به روزی نرسیده هنوز که استاد احسان یارشاطر هم با این جهان خداحافظی می کند انچنان که ایرج افشار و باستانی پاریزی و دیگران چند سالی زودتر، محفلشان حالا لابد گرم تر است به آنجا اما قطعیت در اینست که محفل گرمشان جای دل نگرانی برای ایران را نمی گیرد و پر نمی کند.
تاسف و دریغ اینست که این مردان دیگر متولد نمیشوند، مردانی که برکت حضورشان و نفس کشیدنشان هزاربرابر مردمی بود که ما هستیم ، مردمانی پر افاده، در همسایه گی نادانی ، مفتخر به زبان بازی و زرنگی، کم خوان وپر ادعا و … از اینها بدتر که هستیم. مانند “ما” به روز و شب هزار هزار پس می افتند و پس می روند، اما به همت و دلسوزی و غم خواری و تخصص و غیرت و آنچه اینان کرده اند برای ایران بعید می دانم به قرنی بیایند همانند این مردان….تو گویی نسل مردانی چنین سختکوش منقرض شده است در این سرزمین و چرا نشود؟ نسل مردانی که بی هیاهو ایستادند به تلاش برای ثبت وضبط تاریخ و فرهنگ ایران ، تو گویی به انتها رسیده است و چرا نرسد؟ مردمانی که نود از صدشان دنبال باسن سلبریتی های دست ساز هستند و مفتخرند به این پیروی! و زیر علم و کتل هر”هنربندی” مفلوکانه سینه می زنند و هفته به هفته مچلِ یک بازیِ ساخته شده ی رسانه ای می شوند و تنها نشانه ی بارز فرهنگیشان دیزی در داخل و باربیکو در فرنگ است و هیچ نمی دانند و نمی خواهند بدانند که ایرج افشار که بود؟ احسان یارشاطر چه کرد؟ مینوی و باستانی پاریز ی و تقی زاده و امثالهم که بودند و چه کردند. و چنین مردمانی سرنوشت خوشایندی نخواهند داشت و افسوس به سرزمینی ایران نام، که ما مردمانش بودیم و هستیم!….و دریغ از مردانی اینچنین سختکوش و وطن پرست که رفتند، ساده و بی هیاهو و متولد نمیشوند دیگر حتی به قرنی…خشکسالی ایران از نبودِ اینها حاصل میشود وگرنه آسمان بخیل نیست!