از میان کاغذها بر باد رفته/یادهای فراموش شده 5

خندیدید؟ خودتان برایم نوشته بودید، نامه را که باز کردم اولین عبارتش همین بود،  فرشته دختر صاحبخانه نامه شما را گذاشته بود پشت در  و رفته بود.  برای باز کردن نامه شما عجله نمیکنم …

از میان کاغذها بر باد رفته/یادهای فراموش شده 5 Read More

از میان کاغذها بر باد رفته/یادهای فراموش شده(3)

شام فردا شب هیات با حاج عباس است. حال معصومه خانم_زن  دوم حاج عباس_ خوب نیست. نذر کرده آبگوشت بدهد .معصومه خانم که زن حاجی شد فامیل های شوهر مرحومش نگذاشتند …

از میان کاغذها بر باد رفته/یادهای فراموش شده(3) Read More

از میان کاغذها بر باد رفته/یادهای فراموش شده (1)

زندگی  همین است ..میدانستم..همیشه نیز …خم که شوی خیلی ها سوارت میشوند. سرت که پایین باشد خیلی ها تو را احمق فرض میکنند. چشمت را که ببندی خیلی ها تو …

از میان کاغذها بر باد رفته/یادهای فراموش شده (1) Read More

مردی که می خواست از دیوار راست بالا برود اما در حاشیه مستطیل سبز ماند

گفتگو با ابراهيم عمراني ،انسانی که همیشه برایم محترم است.همیشه حرفی برای گفتن دارد. کتابدار است اما جنسش جور دیگر است و عیارش تفاوت معنا دار با دیگران دارد. شیرازه ی نمره …

مردی که می خواست از دیوار راست بالا برود اما در حاشیه مستطیل سبز ماند Read More