از میان کاغذها بر باد رفته/یادهای فراموش شده(3)
شام فردا شب هیات با حاج عباس است. حال معصومه خانم_زن دوم حاج عباس_ خوب نیست. نذر کرده آبگوشت بدهد .معصومه خانم که زن حاجی شد فامیل های شوهر مرحومش نگذاشتند …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
شام فردا شب هیات با حاج عباس است. حال معصومه خانم_زن دوم حاج عباس_ خوب نیست. نذر کرده آبگوشت بدهد .معصومه خانم که زن حاجی شد فامیل های شوهر مرحومش نگذاشتند …
Read Moreتمام روز را پشت پنجره بودم. یا سیگار گوشه ی لبم بود و یا استکان چای میان دست هایم. با این دو تا گرم میشدم. همسایه ها پول گازوییل را …
Read Moreزندگی همین است ..میدانستم..همیشه نیز …خم که شوی خیلی ها سوارت میشوند. سرت که پایین باشد خیلی ها تو را احمق فرض میکنند. چشمت را که ببندی خیلی ها تو …
Read Moreرفته بودم به یک دوست مبارک باد بگویم، نمیدانم مبارک باد گفتم یا اشکش را در اوردم! تولد همیشه برای من حس دوگانه ای دارد، تولد ادمها تولد موجوداتی که …
Read Moreاستعفای علیرضا نوری، مدیر رادیو ایران توسط محمدحسین صوفی، معاون صدا پذیرفته شد. همین چند دقیقه قبل خبر را خواندم، در چند سال پایانی که در رادیو مینوشتم او مدیر …
Read More6سال فبل شاید/تنها بودم و دوستان دورم تنها تر./6سال قبل بود شاید .1…سرفه امان مرد را بريده است!…تلاطم جسم نحيفش صداي قيژ قيژ صندلي لهستاني را در مي اورد!…اما سرفه …
Read More…نشسته است انسوي ميز…دلش انسوتر…اينه در چشمانش…من در اينه نيستم! …چشم چرخانم…خودم را ميجويم …ميخواهم بگويم كه حرفي نيست…هست!…سكوتي هست…نيست!…كلمه اهنگيني هست…نيست!..اهنگ دلنوازي نيست…هست!…دل بي سياستي هست….نيست!…و… ميان بودن ها …
Read Moreسیزده مرداد هشتادو هشت بیست و پنجم فروردین 88 از اسمان شهر برف و باران میبارد/شدید/زمستان بعد از رفتن دمی بازمیگردد عربده ای میکشد و شکوفه ها از ترس سکته …
Read Moreچهارشنبه شانزدهم اردیبهشت 1388 دوباره سفر..دوباره جاده…همیشه میخواند چیزی مرا..اما این بار میروم که غبار روبی کنم اززیباترین خاطرات دوران کودکی،شیرین ترین لحظات نوجوانی،…دوباره سفر…سفر که نه اما میروم که …
Read Moreهمین چند ماه قبل/تابستان 88/ الف: وارد آبادی که میشدی گرچه همه از سادات بودند اما فقط پیرمرد را “آقا” صدا میکردند. پیرو جوان، هم انکه هم نسل خودش بود و …
Read More