از چشم دموكرات و از گوش فناتيك!
1. سلام.لابد سرکارید حالا.روزهای تابستان گاهی عجیب کش دار میشوند، اما نمیشود خجسته گی این تابستان را با این هوای باد و بارانی که دارد ندیده گرفت، بلاتشبیه شده است …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
1. سلام.لابد سرکارید حالا.روزهای تابستان گاهی عجیب کش دار میشوند، اما نمیشود خجسته گی این تابستان را با این هوای باد و بارانی که دارد ندیده گرفت، بلاتشبیه شده است …
Read Moreسلام کردن به آدمی مثل تو حقیقتا کفران نعمت است انهم در کلمه ای که سرشار از آرزوهای خوش است.حالا هم بهتر است ادا و اصول از خودت در نیاوری …
Read More6سال فبل شاید/تنها بودم و دوستان دورم تنها تر./6سال قبل بود شاید .1…سرفه امان مرد را بريده است!…تلاطم جسم نحيفش صداي قيژ قيژ صندلي لهستاني را در مي اورد!…اما سرفه …
Read Moreچهارشنبه شانزدهم اردیبهشت 1388 دوباره سفر..دوباره جاده…همیشه میخواند چیزی مرا..اما این بار میروم که غبار روبی کنم اززیباترین خاطرات دوران کودکی،شیرین ترین لحظات نوجوانی،…دوباره سفر…سفر که نه اما میروم که …
Read Moreهفتم خرداد هشتادو هفت..لابد خوب نبودم 1. ذهنم شلوغ است.کلمات را فراموش میکنم و نام دوستانم گاه گم میشوند میان ازدحام کلمات در ذهن ساده ی من.یک جورهایی می مانم …
Read Moreهمین چند ماه قبل/تابستان 88/ الف: وارد آبادی که میشدی گرچه همه از سادات بودند اما فقط پیرمرد را “آقا” صدا میکردند. پیرو جوان، هم انکه هم نسل خودش بود و …
Read More