خود را سفر باید کرد

… عازم سفر بودم…میدانستم فایده ندارد اما سفر میکردم…به گمانم مرداد هشتاد و هفت

سفر باید کرد…نه جغرافیا را…خود را… بی حوصله ام این روز ها..روز های مرگ و عطر کافور و طعم خاک داغ قبرستان…بی حوصله ام این روز ها…روزهای شعبده و نیرنگ و ریا….روزهای مردمانی نابالغ،….بی حوصله ام این روزها….روزهای مرغ های تخم گذار وخروس های جنگی….سفر باید کرد…خود را سفر باید کرد…میروم!

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *