از میان کاغذها بر باد رفته/یادهای فراموش شده 5
خندیدید؟ خودتان برایم نوشته بودید، نامه را که باز کردم اولین عبارتش همین بود، فرشته دختر صاحبخانه نامه شما را گذاشته بود پشت در و رفته بود. برای باز کردن نامه شما عجله نمیکنم …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
خندیدید؟ خودتان برایم نوشته بودید، نامه را که باز کردم اولین عبارتش همین بود، فرشته دختر صاحبخانه نامه شما را گذاشته بود پشت در و رفته بود. برای باز کردن نامه شما عجله نمیکنم …
Read More
طهران /ماه اول تابستان یکی از سالهای نیمه دوم دهه شصت/ گرم کن سیاه و سه خط را می پوشم و میروم پشت بام .امشب اینجا تنها هستم. هوا کمی …
Read More
شام فردا شب هیات با حاج عباس است. حال معصومه خانم_زن دوم حاج عباس_ خوب نیست. نذر کرده آبگوشت بدهد .معصومه خانم که زن حاجی شد فامیل های شوهر مرحومش نگذاشتند …
Read More
زندگی همین است ..میدانستم..همیشه نیز …خم که شوی خیلی ها سوارت میشوند. سرت که پایین باشد خیلی ها تو را احمق فرض میکنند. چشمت را که ببندی خیلی ها تو …
Read More
مرداد و شهریور 83/ همان روز برای دکتر مزینانی نوشتم، گاهی خودم هم فراموش میکنم البته، اما حقیقت اینست که ” همیشه آخرین بار است” و ما همیشه فراموش میکنیم
Read Moreسال هزار و سیصدو هشتاد… ۱.دو سال يا بيشتر بود که فقط حال و احوال ميکريم و بعد از مدتها همين چند خط را برايم گذاشته بود سلام.من عاشق شدم.يکی رو دوست …
Read More
گفتگو با ابراهيم عمراني ،انسانی که همیشه برایم محترم است.همیشه حرفی برای گفتن دارد. کتابدار است اما جنسش جور دیگر است و عیارش تفاوت معنا دار با دیگران دارد. شیرازه ی نمره …
Read More