دکتر ابراهیم افشار همیشه صریح بوده است و با صداقت، بی حاشیه حرف میزند و میرود سراغ اصل مطلب.میان اساتید حوزه کتابداری و اطلاع رسانی کمتر مثل ایشان دیده ام…قرار بود شیرازه نقد شود اما به گمانم دکترشیرازه را به من گره زد و بهتر دید که من و شیوه کارم را نقد کند ، ..باز هم صریح و بی حاشیه…از ایشان آموختم…مثل همیشه. آنچه در زیر می اید نوشته ی دکتر افشار در نقد شیرازه بود که به من گره خورد!
اظهارنظر در مورد شيرازه بلافاصله به اظهارنظر در مورد شخصي به نام جلال حيدري نژاد منجر ميشود. حيدرينژاد يك ژورناليست حرفهاي است و صبغه حرفهاي او به جرأت بارزترين مشخصههاي شيرازه و سلف آن خبرنامه انجمن را ميسازد. ژورناليسم نيز در ميان ساير چيزهاي ديگر به دو چيز گرايش دارد: 1) علاقه به مباحث «داغ» و 2) سرعت عمل.
حيدرينژاد گرايش نخست را به شكل مطرح كردن مسائل حساس، رفتن به سراغ آدمهاي سرشناس، اشخاص داراي عقايد و گرايشهاي بعضاً نامتعارف نشان ميدهد. در مصاحبههاي حضوري او، اعم از آنكه طرف مصاحبه از «مقامات» باشد يا اشخاص مطرح ديگر، سؤالهاي وي برانگيزاننده است و مصاحبهشونده را به سرعت واميدارد با او و خواننده غيررسمي شود.گرايش دوم ژورناليستي حيدرينژاد را ميتوان در ذهن و زبان برانگيختة او ديد كه بي مقدمه و حاشيه شروع ميشود و با جملههاي تودرتوي دراز ادامه مييابد.
اگر بپذيريد كه ذهن و زبان حيدري نژاد داراي دو ويژگي فوق است، سؤالي كه مطرح ميگردد آن است كه ژورناليسم وارد شده به حرفه ما را توسط او، چيز خوبي ميدانيد يا چيز بدي و آن را براي جامعة حرفهاي ما مفيد ميدانيد يا مضر؟
. به نظر من ژورناليسم حيدرينژاد براي حرفة ما رويهم رفته مفيد است و اگر برخي اصلاحها را در زبانش اعمال كند، معايبش تا حد زيادي برطرف خواهد شد. بيان هيجاني او دريچهاي به يك گفتگوي گرم ميگشايد و در محيطي كه ذهن و زبان محافظه كار و شايد ترسزدة دانشگاهي بر آن حاكم است، به گواه مندرجات شيرازه و خبرنامه بسياري را به سخن درآورده و ميآورد كه در غير اين صورت سخني نميگفتند. ژورناليسم حيدرينژاد فضاي غيررسمي و از اينرو انسانيتر براي مكالمة حرفهاي براي ما با خود آورده است. ميتوانم بگويم فضائي راحت در مقابل فضاي سنگين ادبيات رسمي كه در آن نه هويت گوينده معلوم است و چه بسا نه مخاطب تعريف شده (كتاب جديد فلسفة كتابداري بهار رهادوست در اين ميان و سرمقالههاي مجلات كتابداري و اطلاعرساني و فصلنامه استثنا هستند).
مصرف فضاي صفحه هاي خبرنامه و شيرازه براي انعكاس انتقاد از ضعف و نقايص خدمات و مديريت كتابخانهها و شكوهها و دردمنديهاي جوانان دانشآموخته، چهره بزك نكرده و واقعي از بستري را به ما ميشناساند كه جامعه حرفهاي ما در آن كار ميكند (يا نميكند). به سختي ميتوان چيزي از اين صراحت را در كليگوئيهاي ادبيات شبه علمي دانشگاهي يافت.
اينها خصلتهائي از كار وي هستند كه به گمان من براي ادبيات حرفه ما مفيد است. اميدوارم ديگران نيز روش او را در آزادگي، پذيرش تفاوتها و زبان گرم و پرحرارت و بيپيرايه به كار گيرند.
اما همان زبان گرم و پرحرارت ژورناليستي، به هنگام نوشتن او گاه بر اثر عجله در گفتن و هجوم همزمان مفاهيم به ذهن او، دشوارياب و خستهكننده ميشود. جملههاي دراز كه چندين معترضه در آنها آمده را بايد به چند جمله مستقل تقسيم كرد تا قابل فهمتر شوند. در حالت موجود آن، گاه شما بايد با نثركلنجار برويد تا منظورش را بفهميد. در سرمقاله همين شماره آخر ميخوانيد:
“گرچه نیتش این بود که پنهان کند حس نسبتا ناخوشایندی را که پس از شنیدن خبر یک همایش دیگر! آمده بود به سراغ خودش و می دانست که به سراغ شنونده نیز می آید، اما انکار و ابطال آن حس نیامده بر زبان اما موجود در دل و ذهن به سادگی انتقال خبر نبود.“
حيدري نژاد يا خودش بايد بيشتر تمرين كند و سادهنويسي را بياموزد، و يا از خدمات يك ويراستار استفاده كند. يك جلوه ديگر عجله كاري ژورناليستي او ويرايش نكردن كارهائي است كه به او براي چاپ عرضه ميشود. در شمارة آخر شيرازه مطالب «آموزش درس مرجع» بسيار صادقانه و گزارش «روش كنفرانس نسخهشناسي فارسي» بسيار استادانه و در عين حال جذاب و بيپيرايه، بودند. اينها را به احتمال قوي بايد سپاسگزار نويسندگانشان بود. زيرا در همين شماره ترجمه مصاحبه با ويلفرد لنكستر بسيار ناشيانه و پرغلط است و من در آن هيچ نشان و ردپائي از ويراستاري سردبير نديدم. اينها جاهائي است كه حيدرينژاد لازم است مهارتهاي خود را پرورش دهد.