه مهم تر اینست که فراموش نکنیم اگر میان سر ، تنه و پاها تعادلی نباشد ،از جلو رفتن و پیشروی نه تنها خبری نیست بلکه گاه به جز تلو تلو خوردن و حتی گامی به عقب رفتن ( فعلا زمین خوردن را نمی گویم) چیزی به دست نمی آید. اگر ارگانیسمی سرش سنگین تر از پاهایش باشد و پاها ورزیده نباشند چه خواهد شد؟ فکر کنید ارگانیسمی که چندین سر داشته باشد و تنه بیش از حد سنگین باشد اما پاها نه محکم باشند و نه ورزیده..آنوقت چه خواهد شد؟…جامعه کتابدارن ایران الان در کدام وضیعت است؟ اینهمه “سر” و باقی که در راهند را کدام پاها قرار است که حمل کنند؟ پاهایی نه چندان قوی ( که اگر قوی بودند اوضاع جور دیگر بود حالا) اگر روزی از حرکت بمانند چه کسی مقصر است؟ چشمانتان را ببندید و این تصویر را نگاه کنید: موجودی با چندین سر( داشتن سر های متعدد مذموم نیست اما ممدوح بودنش نیز مشروط است ) ، تنه ای سنگین و پاهایی نحیف! آیا شما از چنین ارگانیسمی انتظار پیشروی آنهم از نوع مدامش را دارید؟

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *