هجوم هیچ در پوچ_3
تو را میفهمم…تجربه ی سالهای دور …قصد نشستن بر منبر پند و موعظه هم ندارم که خودم محتارج ترم..اما راه رهایی از بند داغ و درفش دل دادن و دل …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
تو را میفهمم…تجربه ی سالهای دور …قصد نشستن بر منبر پند و موعظه هم ندارم که خودم محتارج ترم..اما راه رهایی از بند داغ و درفش دل دادن و دل …
Read Moreخندیدید؟ خودتان برایم نوشته بودید، نامه را که باز کردم اولین عبارتش همین بود، فرشته دختر صاحبخانه نامه شما را گذاشته بود پشت در و رفته بود. برای باز کردن نامه شما عجله نمیکنم …
Read Moreپیش از آغاز: گاهی یکهو باید حرف زد،برای کسی که صدای تو را نمیشنود، یا نمیخواهد که بشنود،تو را نمیخواند یا نمیخواهد که بخواند ،باید ناغافل خودت را بسپاری به …
Read Moreبرای مردی که روزی 37 بار شریک زندگیش را دقیقا کنترل میکردومشکوک به الذات!بود… این اخرین نامه بود از زنی که چهار سال در محبس عشق بود! از وقتی که …
Read Moreدوشنبه، 3 فروردين، 1383 ! ..و براي مني كه اموخته ي سال قحطي عشقم..باران يگانه رويايي است كه هر صبح و شام او را به چشم ـخيال دوره ميكنم!… بيدار …
Read Moreنمیدانم این طرح يك قصه بود در ذهن من یا برشي از فردا. بخشي از تقديرم بود یا کلماتی که به من وحی میشدند. درِآسمان را بسته بودند و حالا …
Read Moreسال هزار و سیصدو هشتاد… ۱.دو سال يا بيشتر بود که فقط حال و احوال ميکريم و بعد از مدتها همين چند خط را برايم گذاشته بود سلام.من عاشق شدم.يکی رو دوست …
Read Moreسال هشتاد و چهار، خوب نبودم انروزها، جايي ميخواندم كه: 1.تفكر چيزي به جز فرايند پرسش و پاسخ نيست. 2.سريعترين و ساده ترين راه براي انحراف فكر از موضوعي خاص …
Read More