مردی که می خواست از دیوار راست بالا برود اما در حاشیه مستطیل سبز ماند

گفتگو با ابراهيم عمراني ،انسانی که همیشه برایم محترم است.همیشه حرفی برای گفتن دارد. کتابدار است اما جنسش جور دیگر است و عیارش تفاوت معنا دار با دیگران داردشیرازه ی نمره دوم سال  هشتاد و شش میزبان این گفتگو بود!

شاید کسی نداند اما ابراهیم عمرانی برای آنکه از دیوار راست بالا برود ! آن روز که باید انتخاب می کرد رشته ای را برای تحصیل، روزنامه نگاری را نشانه می رود اما وقتی مستطیل سبز را در میانه ی دانشگاه تهران می بیند ، و می فهمد که اگر دانشجوی این دانشگاه باشد بساط توپ و فوتبال همیشه به راه است، راهش را کج می کند به سمت دانشکده ی کتابداری! البته عشق کتاب هم بوده است و چون کتابداری کلمه ی ” کتاب”! داشته ،خودش را انداخته در این وادی و 33 سال است که کنار نرفته و به گمانم هنوز انرژی و توان دارد برای رفتن و نماندن! عمرانی 52 سال دارد. 33 سالش را کتابدار بوده است. شناسنامه اش صادره از کرمان است. متولد یکی از روستاهای نزدیک به زرند. تا دبستان مقیم همان شهر و دیار است اما مابقی را جز سال آخر دبیرستان کوچ می کند به پایتخت. اولین دوره ی لیسانس کتابداری که برگزار می شود او هم امتحان می دهد و قبول می شود و می نشیند کنار سید کاظم حافظیان رضوی! می برمش به کنار زمین چمن دانشگاه تهران و هم کلاسی های قدیم، “کاظم حتی یک شوت راست هم نمی زند ” عمرانی اینطور می گوید. اما وقتی تیم فوتبال شکل می گیرد ،عضو تیم می شود و روز مسابقه ،در پشت دروازه به جای اینکه خود را گرم کند پالتویش را می اندازد روی شانه اش و کتاب می خواند!
زمان طولانی از آشنایی من با ابراهیم عمرانی نمی گذرد و در این سال های نه چندان بلند آنچه از او در ذهن من مانده است یکی آنست که سخت تلاش میکند، حرفه اش را می شناسد و به آن عشق می ورزد و دیگر آنکه در انتقال آنچه می داند نه شفاهی و نه کتبی مضایقه نمی کند. از گفتن پرهیز نمی کند و از نوشتن باکی ندارد. او اهل کتاب است. شاید حالا کمتر بخواند ، اما از آنچه خوانده به مدد قدرت تحلیلی که دارد همواره شنونده و مخاطب خود را با مطالب جدید مواجه می کند. عمرانی از نگاه من در دایره حرفه و رشته ی خود نمانده است و این را میتوان از نوع نگاه و جنس اطلاعاتی که در کلامش هست حدس زد.
ابراهیم عمرانی از نگاه من کتابداری پر تلاش است که کمتر عصبانی می شود اما خودش با خنده می گوید: ” اگر عصبانیت به معنای یقه گرفتن است بیشتر از 20 سال است که ترک کرده ام !! اما از مسائل به سادگی نمیگذرم و اینکه میگویید من پر تلاش هستم نیز ،دیگران باید قضاوت کنند”
قرار ما بیشتر از 2 ساعت بود اما جلسه های پی در پی و تنگی وقت از جانب ما باعث شد که گفتگویی نیمه کاره ( البته از نگاه من) با او داشته باشم و بعد از 30/1 گفتگویمان به پایان رسید بدون آنکه پرسش هایی که در ذهن داشتم به پایان رسیده باشد. با او از هر دری سخن گفتم و شنیدم. از اولین دوره لیسانس کتابداری، کمی از خاطرات، اندکی از شیوه گزینش دانشجو در آن زمان، انجمن، پایگاه اجتماعی کتابداران ، حلقه هایی که در کتابداری ایران به زعم من وجود دارد و کارکرد های گوناگون نیز دارند و… به هر حال حرف من با او تمام نشد و زمانمان به سر آمد . نمیدانم چه وقت اما تردید ندارم که باز هم به سراغ او خواهم رفت. بهانه اش هر چه که باشد نتیجه اش خواندنی خواهد بود و کتابداران جوان باید از آنچه در ذهن و دل هم نسل های ابراهیم عمرانی بوده با خبر باشند و حتی بدانند که چگونه مردی که قصد بالا رفتن از دیوار راست را داشت برای همیشه پای بند شد در مجاور مستطیل سبز!

* شما اولين وروديه­هاي اولين دوره ليسانس كتابداري در دانشگاه تهران در سال 1353 هستيد، قبل از آن اوضاع چگونه بود؟

عمرانی: قبل از سال 1353 كتابداري فقط در دوره فوق­ليسانس تدريس مي­شد، به علاوه در  آن دوره دانشجويان مي­توانستند علاوه بر رشته اصلی(مهاد) رشته فرعی (کهاد) هم بخوانند مثلا دانشجویان كتابداري می توانستند 30 تا 40 واحد دروس ديگر را از رشته­هاي ديگر انتخاب كنند خود من دروس جامعه شناسی را انتخاب کردم اما به دلايلي پس از گذراندن 10 واحد به گروه تاريخ رفتم و 42 واحد تاريخ گذراندم و کلا هر يك از دانشجويان بنا به علاقه خود يك رشته را انتخاب مي كرد.

* اينكه دانشجويان بروند و دروس را در دانشگاه­هاي ديگر بگذرانند امروزه وجود ندارد، چرا؟
عمرانی: بعد از انقلاب، گرايش گذاشتند براي دانشجويان و اين گرايش­ها ثابت بود و در خود گروه ارائه می شد.

* از كساني كه از آن دوره بودند و الان استاد باشند چيزي به ياد داريد؟

عمرانی: بله، شنیده ام دکتر دياني از كساني بودند كه رشته  فرعيشان کتابداری بوده و بعد هم کتابداری را اد امه داده اند.

* آيا شما هم دورة دكتر دياني بوديد؟
عمرانی: خیر. ایشان پیش کسوت و استاد بنده هستند.

* برگرديم به همان سال 1353، چه شد كه كتابداري را انتخاب كرديد؟ آيا با اين رشته آشنا بوديد؟

عمرانی: البته من جاي ديگر نيز گفته­ام.من به­خاطر علاقه­اي كه به فوتبال داشتم سر از كتابداري درآوردم.

* يعني قرار بود كه فوتباليست شويد؟

عمرانی:راستش من در دو رشته به طور همزمان قبول شدم، اول روزنامه­نگاري بود و بعد كتابداري و من حتي در دانشكده روزنامه­نگاري ثبت­نام كردم. فردای ثبت نام با خواهرم كه دانشجوي دانشگاه تهران بود به كتابخانه مركزي رفتم و در راه چشمم افتاد به زمين چمن فوتبال دانشگاه كه امروزه در آن نماز جمعه برپا مي شود. من از خواهرم پرسيدم اينجا چه كساني بازي مي كنند و او هم پاسخ داد، معلوم است دانشجويان و من براي اينكه نزديك اين زمين چمن فوتبال باشم از روزنامه­نگاري دست كشيدم و در دانشكده كتابداري ثبت­نام كردم.

* پس كتابداري را اصلاً نمي­شناختيد؟

عمرانی:نخير، هيچ اطلاعي نداشتم. اول هم با خودم قرار گذاشتم كه يك سال بخوانم و در سال دوم رشته خود را تغيير دهم ولي اين كار را نكردم.

* چرا تغيير رشته نداديد؟

عمرانی:راستش قضيه اينست كه خانم انصاري، در آن دانشكده چيزي را فراهم كرده بود كه اكثر ما به دنبال آن بوديم، ببينيد، من فكر مي كنم كمتر جواناني هستند كه همان ابتدا بدانند چه مي­خواهند و از چند و چون رشته­اي كه قرار است تحصيل كنند با خبر باشند و خوب ماهم با خبر نبوديم.

* دانشكدة كتابداري در مجموعه دانشگاه تهران بود؟

عمرانی:خير، دانشكده در ميدان توحيد قرار داشت، آنجا 2 تا ساختمان بود كه يكي از آنها الان بيمارستان سوانح و سوختگي و يكي ديگر كه آنزمان نبش ميدان توحيد بود و الان فكر مي كنم يك دبيرستان دخترانه است، گروه كتابداري بود.

* اساتيدتان چه كساني بودند؟ حتي اگر يادتان هست از اولين دروس ترم اول نيز به ما بگوييد؟

عمرانی:خب ما هر روز صبح درس زبان داشتيم كه يك آمريكايي به ما درس ميداد و درس­هاي ديگر ترم اول همان دروس پایه و كليات و مقدمات كتابداري بود اما درس­هاي ديگر هم داشتيم.

* درباره خانم انصاري گفتيد كه ايشان محيط مناسبي براي شما فراهم كرده بودند، لطفاً بيشتر توضيح دهيد.

عمرانی:اتفاقاً مي خواستم الان اشاره كنم. ببينيد ما درس­هاي ديگر هم داشتيم مثل ادبيات فارسي و خانم انصاري بهترين اساتيد را در حوزه­هاي گوناگون براي ما قرار مي دادند. مثلاً همين ادبيات فارسي ،خانم دكتر ماندانا باوندي به ما درس دادند كه خب عالی بود و خيلي چيزها ياد گرفتيم. ما با ايشان ادبيات را به صورت تحليلي آموختيم نه اينكه يكسري مطلب را صرفاً به حافظه بسپاريم. مثلاً يادم نمي رود كه چندین جلسه با هم در بخش ادبيات كهن “حسنك وزير” را خوانديم و تحليل و تفسير كرديم.

* و حتماً بعد از آن هم رفتند سراغ ادبيات معاصر.

عمرانی:بله و چقدر هم جذاب بود، با ادبیات معاصر ایران آشنا شدیم . بعلاوه جذابیت های دیگر هم داشت. ایشان در منزل خودشان مهدی اخوان ثالث  محمد زهری، محمود کیانوش و ….را  دعوت کردند و همه بچه­های کلاس رفتیم آنجا و کلاس آنجا برقرار شد و بچه­ها کلی با آنها بحث و حرف داشتند، آنها شعر می خواندند و تحلیل می­کردند و دانشجویان کتابخوان نیز همین­ها را می خواستند.

* یعنی آن زمان کتابخوان­ها می­آمدند به رشتۀ کتابداری؟

عمرانی:راستش همینطور است. نوع کنکور و نوع سؤالاتی که طرح شده بود برای رشته کتابداری، بچه­های کتاب خوان را نشانه گرفته بود. ما یک امتحان اختصاصی کتابداری داشتیم که بیشتر از ما اطلاعات عمومی می­خواستند.

* یعنی کنکور کتابداری جدا از بقیه رشته­ها بود؟

عمرانی:بله کاملاً جدا بود. و بعداً که در سمان را شروع کردیم در دانشکده ما 40 نفر بودیم که همه ما در این قضیه یعنی کتابخوانی کمابیش با هم اشتراک داشتیم. حالا شما فرض کن این فضای کلاس ما بود. یک عده جوان علاقمند به کتاب و از طرف دیگر هم، همانطور که گفتم اساتیدی که خانم انصاری فرصت حضور آنها را مهیا می­کرد. مثلاً در علم اقتصاد یکی از بهترین ها استاد ما بود، دکتر زنوزی از سازمان برنامه و بودجه می­آمد. ایشان استادی بود که به قول خود دانشجویان اقتصادهمه جلویش پَر می­ریختند.

* مبانی جامعه شناسی هم داشتید؟

عمرانی:بله . و استاد آن چقدر خوب هم درس داد و من چقدر او را اذیت کردم! امیدوارم من را بخشیده باشد. استاد دیگری که معروف بودند و مبانی فلسفه به ما درس می­دادند، استاد رضا داوری اردکانی بودند.

* و شما با این اساتید در همان سال یک درس داشتید؟

عمرانی:بله بیشتر در همان سال اول و آنوقت شما فکرش را بکنید که خانم انصاری چه فضایی درست کرده بودند با دعوت از این اساتید واگر یک نفراهل کتاب بود به هیچوجه ازاین حوزه و دانشکده جدا نمی شد.برای آنکه هر چه می­­خواست دم دستش بود. فضای گروه این بود و این چیزی بود که باعث شد من هيچوقت به تغيير رشته فكر نكنم.

* البته شايد طرح اين سوال زود باشد ولي تا اينجا به نظر رسيده كه تفاوت آنچه در آن زمان وجود داشت با زمان فعلي در دو چيز است ، يكي كيفيت كنكوري كه برگزار مي شد و ديگر اساتيدي كه شما با آنها درس مي گذرانديد.

عمرانی:خب اين تفاوت ها وجود داشت و بيشتر هم به دليل حضور خانم انصاري بود كه با ارتباطاتي كه داشتند اساتيد را دعوت مي كردند.

* چرا حالا اين كار صورت نمي گيرد؟ مثلاً كنكوري كه فقط كتاب خوان ها را نشانه بگيرد؟

عمرانی:من چند بار به دوستان گفته ام كه از كنكور سراسري دانشجو بگيرند ولي دو برابر ظرفيت و سپس امتحان تخصصي برگزار كنند، مثل رشته سينما، هنر و غيره، اما دوستان مي­خنديدند.

* هنوز هم روي حرفتان هستيد؟

عمرانی:بله اما بحثي وجود دارد و آن بحث “اطلاع رساني” است. اينكه ميان كتابداري و اطلاع رساني تفاوت هست يا نه، اينكه اينها مستقل از هم هستند يا نه و يا اينكه ادامه همديگر هستند يا نه ، بحث­هايي ست كه در مرحله اول بايد حل شود. ولي به طور كلي سر حرف خودم هستم و فكر مي­كنم مثلاً براي كتابخانه­هاي عمومي حتماً لازم است كه از بچه­هاي كتابخوان استفاده شود.

* يعني شما نوع سوالات كنكور را منوط به اين مي كنند كه دانشجو پس از فارغ التحصيلي در كجا قرار است كار كند؟ آيا اين امكان شدني است؟

عمرانی:بله من اينطور فكر مي كنم ، اما نميدانم چگونه اين قضيه ممكن مي­شود. من در ذهنم دو دسته كتابخانه دارم،كتابخانه­هاي عمومي و تخصصي معتقدم كه ما در كتابخانه­هاي عمومي مانند مدارس، شهرداري ها، مساجد، كودك و کتابخانه های عمومی وزارت ارشاد نياز به کتابدار كتابخوان داريم.

* حالا با این مطلبی که شما می گویید به نظرم می رسد که از نگاه شما کسی که قرار نیست در کتابخانه عمومی کار کند و بیشتر گرایش به حوزه نظری و تئوری دارد نیاز به کتاب خواندن هم ندارد! ولی آیا این امکان دارد؟ اصلاً این چه تفکیکی است که شما می کنید؟ مگر می شود آنها بی نیاز باشند از کتاب خواندن؟

عمرانی: البته ما در همه رشته ها و حوزه ها نیاز به افراد کتاب­خوان داریم تا آدم های سریال بین! ولی در کتابخانه های تخصصی به آدمهای کتابخوان تخصصی آن حوزه ها احتیاج داریم.

* پیشنهاد شما به نظرم خوب است. منظورم امتحان تخصصی کتابداری است ولی به شرط آنکه محدودش نکنیم به آنجایی که قرار است فرد برود و مشغول کار شود.

عمرانی: من منکر کتابخوانی به هیچوجه نیستم و اتفاقاً معتقدم که برای مثال همین الان بچه هایی که گرایش های صرفاً فنی – کاربردی دارند شاید بپرسند که کتابخوانی چه لزومی دارد ؟ در صورتیکه همه می دانند، اگر قرار است سرعنوان موضوعی خلق بشود، حتی اگر از نظر ساختار فنی و در مقایسه با اصطلاحنامه و انتولوژی آن را نفی کنیم اما از نگاه زبانشناسی و معنا شناسی ممکن نیست بتوانیم آنرا نفی کنیم و تا به حال آن را نفی نکرده­ایم. ساختار سرعنوان ها از بین نرفته و هنوز هم وقتی کسی می خواهد مرجح بودن و غیر مرجح بودن واژه ای برای یک اصطلاحنامه را تعیین نماید، حتما باید سواد داشته باشد. اگر بخواهد فهرستنویسی بنیادی کند و نه ایزو نویسی حتما احتیاج به خواندن و احتیاج به سواد دارد.

* برگردیم به همان جایی که شما شروع کردید.از اساتیدی که درس­های مبانی سایر رشته­ها را به شما درس می دادند گفتید اما کسانی که دروس تخصصی را با آنها میگذراندید چه کسانی بودند؟

عمرانی:اساتيد ما فارغ التحصيلان كارشناسي ارشد از داخل يا خارج بودند خانم انصاری ، محمود حقیقی، ثریا قزل ایاغ، پروین انوار و در فوق لیسانس پوری سلطانی و لیلی ایمن(آهی) و فرشته انوار و پروفسور گمبی و آلیس لورل را هم باید نام ببرم و بسیاری دیگر.اما فراموش نكنيم كه كتابداري ما در آن سالها زياد از كتابداري دنيا عقب نبود و همان مطلبي كه من از زبان آقاي حقيقي در كلاس مي­شنيدم زياد دور نبود از آنچه در دنياي كتابداري مي­گذشت. در آن سال­ها من آخرين ويرايش ديويي را مي­خواندم و حالا هم در برخی گروههای کتابداری همان ويرايش خوانده مي شود! (البته من اين را از دانشجويان فعلي پرسيده­ام، شايد هم دقيق نباشد)

* اگراين حرف درست باشد ، سؤال من اينست كه آيا اين دروس در دنيا تغيير نكرده اند يا اينكه ما كمي بي خبريم؟

عمرانی:البته فكر مي كنم يكسري از دروس احتياج به تحول دارند و الان هم كارهايي دارد صورت مي گيرد. و بحث هايي در گروههاي كتابداري وجود دارد كه سر فصلهاي جديدي براي كارشناسي و كارشناسي ارشد در نظر گرفته شود. بگذاريد مطلب را جور ديگري بگويم، دروسي كه آنزمان به ما ياد مي دادند به گونه اي بود كه وقتي ما وارد كتابخانه براي كار می شديم از پس همه آنها بر مي آمديم.

*خود شما اولين كتابخانه اي كه رفتيد و مشغول به كار شديد كجا بود؟

عمرانی:كتابخانه تلويزيون آموزشي، شبكه دوم سيما در خيابان الوند. من وقتي آنجا رفتم، هيچ چيز برايم بيگانه نبود و به سرعت مشغول به كار شدم. البته قبل از آنهم من در سال 54 در هيأت امناي كتابخانه های عمومي كشور كار مي كردم اما نه به عنوان كتابدار، بلكه به عنوان كارگر انبار، كتابها را براي شهرستانها بسته بندي مي كرديم و مي برديم ميدان شوش و مي فرستاديم به شهرهاي مختلف.

* چقدر به شما مزد مي دادند در انبار هیئت امنا؟

عمرانی:روزي 25 تومان . براي زندگي دانشجويي خوب بود. بعدها که به تلویزیون رفتم حقوقم ابتدا 700 تومان و بعد از چند ماه به هزار و صد تومان می رسید.

* راستي شما براي فوتبال رفتيد رشته كتابداري ولي از فوتبال حرف نزديد، قضيه چه شد؟ آيا آقاي سيدكاظم حافظيان رضوي هم جزو تيم شما بود؟

عمرانی:راستش كاظم فوتباليست نبود اما وقتي ديد كه ما گرمكن گرفتيم و لباس و كفش ورزشي به ما دادند به صرافت ورزش افتاد و آمد تمرين و البته چون علاقه نداشت طبعاً یک شوت صاف هم نمي توانست بزند. يادم هست كه يك مسابقه داشتيم با دانشكده صدا و سيما. كاظم جزو رزروها بود و پشت دروازه در حال خواندن كتاب بود! و گه گاهي هم نگاهي به بازي مي­كرد پالتويش را هم انداخته بود روي شانه اش.

*   مطلبي كه حالا به ذهنم رسيد اينست كه آيا شما فارغ­التحصيلان كتابداري مشكل شغل هم داشتيد؟

عمرانی:من خودم چند جا كار مي كردم ، همزمان با تلویزیون در سازمان پيكار با بيسوادي نزد خانم ایمن (آهي) که استاد ادبیات کودکان فوق لیسانس ها و از بنیادگذاران شورای کتاب کودک بودند كار مي كردم . در آنجا فیش نویس  لغتنامه بودم. اين كار صبح من بود. ظهر كه مي شد سريع خودم را به كتابخانه تلويزيون آموزشي مي رساندم و در آنجا نيز تا ساعت 6 عصر كار مي كردم. رئيس كتابخانه هم خانم انسيه حميدي بودند كه اگر اشتباه نكنم فارغ التحصيل كتابداري از آمريكا بودند. در آنجا پس از مدت دو ماه از کار مسئوليت راه اندازی آرشيو كتابخانه را به من دادند و همه کارهایش را به من سپردند.

* به نظرم مثل حالا پركار بوديد

عمرانی:نمي دانم الآن پركار هستم يا نه.

* مسأله ديگري كه من از حرفهاي شما و اشتياقي كه شما در توضيح و تشريح مسائل حوزه و رشتة خود داريد مي توانم درك كنم اينست كه نسل شما با مسأله­اي به نام پايگاه اجتماعي روبه رو نبود، شايد هم بود ، نظر شما در اين باره چيست؟

عمرانی:نمي توانم بگويم اصلاً نبود اماّ مانند حالا حاد نبود. چند بار ديگر هم گفته ام اين مسأله را كه اگر دانشجويان امروزي گله مي كنند كه رويشان نمي شود بگويند چكاره اند اين مسأله براي ما هم بود و من واقعاً نمي توانستم براي اعضاي خانواده يا دوستان توضيح بدهم چه خوانده ام و حالا چكاره ام و چه مي كنم. هر بار بايد يك چيزي مي گفتيم.

* آيا شما هم مثل دانشجويان امروزي مشكل “تغيير نام رشته ”را داشتيد؟

عمرانی: نه ما به اين مسأله فكر نمي كرديم، خوب در همه جای دنیا کتابداری ،کتابداری بود، نه چیز دیگر.

* دوست نداشتيد شما را «مهندس اطلاعات» خطاب كنند؟

عمرانی: اين مسأله بعد از آن به وجود آمد كه فناوري وارد رشته شد و نوع كار تغيير كرد . در آنزمان اين مسائل نبود. بگذاريد يك مسأله­اي را تعريف كنم. يكي از كساني كه روي وظايف کتابداران  و ادغام آن با مشاغل کامپیوتری كار كرده آقايي است به نام “آرنولد هيرشون” كه يكي از مديران ارشد مراكز اطلاع رساني در آمریکاست. او به درخواست دانشگاههاي امريكايي در سال 97 تحقيقي مي كند بر روي همين مسأله و كتابي چاپ مي كند به نام «ادغام مشاغل». وقتي كتابدار متوجه مي شود كه همان كاري را انجام مي دهد كه يك فارغ التحصيل كامپيوتر ولي او منزلت اجتماعي بالاتري دارد ناخودآگاه به اين فكر مي افتد كه چرا اينگونه است و در اولين مرحله نيز به سراغ اسم رشته مي رود.

* آيا شما خودتان با تغيير نام موافقيد؟

عمرانی:من سال گذشته در همايش پايگاه اجتماعي در صحبت خود گفتم كه من با تغيير نام موافق هستم اما به شرط تغيير محتوا. نه اينكه به همين چیزی که الآن تدریس می شود صرفا نام ديگری بدهيم . يكي از اساتید ظاهرا گفته بود الآن  «قصابي»ها اسم خودشان را گذاشته اند  «سوپر گوشت» !بیائید بپذیریم که اسم رشته گویا نیست. من می پذیرم به شرط همخوانی ظرف با مظروف.

* برگرديم به يكي ديگر از مسائلي كه شما هم اكنون به صورتي فعال با آن دست به گريبانيد و من هم علاقه دارم درباره آن كمي حرف بزنيم و آن مسأله انجمن است. چیزی از انجمن در سالهایی که دانشجو بودید در ذهن دارید؟

عمرانی: بله در آن زمان يك انجمن علمي بود كه ما هم ً از طريق نشريه اي كه چاپ مي شد با آن آشنا شديم و البته از طريق همايش هاي سالانه . آن زمان مثل حالا همايش ماهانه وجود نداشت و ما اولين مرتبه با خانم انصاري به همايش سالانه انجمن كه در كتابخانه مرکزی دانشگاه تهران برگزار مي شد رفتيم. رئيس كتابخانه آقاي دكتر ايرج افشار بودند كه خيلي جدي بودند و فرصت يكسري شيطنتهاي دانشجويي را به ما نمي دادند . خلاصه اينكه آن همايش ها خيلي براي ما دانشجويان جذاب بود. مخصوصا میوه و شیرینیهای بسیار مرغوب آن.

*دليل آن جذابيت چه بود؟

عمرانی: فكر كنم يكي از دلايل اين بود كه در آن همايش هاي سالانه همه اساتید را می دیدیم بعلاوه سخنران هاي مشهوري مي آمدند که دانشجويان آنها را دوست داشتند ، مثلاً يادم مي آيد كه نويسندگاني چون غلامحسين ساعدي و نادر ابراهيمي در همایش سال 1355 حضور داشتند و اين نیز باعث تشويق ما به آمدن به انجمن مي شد.

* خب شما در حال حاضر مسئول كميته همايشهاي انجمن هستيد، چرا اينكارها را انجام نمي دهيد؟

عمرانی: واقعاً نمي دانم. درست می گوئید ، ما اينكار را انجام نداده ايم.

* برنامه اي براي اين كميته نداريد؟

عمرانی: راستش اگر ما توان داشتيم ، علاقمند بودم كه همايشها را به دو بخش تخصصي و عمومي­تر تقسيم كنيم. در بخش تخصصي ميزگردهاي تخصصي برگزار كنيم و در بخش عمومي­تر بحثهايي كه بدنة كتابداري به آن نياز و حتی صرفا علاقه دارند.

* خب حالا اگر فرصت شد برمي گرديم به اين موضوع ، اما حالا مي خواهم اين را مطرح كنم كه شما حدود 33 سال است كه در جامعه كتابداري ايران فعال هستيد ، در يك نگاه كلي كتابداري ما از چه چيزي رنج مي­برد. اين سؤال خيلي كلي است و شايد پاسخ شما هم كلي باشد اما اين را توضيح بدهيد تا برويم سراغ مسائل ديگر.

عمرانی: بله، سؤال شما خيلي كلي است اما به نظرم بايد كمي كلان­تر به آن نگاه كنيم تا ببينيم رنجي كه مي بريم به چه ميزان خاص رشته ماست و خود ما در آن دخيل هستيم و به چه ميزان ما تحت تأثير مسائل گوناگون جامعه هستيم. به نظر من بعضي از مسائل تابع سياست هاي كلان كشور  است. مثلا شاخص های جمعیتی در این تصمیم ها تاثیر فراوانی دارند. من خودم وقتي دانشگاه آزاد شروع به كار كرد از مخالفين آن بودم و رنج مي بردم ولي كم كم وقتي خوب بررسي كردم متوجه شدم كه ما يك جهش جمعيتي در دهه 60 داريم كه آنها در حال نزديك شدن به سن كار هستند و اگر اين دانشگاه و گسترش کمی تحصیل نبود بيشتر آنها همان زمان نیاز به کار و اشتغال داشتند. در همين حال گسترش کمی دانشگاه­ها سیاست اصلی شد و گروههاي كتابداري هم از این موضوع بی نصیب نماندند.

* آقاي عمراني ، شما مي خواهيد به آنجا برسيد كه كميت خارج از قاعده باعث افت كيفيت شده است؟

عمرانی: بله به شدت

* خب اين مسأله كه شما مي گوييد درست است اما نه عجيب است و نه جديد و شايد در همه حوزه­ها اين اتفاق بيافتد.

عمرانی: بله اما بگذاريد بگويم كه در پشت اين مسأله ، دولت نيز دلايلي داشته و حتي اگر خود من بودم نيز شايد همين كار را انجام مي دادم اما به هر حال اين گونه تصميم ها در دانشگاه­ها نيز تأثيرات نه چندان مثبت داشته است . به هر حال وقتي شما پنجره را باز مي كنيد كه اكسيژن وارد شود شايد مگس هم وارد شود!

*  حالا من مي خواهم وارد شوم به داخل حوزه كتابداري . از نگاه من هر حوزه متشكل از دو گروه اصلي است . اول اساتيد ، دوم دانشجويان و حالا بفرماييد كه در مسائلی که برای کتابداری وجود دارد به چه ميزان اساتيد در ايجاد آن سهم دارند و به چه ميزان دانشجويان؟ براي مثال شايد يكي بگويد كه كتاب نخواندن دانشجويان باعث بروز مسائل و مشكلاتي شده است و يا مي­شود!

عمرانی: خب اين هم به نظر من از بيرون حوزه وارد شده است و يك مسإله فرهنگي است. دانشجوي جامعه شناسي هم كه در آينده بايد تحقيق ميداني و آن هم در اعماق اجتماع  بكند كم كتاب مي خواند. واقعاً دانشجويان ديگر رشته­ها چقدر كتاب مي خوانند؟

*آقاي عمراني به نظرم رسيد يك نكته اينجا مغفول مانده است كه حالا مي خواهم شما آنرا روشن كنيد و آن اينست كه اصولاً از نگاه شما مسأله و بيماري كجاست در اين حوزه ، بعد هم بفرماييد دلايل مؤثر در ايجاد آن را.

عمرانی: بيماري از نظر من كاملاً مشخص است و آن اينست ، دانشجويي كه در حال تربيت شدن است مطابق با نياز روز اجتماع تربيت و پرورش پيدا نمي­كند.

* منظورتان نياز كتابخانه­هاي ماست؟

عمرانی: بله ، من به جرات  مي گويم در بسیاری از دانشگاهها کتابداری در حال تربيت شدن است که به درد كتابداري امروز نمي خورد. و بيماري اينست . در بسیاری از موارد بر خلاف آنچه باید باشد، دانشگاه پیشرو از حرفه عقب مانده است. اما چه شد كه اين اتفاق افتاد؟ شما فكرش را بكنيد كه براي توليد یک محصول احتياج به چه داریم؟ مواد اوليه، کارخانه، و استاد کار ماهر.

(البته من مدیریت را که رکن مهمی است در اینجا فاکتور می گیرم که بحث طولانی و پر چالشی دارد و فکر میکنم باید به طور مستقل به آن پرداخت)خوب مواد اوليه ما دانشجويان هستند. الان مي گوييم دانشجو خوب گزينش نمي شود. البته در سالهاي اخير واقعاً وضعيت خيلي بهتر شده اما در سالهاي نه چندان دور تمام رتبه هاي پايين كنكور قسمت ما بودند و طبعا  مواد اوليه ضعيف تري وارد حوزه شده بودند. اما در فاز دوم ساختمان و تجهيزات كارخانه است، بچه هاي ما از در جائیکه ما مدعی IT   و مدیریت دانش و سواد اطلاعاتی هستیم از یک آزمایشگاه خوب کامپیوتر و کتابخانه ای با منابع الکترونیکی کافی  برخوردار نيستند، و نكته سوم مي رسيم به استاد کار ماهر که همان اساتيد دانشگاه باشند. البته معلم هاي قديمي ما هم خوب و هم زحمتكش بودند و حالا اگر به کسی برنخورد باید بگویم که تک و توک اساتید ضعیف هم داشتیم که البته آنها هم در حد توان زحمت می کشیدند اما به نظر من تنها براي همان كتابداري قديم خوب بودند. و حالا ما در  معرض آمدن اساتيد فارغ­التحصيل جدید از داخل و خارج هستيم . من با  از زاویه اشراف بر نیاز روز بازار با اميدواري بیشتری به این اساتيد نگاه می کنم و امیدوارم معلمان  خوبي باشند.و حالا اينجا بايد بگويد كه براي رفع آن بيماري در هر 3 عامل نامبرده، مواد اوليه، کارخانه و استاد کار نیاز به تغییراتی وسیع داریم. کما اینکه در معدود گروههای کتابداری شاهد برخی تغییرات بوده ایم.

* خوب من از حرف هايي شما اينگونه دريافتم كه 3 عاملي كه نام برديد بايد متحول شوند، اما فعلاً به جز آمدن اساتيد جديد، در بخش گزينش دانشجو و يا ابزار و امكانات نشانه هاي تغيير و تحول اساسي به چشم نمي خورد.

عمرانی: بله اما همانطور كه مي گوييد در قسمت جذب دانشجو اتفاق خاصي نيفتاده است ولي اميدوارم كه مانند دورة دكتري بتوان در دورة ليسانس هم امتحان تخصصي گذاشت. نمي دانم واقعاً می شود؟  اينها همه اش فكر است و شايد در مرحله عمل به مشكلات خاصي برخورد كنيم.

* اجازه بدهيد از اين همينجا كانال بزنيم به انجمن و بگويم كه يكي از راههاي عملياتي شدن اين ايده ها، طرح آنها در انجمن و پيگيري از طرف آنست و شما هم كه هميشه با انجمن بوده ايد پس چرا خبري نشده است؟

عمرانی: خب ما حرف زده ايم، بحث هم كرده ايم، نامه نگاری هم کرده ایم منتهي بايد بیشتر کار شود و همه اقدامات مستند و اولويت بندي شود. زيرا در اجراي پيشنهادهاي ما قطعاً مسؤلان نمي توانند همه را يكدفعه عملي كنند، اينست كه ما خودمان بايد بنويسيم، دسته بندي كنيم و آرام آرام پيش برويم.

*آقاي عمراني شما رنج و بيماري كتابداري را اينگونه بيان كرديد كه فارغ التحصيلان مناسب نيازهاي كتابداري امروز و كتابخانه ها تربيت و پرورش نمي یابند، حال من قصد دارم كه موضوع ديگري را مطرح كنم و بگويد به چه ميزان گروه­بندي­هاي موجود در دانشگاه­ها و گروه­هاي كتابداري در اين مسائل دخيل هستند.گروه بندي­هايي كه بعضاً اساتيد هم در آنها شركت دارند. و ديگر اينكه آيا فكر نمي­كنيد بعضي از اساتيد و كارشناسان با بدنة كتابداري ارتباط مناسب و كافي ندارند و همين باعث بوجود آمدن مسائل و مشكلاتي ميشود؟ كم نيستند اساتيد و كارشناساني كه تنها ارتباطاتشان با دنياي كتابداري همان چند واحدي است كه در دانشگاه تدريس مي­كنند.آيا فكر نمي­كنيد كه اين گسست و آن گروه­بندي ها، مي­توانند به كتابداري آسيب واردكنند؟

عمرانی: استاد دانشگاه يك انسان است و به تعداد آدمها ما با روان­هاي گوناگون و با درجه­هاي مختلفي از منفعت طلبي و معنویت طلبی روبه رو هستيم. يكي واقعاً در يك حد بسيار معقولي سود خود را در جامعه حفظ مي كند كه از نظر همه پذيرفته شده است و عده اي ديگر نه! خوب معمولاً گروه بندي ها و دسته بندي ها در جاهايي اتفاق مي افتد كه افراد ضعيف براي حفظ موقعيتي كه لایقش نیستند ايجاد مي كنند. و اين هم به نظر من ويژه كتابداري ما نيست، تا جائیکه خوانده ام  در همه رشته ها و در همه جای دنیا كساني را مي توان یافت كه همين وضعيت را دارند. اين كه گروهي با هم جمع شوند و با هم كار كنند خيلي خوب است اما آنجا كه همه چيز را در انحصار مي­گيرند براي من نيز قابل تفسير نيست. گهگاهي مي شنوم كه فلاني و فلاني بيشتر با هم كار مي كنند ولي فكر نمي كنم اين مسأله فقط در كتابداري جاري باشد و حتماً در ساير حوزه ها نيز وجود دارد. اما اميدوارم اين دسته بندي ها، دسته بندي هايي مثبت و برای دفاع از کیان حرفه باشد.

* من البته كتابدار نيستم و از دور نظاره­گر بعضي اخبار و مسائل هستم اما حالا مي­خواهم 3 عبارت يا 3 واژه را براي شما بگويم و شما حس و حالتان را براي ما توضيح دهيد. يا نظرتان را بگوئيد. حلقة دانشگاه تهران، حلقه دانشگاه مشهد و اصحاب سيدني!

عمرانی: خب هر 3 تا را شنيده ام، ولي هيچ قضاوت منفي در رابطه با اين 3 عبارت كه شما گفتيد ندارم. گرچه فكر مي­كنم اصحاب سيدني و حلقه دانشگاه مشهد كه شما گفتيد تقريباً يكي هستند. من فكر مي­كنم همه اين دوستان با تربيت دانشجويان جديد در حال گسترش اين حلقه­ها هستند. شايد در يك زماني اين حرف شما دقيق­تر و درست­تر بود. مثلاً وقتي كه بچه­هاي سيدني برگشتند، ولي در همان دوران مگر ما چه كساني را داشتيم به جز آنها و اگر از آنها فاصله مي­گرفتيم کی می ماند جز اساتید بزرگ ، پوری سلطانی ، دکترحري، و یکی دو عزیز دیگر؟

* پس به نظر شما اين حلقه­ها آرام آرام در حال گسترش و در نهايت باز شدن هستند؟

عمرانی: بله دقيقاً، من نگاه مي­كنم مي­بينم مثلاً همين حلقه مشهد كلي استاد تربيت كرده است. من فكر مي­كنم اين حلقه­ها در زمان ايجاد شايد هم به قول شما حلقه بودند اما تنها چيزي هم بوده كه ما داشتيم. واقعاً زماني كه دوستان ما از سيدني بازگشتند باعث رونق چند دانشگاه ما شدند و ما غير از آنها افراد ديگري نداشتيم. اما اگر قرار باشد از اين جا به بعد كه فارغ­التحصيلان خارج از كشور را نيز داريم، اگر باز هم ببينيم كه فلان گروه بسته است و فقط منافع خود را در نظر دارد آنوقت حرف شما درست است و شايد آسيب بزند به حرفه و رشته. اجازه بدهيد اين را هم بگويد كه مثلاً در دانشگاه تهران ما انسان ارزشمندي مانند استاد دکتر حري را داريم كه افتخار ما بوده­اند و هستند و اگر وضعيت حضور اساتيدي كه خارج از هيأت مديره انجمن هستند اما در همايش­ها و جلسات شركت داشته­اند را بررسي كنيد مي­بينيد كه استاد حري بيشتر از ديگران شركت داشته­اند. به نظر من در اطراف دكتر حري حلقه­اي وجود ندارد و همه شاگرد ایشان هستیم ،همین طور خانم سلطانی. ضمنا به شیطنت ها هم توجه داشته باشید، اگر عده ای برای ایجاد منافعی خود را به استادی بچسبانند و از نام ایشان حلقه درست کنند، گناهی را متوجه آنها نکنیم.

* اجازه بدهيد اين نكته را اضافه كنم كه وقتي مي­گوييم حلقه و آسيب­ها بيشتر نگاهمان به آنجاست كه آن حلقه بنا به دلايلي انحصاري عمل مي­كند. من نمي­خواهم قضاوت كنم و حتي اين را مي­گويم كه هر جا كه وزنة قدرتمندي باشد، ايجاد حلقه تا حدودي پيرامون آن وزنه، طبيعي جلوه مي­كند، هر جا استاد قدرتمندي باشد كه تكيه­گاه باشد و ديگران به دلايل مختلف به او رجوع كنند خود به­ خود حلقه شكل مي­گيرد و بعضي اوقات نيز كاركرد مثبت دارند.

عمرانی: بله، حلقه­ها خود به خود نمي­توانند كاركرد منفي داشته باشند اما وقتي به سمت انحصار رفتند شايد آسيب برسانند.

*مسأله و پرسش ديگري كه علاقه­مندم آن را با شما درميان بگذارم اينست كه در وضعيتي كه كتابداري ايران دارد، خوب يا بد، ضعيف يا قوي، يا هر صفت ديگري كه شما در ذهنتان به آن مي­دهيد، هم­نسلان شما به چه ميزان تأثير داشته­اند؟ دوستان و هم دوره­هاي شما چقدر در ايجاد اين وضع دخالت داشته­اند؟ شما خودتان را نقد كنيد و بگوييد كه هم­نسلان شما چه كارهاي درست و چه كارهاي احياناً نادرستي انجام دادند؟

عمرانی: خب من مطمئن هستم كه اشتباه زياد داشتيم و واقعاً احتياج به فكر كردن دارم تا آنها را درست­تر و دقيق­تر ببينم. اما كدام يك از همه كارهايي كه انجام شده مي­توانسته چيز ديگري باشد؟ من بازهم برمي­گردم به حرف قبلي خودم، ببينيد من در کرمان سوال كردم از دكتر دياني و پرسيدم كه نشريه شما مطالبش چگونه داوري مي­شود؟ چرا بيشتر پايان­نامه در آن چاپ مي­شود؟ و اين همين كاري ست كه گاهي در فصلنامه كتاب هم انجام مي­شود و همة آن مي­شود خلاصه پايان­نامه. و دقيقاً دكتر دياني به نكته­اي اشاره مي­كنند كه من و شما درباره آن حرف زديم و آن مشكل جمعيتي ست. كتابداري در يك زمان منظورم حتي قبل از نسل امثال من است، خوب كار كرده است مثلاً بعد از سالهاي 44 و 45 اما چيزي كه معادله را به هم ريخته و باعث بروز مشكلاتي شده است افزايش نابهنگام جمعيت است، ببينيد اساتيد ما در يك زماني شدند ماشين تدريس! اما مي تواست نشود! اساتيد ما الان با گسترش تحصيلات تكميلي كمي فرصت دارند تا در اتاق خود بنشينند و تحقیق کنند. اما در يك زمان مجبور بودند مرتب از اين دانشگاه به آن دانشگاه بروند.دانشجو زياد بود و استاد كم. و اين در واقع استاد را به ماشين تدريس تبديل كرده بود و اينها مسائل مهمي بود. من مي توانم بنشينم و اشتباهات نسل قبل را روي كاغذ بياورم و فكر مي كنم نقد خوبي هم بشود و اما مشكلاتي كه سر آن 10 ، 12 استاد خوب ما آمده چه بود ؟ افزايش دانشجو و اينكه استاد فقط بايد درسش را مي داد و مي رفت.

* من با شما موافقم كه جهش جمعيتي چنانچه متناسب با با امكانات نباشد توليد اشكال مي كند و البته در همه  حوزه­هاي دانش و اجتماع اين امر صادق است ، ولي آيا مي شود همه تحليلهاي خودمان را به همين يك دليل گره بزنيم ؟ اجازه بدهيد من از حرفهاي خودتان استفاده كنم، انجمن در قبل از انقلاب سالي يك همايش داشت، فرض كنيد دانشگاههاي كتابداري هم سالي 30 يا 40 دانشجو مي پذيرفتند وكل فعالان حوزه كتابداري هم 1000 يا 1500 نفر بودند (آمارها را دقيق نمي دانم، فرضي مي گويم) اما در حال حاضر چندين هزار فعال در اين حوزه هستند و دانشگاهها نيز به جاي 30 ،40 نفر 300 يا 400 دانشجو ميپذيرند و شما هم در انجمن به جاي سالي يك بار سالي 12 بار همايش داريد، مي خواهم اين نكته را نشان دهم كه اين مشكل جمعيتي و كميتي هم راه حل داشته و دارد و شما در اين مورد آنرا مهار كرده ايد.

عمرانی: الان انجمن هاي ديگر ماهي يك­بار همايش ندارند، و اين پيشنهاد من بود كه هر ماه همايش داشته باشيم.

* مي دانم و دقيقاً منظورم همين است كه نشان دهم شما آن فشار كميتي را به اين صورت مهار كرده ايد.

عمرانی: من اعتقاد داشتم كه بچه ها بايد ماهي يكبار دور هم جمع شوند و اگر در ماههاي اول حتي به سخنراني هم توجه نكنند مهم نيست اما بايد دور هم جمع بشوند و ما اين فرصت را مهيا كرديم.

*و اين كار شما جواب داد و از آن استقبال شد، درست است؟

عمرانی: بله جواب داد، ولي آن قسمتي كه مي گوييد چه كارهايي مي توانست انجام بشود كه نشد بگذاريد بگويم قصه اين است، آب گل آلود شده و بعضي ها كه فعلاً در اين حوزه هستند معلم نيستند و بعضي ها در اين آب گل آلود ماهي مي گيرند، اينها كتابدار نيستند ولی ماهي گيران خوبي هستند.

* ولي همين ها كه مي گوييد مدارك بالاي كتابداري دارند.

عمرانی: بله همينطور است.

* خب اين مدارك كارشناسي ارشد و دكترا را چه كسي به اين افراد داده است ، بالاخره اين افراد كه مي گوييد در يكي از همين گروههاي كتابداري درس خوانده اند.

عمرانی: اجازه بدهيد اين جا اين نكته را اضافه كنم كه به نظر من آنجايي كه در حال حاضر بايد خوب ارزشيابي شود دورة دكترا است و دوره­هاي ليسانس نيستند، چون آنجا گلوگاه است و در آينده نقش مهمي خواهد داشت. بايد جلوي آنجاهايي را كه به صورت كيلويي دانشجوي دكترا مي پذيرند را گرفت، آنجاهايي که  تنها با يك استاد يار مي خواهد دكتر تربيت كند و اگر اين كار انجام شود آنها مي آيند و دوباره مواد اوليه ما يعني دانشجويان را مي گيرند اما جنس تقلبي به جامعه ارائه مي دهند و به طور خلاصه به تمام كتابداران ايران و کتابداری و اطلاع رسانی ایران ظلم مي شود.

* خب اين مسأله به كتابداري آسيب مي زند و با شما موافقم ولي باز هم شما را به اين نكته تذكر مي دهم كه مي توان تحليلها را صرفاً به يك دليل كمّي گره نزد و فكر مي كنم راهي باشد براي اينكه جلوي آناني كه بي رويه دانشجوي دكترا مي پذيرند و بدون ارزشيابي هاي دقيق و تخصصي مدرك مي گيرند را گرفت، من فكر مي كنم راهي بايد باشد براي اينكه كيفيت پذيرش دانشجو در سطوح گوناگون را افزايش دهيم. به اعتقاد من نبايد سطح استدلال را با تحليل يك بعدي پايين آورد.

عمرانی: خب من در همان همايش منزلت اجتماعي، حداقل تجربه كشورهاي ديگر را باز كردم و راه حل دادم، البته منظورم در قسمت آموزش است و خيلي مسائل را بررسي كرديم، نكته­اي كه من مي خواهم در اينجا به آن اشاره كنم همان مسأله ايست كه در يكي از جلسات انجمن در كتابخانه ملي به آن اشاره كردم و آن “دانشگاه مردم” است، كتابخانه عمومي “دانشگاه مردم” است، ما بايد كتابخواني را تبليغ و ترويج كنيم. ببينيد الآن تلويزيون تبليغات زيبايي براي بخشهاي مختلف مي سازد كه جامعه را تحت تأثير قرار مي دهد. در بخش خدمات ، نيرو و غيره ، اما چرا اين تبليغات در بخش “خواندن” صورت نمي گيرد؟ براي اينكه “خواندن” براي مسئولين فرهنگي ما عينيت ندارد. نيروي انتظامي عينيت دارد چون جنازه روي زمين است ، اما جنازه­هايي كه من به عنوان يك كتابدار، آنها را مي سازم چه كسي مي بيند؟ مطرح كرديم اين كار را و گفتند كه باشد و قرار شد فيلمهاي يك دقيقه­اي بسازيم بعد هم من آمدم و طرحي را براي اولين بار روی کاغذ آوردم که به دوستان بدهم كه به اين صورت بود: بچه­اي به پدرش اصرار مي كند كه بيايد و براي او كتاب بخواند اما پدر مي­خواهد طنز چهارخانه نگاه كند! آيا به نظر شما تلويزيون ما اجازه توليد و پخش چنين چيزي را مي دهد؟ آيا اجازه مي­دهد كه من به آن پدر و مادر اين نكته را انتقال دهم كه فلان برنامه طنز تلويزيوني شايد براي شما سرگرم کننده باشد اما براي فرزندانتان يك سم است؟ اينها آن چيزهايي­ست كه جلوي كتابخواني را مي­گيرد.

* خب صحبتهاي ما كمي پراكنده شد، بحثهاي شما ما را وارد حوزه­هاي گوناگون فرهنگي و اجتماعي مي كند اما اينطور كه من فهميدم، شما بايد به آنجا برسيد كه جامعه نيازمند خدمات كتابداران باشد و اگر اين امر اتفاق بيافتد آنگاه خيلي از مسائل نظير پايگاه اجتماعي حل خواهد شد و حرفهاي شما هم در راستاي تبليغ و ترويج كتابخواني به گمانم همين هدف را نشانه رفته است.

عمرانی: به اضافه اينكه عينيت داشته باشد.

* چگونه مي خواهيد به آن عينيت بدهيد؟ منظورتان چيست؟

عمرانی: ببينيد فرهنگ نياز مهم جامعه است ولي عينيت ندارد اما پزشكي عينيت دارد، و گاهی مهم­تر از فرهنگ جلوه می کند.

* خب فكر مي كنم بهتر است گفتگويمان را با چند پرسش پيرامون همايش هاي انجمن جمع و جور كنيم. آقاي عمراني همايش­هاي انجمن به تازگي آن رونق سابق را ندارند؟ چرا؟

عمرانی: بله حق با شماست . يكي از علت هاي آن كثرت همايش­هاست. شما نگاه كنيد در همين سالي كه رو به پايان است چندين همايش داشتيم،ادکا ، كرمان، پزشكي و هنوز هم ادامه دارد . يك بخش آن همايش زده­گي است و مهم هم هست . اين را ما در يك جلسه بحث و بررسي كرديم و حتي با دانشجويان نيز بحث كرديم و به آنها گفتيم كه همايش هاي خود را با يكديگر ادغام كنند و به فكر ارتقاء سطح كيفي مقالات باشند ، البته انجمن هم بايد به فكر باشد . من خودم پيشنهاد داده­ام كه همايش ها را آسيب­شناسي كنند و ببينند مشكل كجاست و الآن يكي دو ماه است كه ما در گير اين مسأله هستيم، يكي از راه حل ها اينست كه همايش ها را بين رشته اي كنيم شايد در اين صورت مخاطبان بيشتري جلب و جذب شوند.

* خب اين فكر بدي نيست اما آنكه مي­گوييم و ديگران هم گفته­اند افزايش همايش­ها باعث ركود همايش انجمن مي­شود را نمي­توانم بپذيرم، به نظر شما عجيب نيست فعاليت­هاي يك انجمن تحت تأثير چند حركت دانشجويي قرار بگيرد؟ من مطمئن هستم راه حل­هايي وجود دارد كه حتي در صورت كثرت همايشها ، انجمن بتواند فعاليت هاي خود را در سطح بالا نگاه دارد. به نظر من انجمن حتي بايد راه­هايي را پيش بيني كند براي چنين مواقعي يا موارد مشابه. آقاي عمراني به نظر من يك انجمن در سطح كشور نه تنها نبايد تحت تأثير چند همايش دانشجويي قرار بگيرد بلكه بايد آنها را هم تحت تأثير قرار بدهد و همه اينها به شرطي ست كه انجمن هميشه يك گام جلوتر را ببيند.

عمرانی: خب بايد روي اينها كار شود و به مسائل ديگر هم توجه شود. البته ما سعي كرديم كه هميشه كيفيت را در سطح مناسبي قرار دهيم اما بايد اتفاقاتي در بيرون هم بيفتد مثلاً دانشگاه بايد براي اساتيدي كه در يك انجمن علمي سخنراني يا مقاله ارائه مي دهد امتيازي قائل شود، اگر اينگونه باشد اساتيد تشويق مي شوند كه بيايند.

*به هر حال راه­هايي وجود دارد كه جلوي افت همايش­ها گرفته شود، تغييرات در شكل و در محتوا مي تواند راه­گشا باشد.

عمرانی: بله همينطور است. ما بايد شكل­هاي مختلف را امتحان كنيم و در آينده اين كار را خواهيم كرد.

* آقاي عمراني پرسشها و محورهاي زيادي هنوز در ذهن من هست كه علاقمند بودم با شما در ميان بگذارم اما مثل اینکه شما کارهایی زیادی دارید. به هر حال متشكرم از فرصتي كه به ما داديد.

عمرانی: من هم متشكرم.

* راستي اگر هنوز هم فرصت داشتيم، علاقمند بوديد كه درباره چه چيزهايي حرف بزنيم.

عمرانی: در باره حرف ولتر که دویست واندی سال پیش گفته بزرگترین تحول در یک جامعه با سواد کردن مردم است. یکی از کلیدهای رسیدن به چنین جامعه ای در دست کتابداران است. دوستان جوان طرفدار انقلاب الکترونیکی هم بخوانند سواد اطلاعاتی، باز هم حرفی ندارم به شرط آنکه سواد اطلاعاتی آگاهی اجتماعی یکایک افراد جامعه را بالا ببرد.

* باز هم متشكرم .

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *