و خدا “نور” بود!
شعری سروده و خوابیده بر زبان مادربزرگ
در همه ی دیروزهای ما
از پس قرن ها
لابه لای شهاب ها
شب بو ها
خوابیده کنار تمام ارزوهای ما
و خدا “نور” بود !
شعری سروده و خوابیده برزبان مادربزرگ
اما به ناگهان
قصابان رویاها
و صیادان شهاب ها
و سلاخان ارزوها
اعلام کردند
با عربده، با گلوله
از قعر سیاهی و تباهی
که دیگر
از امروز
خدا ” نور” نیست!