… اما موش نیستم
این روزها حسابی ذهنم گرفتار است. گرفتار؟! کلمه خوبی نیست اصلا. بهتر بود که میگفتم مشغول! این هم مناسب نیست، به هم ریخته است ذهنم، مثل همیشه، هزار جا می …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
این روزها حسابی ذهنم گرفتار است. گرفتار؟! کلمه خوبی نیست اصلا. بهتر بود که میگفتم مشغول! این هم مناسب نیست، به هم ریخته است ذهنم، مثل همیشه، هزار جا می …
Read Moreپشت سرش داغ شده بود. انگاری همه حرف ها و خاطره های ساز و ناسازی که داشت را باید می ریخت بیرون. خودش فکر میکرد که باید تف کند. نه …
Read Moreسلام من امروز تورا جور دیگر دیدم..میدانی؟ یاد ترمیناتور افتادم! ویران گر. او با دور بازو ویران میکرد و تو با دوری که میانه ی تو را برگرفته است. او …
Read Moreرفته بودم به یک دوست مبارک باد بگویم، نمیدانم مبارک باد گفتم یا اشکش را در اوردم! تولد همیشه برای من حس دوگانه ای دارد، تولد ادمها تولد موجوداتی که …
Read Moreاستعفای علیرضا نوری، مدیر رادیو ایران توسط محمدحسین صوفی، معاون صدا پذیرفته شد. همین چند دقیقه قبل خبر را خواندم، در چند سال پایانی که در رادیو مینوشتم او مدیر …
Read Moreابان ماه هشتادو شش بود به گمانم و این را برای دوستی نوشتم که کمی گله کرده بود از اوضاع کتاب و مطالعه و این حرف ها، اینکه چرا مردم …
Read Moreمطلب باز هم برای یکی دو سال قبل است، خودمان هم نمیدانیم این مطالب تاریخ گذشته کی تمام میشود،ولی چاره ندارم،باید همه را جمع کنم اینجا که وقتی خواستم این …
Read Moreاین مطلب هم برای یکی دو سال قبل است، کمی با دوستان حوزه کتابداری شوخی کردم، ولی حالا که میخوانم متوجه میشوم که این نوشته میتواند برای همه حوزه ها …
Read Moreاین مطلب برای حدود دو سال پیش است…یک خبری خواندم درباره “عدد اول” …کمی سرگردان شدم ..یعنی متوجه نشدم قضیه را. این نوشته نتیجه همان سرگردانی من بود! رسیده و …
Read Moreمیان نسبی ترین زمان ها نفس میکشیم اما مرگ هنوز قطعی ترین است. چند روز مانده به سال نو، دخترکی بیست و چند ساله، دلمان میگیرد ،چند روز پس از …
Read More