” نمیشه” واسه سوسن نیست !!

مدیریت کتابخانه  ها  همیشه  برای من یک دغدغه بوده است، همیشه هست ، برای اینکه کتابخانه مرکز توزیع قدرت است در این زمانه و….بگذریم..این مطلب را 3سال پیش نوشته بودم…اوضاع تغییر کرده؟..نکرده؟ خودتان قضاوت کنید. (واقعا از مطالب مربوط به گذشته خسته شدم  اما هنوز مانده است و چاره نمانده است!)

  • سهم حوزه فرهنگ در این مملکت از لوله های گردن کلفت نفت به اندازه کاسه مسی که ان قدیم ها میبردند به حمام  نیز کمتر است. پس عجیب نباید باشد که اوضاع به صورت کلی قمر در عقرب است!اما در میان اهل کتاب و کتابداران این قمر شدیدا در معرض نیش عقرب سوءمدیریتی ست که در کتابخانه ها جولان میدهد. هر چه میکنند این استادان و دانشجویان تا بلکه جانی بگیر اوضاع  این جماعت نمیشه که نمیشه. چرا؟ برای انکه مدیری که باید مدرا را بلد باشد حنجره اش جز به فریاد های بی ثمر باز نمیشود. (اشتباه نکیند اتفاقا حضرات بسیار با طمانینه کلمات را بر زبان می اورند اما گاه حکم دادن و دستور صادر کردن از انجاییکه درجه کارشناسی احکام و دور بینی دستورها نزدیک به صفر است  و راهی باز نمیکنند دست کمی از فریاد های بی ثمر ندارد که اگر ثمر داشت  تا حالا کاری شده بود دیگر..نشده بود؟؟؟)

  • یک جوانمردی پیدا شود و موضوع پایان نامه اش را به مدیریت کتابخانه ها اختصاص بدهد بد نیست. شما فکر میکنید اینها کتاب میخوانند؟ به وا… اگر کتاب بخوانند! قدیمی هایشان ۴تا هم اگر خوانده باشند مال 30 سال پیش است. و جدید ی ها هم که از بس نابغه تشریف دارند!!اصولا نیاز به کتاب ندارند. خدا قوت بدهد به زور پارتی عموها و دایی ها و خاله زاده ها و ….  انوقت شما از  ادمیزادی که به نهایت کتاب نخوان است!توقع داری که استین بالا بزند و کاری کند؟ ادمی که خاک کتاب نخورده چطور میتواند تنگی نفس را بفهمد؟ طرف با  موتور  گازی می  اید و یک سال نگذشته سوار 206 میشود  و تو توقع داری فکرکتاب و کتابخانه و این چیزها باشد؟ بر ای همین است که اوضاع درست نمیشه که نمیشه!

  • ایده؟ کدام ایده؟ به عمرم مدیری که ایده داشته باشد ندیدم!( جرا دروغ در میان 20 یا 30 مدیرو مسولی که از نزدیک دیدم و شنیدم دو یا سه تاشان صاحب ایده بودند )  مغز اندازه گنجگیج( گنجشک سابق)! ادعا اندازه فیل! به همه شان  وحی! میشود. اگر نمیشد که حرف های خنده دارشان را که جوک می شود میان کارکنانشان  وحی منزل تصور نمیکردند!! خب حالا شما فکرش را بکن که با این “نوع” از مدیران کار وبار اهل کتاب به سا مان میشه؟ معلومه که نمیشه!

  • یه سیدی بود پایین تر از میدون اما حسین. بغل پمپ بنزین به سمت ژاله. باقالی میخروخت. دم غروب پیداش میشد تا 11 و 12 شب. روزایی که میرفتم اونورا به عشق فوتبال تو 40 متری  با بچه های 400 دستگاه ،همیشه خودمو مهمون یه بشقاب از باقالی های سید میکردم.با اینکه میدونستم 5 تومن چقدر باقالی میشه و 10 تومن چقدر اما همیشه قبل از اینکه پولو بدم به سید میپرسیدم: ”  10 تومن باقالی میشه اقا سید؟”    سید هم همیشه یه لبخندی میزد و پولو میگرفت سرشو به علامت تایید تکون میدادو و میگفت: ” نمیشه که واسه سوسنه”  حالا از اون سالها خیلی میگذره اما دیگه میدونم که ” نمیشه” فقط واسه سوسن نیست ، واسه جماعت اهل کتاب  و کتابخانه هم هست که اوضاشون با این مدیرا روبه راه نمیشه.

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *