اين متن را به لهجه لاتي عشق! بخوانيد

قبل از آغاز

_یه موجی از شونه راستش حرکت میده و از گردنش رد میکنه و تو شونه چپش اروم میگیره وبا لحنی که همه “ز ” ها رو “س” تلفظ میکنه ، میگه : ” فک کنم یکی از دیالوگای بهروز وثوق تو فیلمای آق مسعود کیمیای  باشه..نه؟!”

_ هیچی نمیگم.

_”اها یادم اومد، بهمن مفید بود جون دااش، اونم تو فیلم قیصر…خیلی باحاله…”   بعد  هم غلط و غلوط برا خودش ردیف میکنه    ”  ما بودیم و مندلی نصرت!..با یه بی ام و دو هزارو پونصد….”

و تا اخر گند میزند به دیالوگ کیمیایی در قیصر که گذاشته بود بر زبان بهمن مفید.

_هنوز ساکتم،یعنی بیشتر حوصله ندارم.شاید ده سال گذشته باشد. میپرسم : ” ممد قداره کجاست؟ خبرشو داری یا هنوز تو حبسه؟”

_ میزنه رو شونه مو  لب و دهنش و کج میکنه و میگه: ” ای ول!..ای ول جون دااشش! اصن فکرشو نمیکردم جون مهنس که یاد بچه محل ها رو کرده باشی”

_میخندم و میگم: ” حسن سوسکی ،مهندس کیه، مهندس کیلو چنده مشتی، جلالم، جلال! ما رو سرکار نذار با مهندس مهندس”

_” زکی  ..اقارو  ..جون جلال  من باهات قپی میام پیش درو همسایه های جدید، البت، ممد قداره هم به همچنین، طفلی هر بار میرفته حبس به هم بنداش میگفته که تو رفیقاش سه تا مهنس هم بوده که میرفتن میدون انقلاب دانشگاه!”

_راستی نگفتی ،چه خبر از ممد قداره؟

_ ممد؟ ..خب…راستش…ممد؟ چارسال پارسالا رفته بود سبزوار…..،……اصن ولش کن جون جلال!

_د بنال دیگه حسن،  تو رو روح پدرت اینقدر فیلم نکن مارو ،بگو دیگه لامصب…تو مگه تخم کفتر  حب نکردی تو حلقت امروز صبح؟…خب بنال دیگه حسن

_خیلی خب بابا، جون به جونت کنن  خری و هنوز گیر رفیقی! ممد قداره چارسال پارسالا رفت سبزوار زن بگیره ،مواد جا ساز کرد تو رادیو ضبط و پلیس راه شریف اباد گرفتنش به عبارتی 5 سال حبس، بعد مشتی بازی دراورد تو حبس و بهش عفو دادن  اونم دو سال، بعد اومد بیرون و یه ماهی نفس کشید و بعد هم تو نمیری یه شب نشست پای چیلیم و  د رجا سه تا سکته زد و خلاص!

_همونجا میشینم،لب جوب،  چند شب  و چند روز قبل خودم رو دوره میکردم، و این رو نوشته بودم براي همه بچه محل هايي كه سالهاست نديده بودمشون. براي همه اونایی كه مث من جوبگردي میکردن و به تشتكي نشان دار دلشون خوش بود، و ستاره هاي اسمون روهر شب از كنار ماه ميان تيله هاشون رصد ميكردن..براي اونایی كه كوچه و محل ناموسشون بود و سر يك نگاه ناپاك خون میریختند .براي همه اونایی كه به سرسلامتي رفيق سر ميدادندو مي با نامرد نخوردندو بد مستي با دوست نكردند.براي مرام و معرفت ويكرنگي همه اون كسایي كه با عشق تجارت نميكردن.

لطفا اين متن رابا احترام والبته به لهجه لاتي عشق! بخوانيد

*   گوشت با منه؟كار عشق و عاشقي ما هم شده شاهنومه!..اهل محل هر جا كم ميارن شبا زمستون پا كرسي حكايت مارو حب ميكنن و ميندازن بالا..بعد هم از سر نئشگي يا خماري صد تا حرف نابدتر كه لايق اونجاي ننه شونه پشت سر ادم نوار ميكنن و ميدن بيرون. تو هم كه ميدوني من يكي چوب تو استينم كنن بهترمه تا پشت سرم چهار تا ادم كه عرضه ندارن طهارت بگيرن، روضه علي اكبر بخوننو ليچار ببافن. به جده ام زهرا اگه باسه خاطر تو نبود حبسي كه توش كاچه گيري و ادم قواده نباشه صد پله بهتر از اين ازادي كه از صب تا اذون مغرب خون بخوري واخر شبم دل جيگرزليخا بالا بياري…ولي چه كنم…چه كنم كه به داواخوري از دواخونه چشماي تو معتاد شدم..اونم عصر به عصر كه مياي لب مهتابي به نيت اب و جارو كردن تخت و مطبخ!…مزه دواخوري مارو هم كه تو بهتر ميدوني چيه…چپيدن تو صله(1) مسعود اردك و ذل زدن به چشماي عزادار اون زير دم سوراخ و كمي هم بال بال زدن با همون سوسكي و طوقي كه اق رضا ديوونه سرش با مژي(مجتبي) كل كل كردوتا كه اومدن زبون به فحش ناموس باز كنن ممد ـ حسن بلند اينا به خاطر خوابوندن غائله تيغ و كشيد رو زبونشو شد  ممد پت پت!

*   ببين صد دفه گفتم ..هزار دفه ديگه هم بشت(2)ميگم..اين يارو دودره بازه..نيگا به دك و پزش نكن..كل زندگيش خالي بازي بوده…ميگن باباش كلفت بازه…ننه اش هم..اصلا بگذريم(چون كسي نديده ولي خب نديدن كه معني اش نبودن نيست)..خود نسناسش كفتر بازم به زور شد اونم پس پسكي..از در عقب..اونم به زور اصغر مرغي و قاسم جوجه  تو ظهرهاي داغ تابستون پشت خرپشته ي ممد قداره اينا!(د..داري دهن منو وا ميكني ها)

*      صد دفعه گفتم هزار دفه ديگه هم بشت ميگم اين يارو جنم نداره حكايتش نقل هر دهن دريده اي شده …درست مثل اون دختره ميمونه كه از شووهر رم ميكرده ولي شب زفاف مدام با چراغ موشي دنبال باقيش ميگشته!..ببين گوش به عرضم ميدي؟ با توام!..اگه ميبيني گاهي به اندازه ي يه قليون كشيدن گوش ميخوابونم به اراجيف يارو فقط و فقط به خاطر اين حرف ننه ست كه ميگه ادم ديوار شكسته رو هم برا روز مبادا نگه ميداره!..وگرنه تو ميدوني من از اون خرترم…خيلي كه عر بزنه يا چه ميدونم پاچه ورمالي كنه خشتكم و در ميارم و ميندازم رو سرمو ميشم اخر بي ابرو گري!بعدشم اخرين يادگار سفر زنجون رو حواله پك و پوز نداشته اش ميكنم و خلاص! اونوقت ديگه من ميمونم و كلي حبسيات و خزعبلات و چند خط هم رباعيات !

*   ..اخه من نميدونمكم بختي شده اقبال ما يا اينكه نفرين اون ننه پاسوخته مونه؟ به موت قسم هر جا فرو كرديم به نيت قربت غريبي جرمون داد…خروسخون كه به نيت غسل رفتيم دم حموم جار زدن كه شده زنونه!…اخه نوكرتم..اين مردم مسجد نساخته دم درش برا گدايي وايستادن..حالا چرا اين بابا برا يه سر پا شاشيدن از من سجل ميخواد ما مونديم حيروون!!!

*. ..اخه بابا به زندگي من كم بخت سگ كه نشاشيده..اصلا تو بگو شاشيده..مردم مزه ي نجستي رفته زير زبونشونو به هيچي نه نميگن اونوقت من باسه يه فالوده ي نخورده تو باغ سپهسالار اونم تو زموني كه هر خري جفتك ميندازه تا اخر عمر بايد تاوون پس بدم؟؟!!بابا حروميم…حروم لقمه كه نيستم! به ارواح خاك اقام اگه باسه خاطر تو نبود من كجا ميشدم سندون..من هم ميشدم پتك!…دم غروب باد كه پيغومتو برام اورد زهرماري پريد تو گلوم…دست گذاشتم رو زانوم و گفتم: يا مرتضي عقيلي!!!..ديگه نفهميدم سر كجاست وكلاه كجا…چشم بستم و باز كردم كارتوناي اشنفكاي روسي و صندليهاي لهستاني و كلي پنج سيري رو هوا بودن و طفلي مسيو بق كرده بود…و جيك نميزد …رفتم كه دهن باز كنم يعني خرابتم اديك!..باز اين ارمني كه صد پله از بروبچه هاي كوچه ارباب و بن بست سيد و زير گذر حج عباس مرامش بيشتربود دراومدكه:مان هم خاطرخواهي خايلي كردم يه پنجاه و پنج بي مزه بزن روشن شي!!!

* …گوشت با منه؟ صد دفه گفتم هزار دفه ديگه هم بشت ميگم. اين يارو ته جيپش شپش چار قاپ ميندازه… و دو عباسي بدي برا ابجي شم ژتون ميفروشه..د مگه اشرفشونو بغل خواب اصغر سمسار نكرد برا دو شب كرايه اتول كه ميخواست قپي بياد پيش دخترحاج زالعابدين ؟…اصلا بگذريم…ميگن ننه بدبختش 9 ماه از سال داداش كوچيكه رو خركش ميكنه پابوس اقا به نيت ادم شدن پسره ي شل مغز اون وقت باباي اتو كشيده ش تو منزل دو اشكوبه قصبي خيز بر ميداره تو مطبخ بي خيال حيا و ابرو دنبال كلفت خونه ميكنه حالا كجا دختره رو گير مياره و ميچلونه خدا عالمه ولي از قضا دختره هم هميشه حاضر به يراقه..ماچو نداده پاچه هاش ميرفته هوا!

*    بيبن صد دفه گفتم هزاردفه ديگه هم بشت ميگم… اخه به اين كمر خميده من بيل كه نخورده..ننه مون صب به صب كه مارو ميبينه دست به اسمون گوله گوله اشك ميريزه و باعث و بانيشو واگذار ميكنه به ابولفضل و هر شب جمعه دخيل ميبنده به سقاخونه سر چهارسو كوچيك كه يعني ما اهل بشيم و سرمون بياد تو زندگي!! من هم كه ديگه…رد تيغ و دنباله تيزي و داغ نامردي پشت دست و زير چونه و رو دك و پهلوم شده برام چروك پيري! ولي خياليت نباشه…هرجور كه باشي هر رقم كه با ما تا كني من يكي خاطرخواتم… اونم تا اخر ماجرا تا ختم معركه تا خين قضيه!! صدتا ازين بدتر هم كه سرم بياري …هزار تاتير غيب هم كه هوار شه رو سرم ..خودمو مثل اق رضا ديوونه درميارم كه يعني خرابتم!اونم برا اينكه خوش ندارم حتي خودت به خودت چپ نيگا كني!چه برسه به چار تا اب دهن مرده كه استغفره الله…استغفرهالله… دست سازاي موسيو هم از اونا پاك ترن! خلاصه اينكارو كردي .نكردي… وگرنه جفت چشاتو با يه خاطره خونه ي بي بي اينا طاق ميزنم…حالا ما گفتيم..نگي نگفتي!!!!

  1. سله ياصله=محلي كه كفتر ميفروشن

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

3 نظر برای مطلب “اين متن را به لهجه لاتي عشق! بخوانيد”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *