تصادفي كه از مهندس كشاورزي ، يك كتابدار ساخت

مقدمه

درست است كه گاهي بي دقتي­هاي انسان­ها تصادفات و حوادث را به­وجود مي­آورند از آن طرف قضيه هم نبايد غافل بود كه گاه تصادفات و حوادثي كه در زندگي ما روي مي­دهد سرنوشت و نگاه ما را به هر چه در اطرافمان هست تغيير مي­دهند و به عبارت بهتر گاه اين حوادث هستند كه ما را مي­سازند و ما را تعريف مي كنند و حتي راه­هاي نو را به روي ما باز مي­كنند. از نگاه من حكايت دكتر شدن يزدان منصوريان آنهم در رشته كتابداري و اطلاع­رساني نمونه­اي از همين دست است. تصادفي روي مي­دهد، دست چپش مي­شكند، چند ماه خانه­نشين مي­شود در ايام استراحت دوستي كتابدار به عيادتش مي­رود، گفتگويشان درباره كتابداري طولاني مي­شود و سرانجام تصميم مي­گيرد كه كتابدار بشود و مي­شود! قبل از شكستن دستش، مهندس كشاورزي بوده و تصميم داشته براي فوق ليسانس كشاورزي اقدام كند ولي همان حادثه زندگي او را تغيير مي­دهد. پيش خودم فكر مي­كنم كه اگر دست اين مهندس كشاورزي در سال 76 نمي­شكست آيا او باز هم در خانه استراحت مي­كرد چند ماه؟ و اگر اين اتفاق نمي­افتاد آيا يك دوست كتابدار به عيادتش مي­آمد و درباره اين رشته حرف مي­زنند؟ مطمئن نيستم ولي حس مي­كنم اگر دست يزدان منصوريان نمي­شكست حتماً من با او به عنوان يك دكتراي كتابداري و اطلاع­رساني گفتگو نمي­كردم! به هر حال ، او متولد 1352 در شهر كرمانشاه است. 2 ساله است كه به مشهد مي­روند و در سال 70 در رشته علوم تجربي از دبيرستان فارغ­التحصيل مي­شود.

همان سال در رشته كشاورزي گرايش زراعت و اصلاح نباتات در دانشگاه پذيرفته و راهي دانشگاه ساري مي­شود اما يكسال و نيم بعد به دانشگاه گيلان منتقل شده و سرانجام در سال 74 فارغ­التحصيل شده و راهي خدمت سربازي مي­شود. در سال 76 در پي يك تصادف تصميم مي­گيرد به ادامه تحصيل در رشته كتابداري بپردازد، در آزمون كارشناسي ارشد شركت كرده و رتبه پنجم را مي­آورد. سال 79 تحصيل در مقطع كارشناسي ارشد را به پايان مي رساند و البته در همان سال نيز با يك فارغ­التحصيل كتابداري ازدواج مي­كند و در سال 80 در امتحان اعزام شركت كرده و قبول مي­شود. مهر 81 او در شيفيلد انگلستان تحصيلاتش را در دوره دكتري آغاز مي­كند و در شهريور 85 از تز دكتري خود كه ” وب پنهان ” نام داشت دفاع مي­كند و سپس به ايران باز مي گردد.

به او مي گويم دليل موفقيت خود را در چه مي بيند و او مي گويد كه اگر نتواني در بالاي يك تپه درخت باشي در ته يك دره خار باش اما بهترين خار! و دوباره مي­گويم اگر در رشته كشاورزي دكتر مي شديد چه؟ و پاسخ مي­دهد كه شايد ديگران من را موفق­تر مي­ديدند اما حالا كه كتابدارم خودم راضي­ترم.

دكتر يزدان منصوريان را آرام، مثبت و خوش­بين مي­بينم و گفتگويم با او شما را آشنا مي­كند با گوشه­هايي از زندگي تحصيلي يكي از فارغ­التحصيلان دوره دكتري كتابداري و اطلاع­رساني.

* از ابتدا شروع مي­كنم. در سال اولي كه در كنكور شركت كرديد و در رشته كشاورزي پذيرفته شديد، آيا آنزمان هيچ اطلاعي درباره كتابداري و اطلاع­رساني داشتيد؟

– من در آن زمان هيچ اطلاعي از اين رشته نداشتم حتي نشنيده بودم، مي­دانيد قضيه چيست؟ موضوع اينست كه پس از پايان دوره راهنمايي من بايد مي­رفتم رشته علوم انساني اما اشتباهي به رشته علوم تجربي رفتم آن هم به اين دليل كه من دانش آموز خوبي بودم و اگر به كسي مي­گفتم مي خواهم به علوم انساني بروم سرزنش مي­شدم. اما سرانجام سرنوشت من را به همان حوزه مورد علاقه­ام برگرداند.

* از يك دوست نام برديد كه باعث شد شما به رشته كتابداري علاقه­مند شويد، در اين رابطه بيشتر توضيح دهيد.

– ايشان يعني آقاي نعیم آبادي اولين كسي بودند كه من را با كتاب و كتابخواني آشنا كردند. در سال 1363 كه من دانش آموز سال اول راهنمايي بودم ايشان در منزل كتابخانه­اي با حدود 500 جلد كتاب داشتند كه ايشان آنها را به من و دوستان ديگر امانت مي­دادند.

* پس ايشان از همان زمان كتابدار بودند؟

– ايشان اصلاً كتابدار به دنيا آمدند. آشنايي با اين فرد هم براي من شانس بزرگي بود.

* در سال 76 شما یک مهندس کشاورزی بودید. درس خوانده بودید و در حقیقت کارشناس بودید که می­توانستید در رشته کشاورزی مشغول به کار شوید ولی چه چیزی باعث شد که سر از کتابداری در بیاورید البته قصه شما و آشنایی با آقای نعیم آبادی را می­دانیم.

– این تغییر رشته و تغییر نگاه یک قصه در پشت سر دارد که شاید برای خوانندگان شما جالب نباشد اما می­گوید تا از جزئیات آن تغییر مطلع شوید. من در پایان دوره سربازی در ماه­های آخر قصد ادامه تحصیل در همان رشته کشاورزی را داشته اما حادثه­ای برایم پیش آمد و دستم شکست و بعد چندماهی در منزل بستری بودم. یک روز آقای نعیم آبادی برای عیادت آمده بود و ایشان آن زمان دانشجوی کتابداری بودند، آنروز بود که من به ایشان گفتم رشته شما برایم جذاب است و مایلم بیشتر درباره آن بدانم و ایشان هم توضیحات کاملی ارائه دادند که باعث شد تصویری شفاف­تر از کتابداری در ذهن ما جا بگیرد و بعد هم از علاقه خود به رشته کتابداری گفت و ایشان هم توصیه کرد که کتاب­های لازم برای شرکت در کارشناسی ارشد را تهیه و شروع کردم که البته من هم همین کار را انجام دادم.

* ورود شما به کتابداری صرفاً یک نوع علاقه­مندی آنی بود یا اینکه آمده بودید تا به پرسش­های ذهنی خود پاسخ دهید.

– علاقه البته وجود داشت ولی بیشتر یافتن پاسخ برای پرسش­ها بود. مثلاً وقتی آقای نعیم آبادی از رده­بندی حرف می­زد من می­خواستم بدانم که دقیقاً یعنی چه و کاری می­کند این رده­بندی پس از کمی مطالعه پرسش­هایم جدی­تر و عمیق­تر شدند و البته تصمیم من هم جدی­تر شد. بگذارید راحت بگویم، یک گمشده­ای در درون من بود و من آن را پیدا کردم و آن گمشده کتابداری بود.

* بنابراین به انتخاب اول خود یعنی کشاورزی در مقطع کارشناسی زیاد علاقه­مند نبودید.

– نمی­توان گفت که علاقه نداشتم اما رضایتی که از کتابداری به دست می­آوردم به مراتب بیشتر از کشاورزی بود. و آن رضایت هم اینگونه بدست می­آمدکه می­دیدم به عنوان یک کتابدار می­توانم به دیگران در یافتن پاسخ پرسش­هایشان کمک کنم.

* خیلی از اساتید کتابداری مثل شما در مقطع لیسانس کتابداری نخوانده بودند و حال شما هم به این جمع اضافه شدید فکر می­کنید علتش چیست؟

– علت واقعی آن را نمی­دانم. ولی این را بگویم که مثلاً در انگلیس کتابداری رشته­ای بوده که به کلی از فو­ق­لیسانس شروع شده است در دپارتمانی که من درس می­خواندم تعداد دانشجویان فوق­لیسانس به مراتب بیشتر از دانشجویان دوره لیسانس بود. اساس کار بعد از لیسانس گذاشته شده بود ولی این به معنا نیست که نباید دوره لیسانس وجود داشته باشد. نمی­دانم ولی شاید اهمیت قضیه در اینست که آنهایی که در مقطع کارشناسی ارشد وارد این رشته می­شوند آگاهانه­تر می­آیند و بیشتر علاقه دارند یعنی خواسته­اند که کتابدار شوند، و این خواستن اهمیت دارد.

* یعنی آنهایی که از ابتدا کتابداری می­خوانند شاید زیاد آگاهانه این کار را دنبال نکنند و یا حتی علاقه نداشته باشند.

– بله دقیقاً. و البته اشکالی هم ندارد که عده­ای در ابتدا علاقه­مند نباشند. شاید در ادامه وضع فرق کند.

* هیچ وقت پیش آمده که از انتخاب خود پشیمان شده باشید؟

– اصلاً. حتی یک لحظه. من حدود 10 سال است که به این کار مشغولم و هیچگاه چنین فکری از ذهنم عبور نکرده است. کتابداری ایده­آل من است. یکی از بهترین تصمیم­های من همین تحصیل و کار در حوزه کتابداری بوده است.

* در سال­های تحصیل در ایران کدام یک از اساتید بیشتر روی شما تأثیر گذاشتند.

– بگذارید این را بگویم که من کلاً در کتابداری آدم خوش­شانسی بوده­ام. یکی از خوش­شانسی­های من تحصیل در دانشگاه فردوسی مشهد بود و ما چهار استاد داشتیم. دکتر دیانی، دکتر آزاد، دکتر فتاحی و دکترپری­رخ، و این چهار نفر از افراد برجسته این حوزه هستند و من از هر کدام چیزهای زیادی یاد گرفتم.

* در سال­ 79 ­فارغ­التحصیل شدید و در سال 80 در آزمون اعزام قبول شدید از تعداد داوطلبان و پذیرفته­شدگان در آن سال خبر دارید؟

– از داوطلبان خبر ندارم ولی پذیرفته­شدگان 8 نفر بودند. من به انگلیس رفتم، و آقای جمالی یکسال بعد آمد انگلیس، آقای علیرضا نوروزی رفتند فرانسه که اخیراً فارغ­التحصیل شدند، خانم صنعت­جو به دانمارک رفتند آقای سعید اسدی و خانم سراف­زاده به استرالیا رفتند و خانم حاضری نیز فکر می­کنم به ملبورن رفتند.

* و هشتمین نفر چه کسی بود؟

– نمی­دانم. یادم نیست.

* مهر 81 در شفیلد درستان را آغاز کردید؟

– بله، من اولین کسی بودم که از بین 8 نفر تحصیلات خود را شروع کردم. کلاً عجله داشتم و نمی­دانم چرا.

* دو سال کارشناسی­ ارشد در ایران و حال در مهر 81 در شيفلد انگلستان، آنچه در ماه­های ابتدای ورود و آغاز تحصیل برای شما متفاوت بود چه چیز­هایی بودند.

– این تفاوت­ها البته بیشتر در شئون مختلف زندگی بود اما ما بیشتر به کتابداری می­پردازیم. در ابتدا من حدود 3 ماه به کلاس زبان رفتم برای اینکه نمره ilets من 6 بود و آنها که 5/6 می­گرفتند از این کلاس سه ماهه معاف بودند. خب البته این کلاس هم برای من فرصتی بود که محیط را بشناسم و بعد از 3 ماه رفتم به دپارتمان مربوطه و کارم را شروع کردم. اولین شوکی که به من وارد شد تنهایی در انجام پروژه دکتری بود. روز اولی که رفتم 2 استاد برای من تعیین کرده بودند. در همان روز من را با افراد و بخش­های گوناگون دپارتمان آشنا کردند و سرانجام من را به اتاقی راهنمایی کردند که در آن 5 یا 6 نفر مشغول کار بودند. یک میز خالی بود و همان میز به اضافه یک رایانه و تمام آنچه احتمال داشت به آنها نیاز پیدا کنم را به من اختصاص دادند و گفتند: ” اینجا جای شماست اگر سؤالی داشتید از ما بپرسید، حالا هم بفرمایید پروژه دکتری خود را شروع کنید” و این واقعاً شوک بزرگی بود برای من و ماه­ها طول کشید تا من خودم را پیدا کنم.

* یعنی شما اصلاً اساتید را نمی­دیدید؟ اسم آنها چه بود؟

– اساتید من هر دو پرفسور بودند آقای نایجل فورد و خانم شیلا وبر. با آنها البته جلسات منظمی داشتیم ولی هیچگاه در آن جلسات آنها شروع کننده بحث نبودند و آنها از من می­پرسیدند که چه سؤالی دارم و همین! و این من بودم که باید سؤال می­کردم و مشکلات و مسائل کارم را با آنها در میان می­گذاشتم. آنها به مفهوم کامل کلمه، ” استاد راهنما “بودند.

* پروفسور فورد و وبر درسی را برای شما تدریس نمی­کردند؟

– اصلاً و همین باعث شد که ماهها طول کشید تا من به این سیستم عادت کنم.

* افراد دیگری که هم اتاق بودند با شما کمک نمی­کردند در انطباق­پذیری شما با آن محیط و سیستم؟

– ببینید، آنها آدمهای گرفتاری بودند که شدیداً مشغول انجام تز دکتری خودشان بودند و ما فقط یک سلام و علیک داشتیم. البته بعد از 6 یا 7 ماه من خودم تبدیل به یکی از همین ” گرفتارها ” شدم.

* تفاوت دوره دکتری در کشور ما با آنجا خیلی متفاوت است؟

– بله دقیقاً. آنجا همه چیز براساس خودآموزی بود البته تحصیل در مقطع دکتری. یعنی شما باید مسأله خود را تعریف کنید، روش پژوهش را انتخاب کنید، جمع­آوری اطلاعات را انجام دهید، اطلاعات را تجزیه و تحلیل کنید و سپس نتیجه آن را معلوم کنید و در تمام این مسیر استاد راهنما از دور مواظب شما خواهد بود اما هیچگاه به شما نمی­گوید که چکار باید انجام دهید و این از یک جهت خوب است و از یک جهت بد، خوب است چون باعث آبدیده شدن شما می­شود و بد است زیرا همه تحمل این شرایط را ندارند.

* شما از روز اول کارتان را روی وب پنهان آغاز کردید؟

– من از روز اول می­دانستم که موضوع تز دکتری من وب پنهان است اما تا یکسال و 3 ماه بعد نمی­دانستم که قرار است با آن چه کنم. و مسأله ای که الآن وقتی برمی­گردم و به آن نگاه می­کنم به من انرژی می­دهد اینست که من از یک تعریف یک خطی یک حوزه­ای برای پژوهش ایجاد کردم.

* تا یادم نرفته بپرسم که اصلاً شما در شفیلد آموزش مستقیم نداشتید ؟ کلاس و درس و استاد؟

– چرا داشتم. آنهم به اين شكل كه جزوه­اي بود كه فهرست يكسري واحدهاي درسي در آنها نوشته شده بود و شما به عنوان دانشجوي دكتري موظف بوديد آنها را بگذرانيد اما گاهي اوقات با نظر دپارتمان و استاد راهنما مي توانستيد از اين قضيه معاف باشيد. من حدود 75 واحد گذراندم كه البته واحدهاي آنجا با اينجا متفاوت استو 75 واحد مي­شود 5 درس. البته من در سال اول براي رفع مشكل تنهايي اين واحدها را گرفتم و اين مسأله خيلي در انطباق با محيط به من كمك كرد. اين را هم اضافه كنم كه در اين كلاس­ها فقط دانشجويان دوره دكتري نبودند بلكه دانشجويان كارشناس ارشد نيز شركت مي­كردند.

* آنچه در كشور ما معمول و مرسوم است حتي در دوره دكتري، كلاس و درس و استاد و امتحان است.

– تفاوت تحصيلات در ايران و انگليس اين است كه در انگليس از روز اول بايد پايان نامه خود را شروع كنيد.

* يعني سؤال بايد مشخص باشد؟

– بله و يا اگر نيست محدوده كارتان بايد روشن باشد. و اين باعث  مي­شود كه دانشجو چند سال با سؤال يا موضوع خود درگير باشد. تفاوت ديگر اينست كه در آنجا نمره­اي در كار نيست و فقط كار شما ارزيابي مي­شود كه آيا از آن درس عبور كرده­ايد يا در آن مانده­ايد. و از اينها مهم­تر اينكه در روز دفاع نيز به شما نمره­اي داده نمي­شود و تا آنروز شما نمي­دانيد كه آيا مدرك دكتري مي­گيريد يا نمي­گيريد.

* يعني احتمال دارد كه پس از 4 سال به شما دكتري ندهند.

– بله اين احتمال وجود دارد با اينكه احتمالش كم است ولي صفر نيست.

* شما تجربه تحصيل در مقطع دكتري را در شفيلد داريد از چگونگي برگزاري دوره دكتري در داخل هم آگاه هستيد. از نگاه شما كدام يك دانش­آموختگان اين رشته را ورزيده­تر مي كند؟

– من احساس مي­كنم كه نظام آموزشي انگليس كاملاً پژوهش­مدار است و اين مسأله خصوصاً در مقطع دكتري باعث مي­شود همانطور كه شما به دقت گفتيد دانش آموختگان اين حوزه ورزيده­تر شوند. اما خب در داخل هم سيستم خوبي وجود دارد و كلاس و درس برقرار است و در نهايت نيز روز دفاع فرا مي­رسد و شما دكتر مي­شويد و من اصلاً نشنيده­ام كه كسي نتواند دكتري بگيرد حداكثر قضيه اينست كه شما شايد نمره كمتري بگيريد اما اينكه دكتري نگيريد به­كلي منتفي­ست.

* و الآن 8 ماه است كه بازگشتيد. نگاه امروز شما به كتابداري ايران با نگاهي كه قبل از رفتن به انگلستان داشتيد آيا تفاوتي كرده است؟

– بله تفاوت­ها و تغييرات زياد بوده و كتابداري در ايران به جلو حركت كرده و اين جلو رفتن را مي توان با شاخص­هايي بيان كرد، نشريات ما پربارتر شده، كتابدارهاي ما در جمع­هاي تخصصي يا عمومي­تر حرف­هاي جديد دارند و كاملاً علمي حرف مي­زنند، همايش­هاي ما واقعاً خوب است و انجمني كه ما داريم فعال­تر شده و به­طور كلي من يك شور و شوق مضاعفي در جامعه كتابداري ايران مي­بينم.

* حاضريد چند تا از مشكلات كتابداري ايران را نيز نام ببريد؟

– راستش من در مقامي نيستم كه اين مسأله را آسيب شناسي كنم و از طرفي من فقط 8 ماه است كه برگشته­ام.

* نگران نباشيد، هر چه بگوييد با توجه به همين 8 ماه كه بازگشته­ايد سنجيده مي­شود.

– نگاه كوتاه من به من مي­گويد كه كتابدارن ما بايد بيشتر به هم نزديك شوند و بيشتر روي مشتركات خود تمركز كنند.

* مشتركات تئوري يا حرفه­اي؟

– از لحاظ حرفه­اي مي­گويم. من در انگليس هم كار كتابداري كرده­ام و اگر كتابداران به هم نزديك باشند به رشد و بالندگي حرفه كمك مي­كند و اين جلو رفتن با خواستنِ همه البته سريع­تر انجام مي­شود.

* حتماً شنيده­ايد كه اكثر كتابداران از پايگاه و منزلت اجتماعي كه دارند راضي نيستند. آيا شما هم چنين احساسي داريد؟

– به هيچ وجه. من از اينكه كتابدار هستم خوشحالم و هميشه از كتابدار بودن راضي بوده­ام و فكر مي­كنم اين تلاش و كوشش ما در درون حرفه است كه پايگاه اجتماعي ما را مشخص مي­كند. به هر حال پايگاه و منزلت اجتماعي هيچگاه مسأله من نبوده است.

* اين احساس را در ميان دانشجويان خود ديده­ايد؟

– بله، بعضي از آنها نيز از اين بابت نگرانند ولي من همراه با آنها صحبت مي­كنم و سعي مي­كنم اعتماد آنها به رشته را افزايش دهم.

* چه دروسي را در حال حاضر تدريس مي­كنيد؟

– نمايه­سازي و چكيده­نويسي، مرجع­شناسي تخصصي، آشنايي با بانك­هاي اطلاعاتي و در ترم آينده آمار و احتمالات مقدماتي، واژه­پردازي و براي مقطع فوق ليسانس پزشكي، ذخيره و بازيابي اطلاعات را تدريس خواهم كرد.

* برمي­گرديد  به شفيلد، آيا از نايجل فورد و شيلا وبر با خبر هستيد؟

– بله مرتب با هم در تماس هستيم و هنوز دربارة پايان­نامه من در حال نوشتن مقاله هستيم. تز دكتري من 12 فصل داشت و از هر فصل يك مقاله تهيه شده است.

* فورد حدوداً چند سال داشت و مدرك تحصيلي­اش چه بود؟

– حدود 57 سال دارد، او دكتري كتابداري ندارد ولي پرفسور است. او فوق ليسانس داشت . چندبار از او پرسيدم كه چرا دكتري نگرفتي و او پاسخ مي­داد كه فرصت نداشته است. اما ايشان شايد بيش از 20 دانشجوي دكتري تربيت كرده است.

* شيلا وبر چطور؟

– ايشان حتي فوق ليسانس هم نداشتند. شايد باورش سخت باشد اما واقعيت دارد. ايشان ليسانس زبان آلماني به همراه يك ديپلم كتابداري داشتند اما نكته اين بود كه 25 سال سابقه كار در كتابداري داشتند  و از اين 25 سال ، 15 سال آنرا در كتابخانه ملي انگليس گذرانده بودند، و يك سمت اجرايي و تحقيقاتي در آنجا داشتند. ناگفته نماند كه ايشان يكي از صاحب­نظران حوزه سواد اطلاعاتي در دنيا هستند.

* اينها نشان مي­دهد كه صرف مدرك تحصيلي، يا دكتر بودن نمي­تواند دليل بر استادي شما در يك رشته باشد و اينكه تجربه كاري هم­وزن مدرك تحصيلي مي­تواند مهم باشد.

– بله همينطور است. در آنجا مدرك تحصيلي نشانه ارزش كار افراد نبود. بله همان كار و تلاش بود كه جايگاه افراد را مشخص مي­كرد. مثلاً پرفسور فورد تا آنزمان كه من ايشان را شناختم 120 مقاله علمي نوشته بود و چندين بار مقالات او به عنوان مقاله سال برگزيده شده بود البته در انگلستان.

* در انگلستان كار هم كرده بوديد؟

– بله

* منظورم كار دانشجويي نيست، كار به عنوان شغل و اينكه دستمزد دريافت كنيد؟

– بله اين كار را هم انجام داده­ بودم. در 2 كتابخانه كار مي­كردم. يكي در كتابخانه شفيلد كالج و ديگر كتابخانه مركزي دانشگاه شفيلد.

* چقدر دستمزد مي­گرفتيد؟

– تقريباً ساعتي 6 پوند، البته پول كمي بود.

* پس از پايان تعهد خودتان در ايران، احتمال دارد كه براي زندگي، تدريس و كار به كشور ديگري برويد؟

– البته من ارتباط علمي با ديگر كشورها را دوست دارم اما علاقه دارم اين ارتباط به گونه­اي باشد كه كارم را در كشور خودم داشته باشم. شايد من در يك كشور ديگر موفق­تر باشم ولي از بودن در ايران راضي­ترم.

*تقريباً سؤال­هاي من به پايان رسيده است به جز اينكه علاقه­مندم بدانم نظر شما دربارة راه­اندازي يك نشريه ديجيتالي در حوزه كتابداري و اطلاع­رساني چيست؟

– البته كمبود نشريهدر حوزه كتابداري و اطلاع­رساني ايران وجود دارد و اميدوارم هر روز اين نشريات افزايش پيدا كند و اينكه گفتيد يك نشريه ديجيتالي قرار است راه­اندازي شود جاي خوشحالي دارد زيرا در جامعه­اي كه تعداد آدم­هاي مرتبط با اينترنت آن هر روز در حال افزايش است نداشتن يك نشريه ديجيتالي ضعف بزرگي محسوب مي­شد.

* از اينكه در اولين شماره نشريه ” شيرازه ” با ما گفتگو كرديد متشكريم.

– من هم از شما بابت تمام زحماتي كه مي­كشيد سپاسگزارم و اميدوارم هميشه موفق باشيد.

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *