تعریف آدمیزاد،البته تا اطلاع ثانوی
حالا شاید بعضی ها بدشان بیاید ،شاید بر بخورد به بعضی ها ،شاید غریب وآشنایی که گاهی میهمان من میشوند اینجا فکر کنند من آداب میزبانی را نمیدانم،…خیلی چیزها امکان …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
حالا شاید بعضی ها بدشان بیاید ،شاید بر بخورد به بعضی ها ،شاید غریب وآشنایی که گاهی میهمان من میشوند اینجا فکر کنند من آداب میزبانی را نمیدانم،…خیلی چیزها امکان …
Read Moreبرای مردی که روزی 37 بار شریک زندگیش را دقیقا کنترل میکردومشکوک به الذات!بود… این اخرین نامه بود از زنی که چهار سال در محبس عشق بود! از وقتی که …
Read Moreسال هشتاد و پنج،بهار…..رسانه برای بعضی ها “ویزور” است و تنظیمات دارد، برای من آینه است بی هیچ تنظیمی! یادم نیست چرا این یادداشت را نوشتم، دلایلش را فراموش کرده …
Read Moreیکسالی میگذرد به گمانم/سال 87/…مثل همیشه مرگ و زندگی میان ذهنم میچرخیدند. سرم پر از حرف است. “شهاب! باران” کلمات شده ام. وقت نیست.عمر هر فکر به “درنگی” و هر …
Read Moreیعنی هدایت کجای زندگی را دیده بود که اینگونه نوشت: “در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد” گاهی کمترین …
Read Moreنمیدانم این طرح يك قصه بود در ذهن من یا برشي از فردا. بخشي از تقديرم بود یا کلماتی که به من وحی میشدند. درِآسمان را بسته بودند و حالا …
Read More