حالا شاید بعضی ها بدشان بیاید ،شاید بر بخورد به بعضی ها ،شاید غریب وآشنایی که گاهی میهمان من میشوند اینجا فکر کنند من آداب میزبانی را نمیدانم،…خیلی چیزها امکان دارد اما در یک مجلس دوستانه بهتر است که میهمان ومیزبان تا حد امکان حرفشان را بزنند…راستش نمیدانم کجا خواندم یا شنیدم و شاید هم دارم از خودم در میاورم اما از صبح که باران گرفت و ترافیک دراماتیک شد پیش خودم فکر کردم: ” انسان حیوانی ست که بدون آزادی تبدیل به الاغ میشود.”
تعریف آدمیزاد،البته تا اطلاع ثانوی

هرگز در ميان موجودات، مخلوقي كه براي كبوتر شدن آفريده شده، كركس نمي شود. اين ويژگي در ميان هيچيك از مخلوقات نيست جز آدميان.ويكتور هوگو
الاغ و گوسفند ، کرکس و روباه و خیلی از شمایل دیگه موجوداتی هستند از آدمی که برای آزاد زیستن به جهان اومده در صورت عدم آن متولد میشه. ولی سوال من این هست .. چه زمانی از یک انسان دیو و هیولاهای خونریز متولد میشه؟
در ضمن میزبان مهربان! گاه گاهی با نوشتن مطلبی بذل توجهی به مهمانان و خوانندگان منتظر خود کنید.
سلام. می دونین به چی فکر میکردم؟ گاهی بعضی موجودات صامت و اونچه که ما اسمشونو میذاریم جاندار و به تعبیری حیوون از آدما خیلی بزرگتر و خیلی جلوترن، خدا آدمی رو امتیازاتی داد که جلوتر از سایر موجودات، برتر و بزرگتر از همه باشه اما آدمی عقب موند، مساوی شد و یا گاهی حتی کمتر.یه جائی مطلب قشنگی می خوندم که همراه تصویر بود، تو یه سانحه ی آتش سوزی، یه آتشنشان سگی رو که باردار بوده از حریق نجات میده، بعد از اینکه موفق به این کار میشه، یهو می بینه سگه میاد سمتش . متعجب میشه، و می بینه که سگ به نشانه ی قدردانی میاد و پیشونی آتشنشانو می بوسه، خب اینکه در تعبیر نوشتاری شما گاهی آدم و حیوانات و جمادات یکسان بشن دلخوری و ناراحتی پیش نمیاره.خدا کنه کمتر نباشیم.من عاشق طبیعت با تمام موجوداتی که توشه، هستم. اینه که دقت زیادی دارم، حتی همین الاغ مظلومی که مثال همه ی ما تو خیلی موارد میشه رو که نگا می کنم می بینم طفلی واقعا در حقش ظلم شده و خوب شناخته نشده، یه روستائی رفته بودیم که خب ساکنانش طبق معمول هر روزه کاراشونو انجام می دادن، یه روستائی با بار سنگینی که بار الاغش کرده بود در حال عبور بود. راه سختی بود و خب برای ما تفریح و برای اونا اجبار زندگی، پس باید هر دو رد می شدیم. هر دو با هم زمین خوردن، و خیلی بد، ما بیشتر از اینکه حواسمون به اون بار سنگین موجود بی زبون باشه تمام حواسمون سمت روستائی زحمتکش رفت. و من تو همین فاصله ی کوتاه یه چیزی رو عمیقا درک کردم. الاغ پاش زخمی شده بود اما بلند شد ، یه نگاهی به صاحبش کرد و تا دید صاحبش قدمی برداشت دوباره به راه خودش ادامه داد،این صحنه عجیب منو تحت تاثیر قرار داد و راستش چشمامو بارونی، موجودات احساس دارن، شعور دارن ، صاحبشو با با وجود پای زخمیش تنها نذاشت و همراهش بود، حتی با پای زخمی و حتی با دردی که حتما حس میکرد، تنهاش نذاشت چون محبتشو لمس کرده بود اونقدر وفادار بود که تا پایان همراهیش کنه، کائنات همه پر رمز و رازن و همه قابل تامل.
درود…
1) باتعریفی که ارائه دادین اکیدا موافقم !! 2) نمی دونم چرا یاد پینوکیو افتادم (شاید هم بدونم) 3) ترافیک دراماتیک، واقعا ترکیب جالب و ملموسیه …