آدمیزاد موجود غریبی است، جهانی که ما در آن نفس میکشیم غریب تر، کیمیاگران در طول تاریخ و در عرض جفرافیا مدام خودشان را حبس کردند میان جایی که از ورد خوانی و سحر سازی برای تولید طلا مضایقه نمیکردندالبته چینی های تنگ چشم که اینک مرغانه بی حضور مرغ!!! تولید میکنند لابد شعبده هایی بیشتر از آستین خود برون می آورند در فردای روزگار و من دور نمیبینم که قصه طلایی که “طلا” نیست اما همان خواص را دارد روایت کنند و روح کیمیاگران هزاره ها پیشتر را شاد فرمایند. امابی شک نیستم که نه مرغانه های بی مادر!! ذائقه ای را تحریک و شکمی را سیر میکنند و نه طلاهای تولید در آزمایشگاههای شانگهای و پکن موجب فخر و زیور کسی شود!! البته آدمیزاد چون به ساده گی خوردن یک سیب از بهشت رانده شده علاقه مند است به همان ساده گی و به طرفه العینی بازگردد به همان شان و مقام و برای همین است که همواره مطلق نگریستن و اندیشیدن و یک کلید برای تمامی قفل ها ساختن رویای بشر یوده و خواهد ماند، اما حقیقت اینست که بازی تغییر کرده است و جهان و کار جهان شاید با رویاهای ما زیور و زینت پیدا کنند و آب و رنگ بگیرد اما فراموش نکنید که وقیتی دندانتان درد میگرد هیچ فیلسوف و عارف و شاعر و هنرمندی نمیتواند به شما کمک کند و یکراست باید بروید پیش دندانپزشک! و این همان چیزی است که جماعت ایرانی مدام به ان پشت پا میزند! و دلش به مرغانه هایی خوش است که بدون حضور مرغ به دست ساحران چینی تولید میشود.ذهن ایرانی هنوز به دنیال یافتن “کلیدی”ست که هر قفلی را باز کند ،آنهم بدون زحمت! و چه کسی است که نمیداند دشوار ترین فعل بشر اندیشیدن است؟
مطالب مرتبط
درباره جلال حیدری نژاد
دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!
مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →
آه این پرنده در این قفس تنگ نمی خواند………………
نمی خواند
نمی خواند
نمی خواند
نمی خواند
ن م ی خ و ا ن د …………………………
شاه کلید زندگی تنها یک حقیقت است ..