حرفه ای درکجا؟ هنرمندی،روشنگری یا هیچکدام؟

 

1. بارهاست که میخواهم درباره اهل سینما و موسیقی و تئاتر ونقاشی و هنربه طور کلی و موضع گیری های سرسری و آبکی ،عقب افتاده از زمان خود و بیهوده و وقت گیر اینها بنویسم و هربار دست و قلمم راضی نمیشد که نه وقت خودم را تلف کنم و نه وقت دوستانم را. بارهاست که میخواهم بنویسم ته موضع گیری های اهل هنردر این مملکت هیچ روشنگری نهفته نیست و اتفاقا تهش و انتهایش یک جور شهوت شهرت و دیر و دور نماندن از غافله، ته نشین است و سودش برای بزک دو دوزک رنگ و روی خودشان است ، نه گره ای از کار مردم باز کردن و باری برداشتن از شانه آنها و نه حتی یک روشنگری عمیق و استوار ونه ایستادن در برابر قدرت و نه دست کشیدن از ثروت و نه چشم پوشی از شهرت و نه حتی نشان دادن افق های دور که اتفاقا وظیفه و کار هنرمند است البته اگر باشد! حالا به هرحال امروز آنقدر ذهنم آزار دیده و آسیب دیده است که میخواهم اینجا چند مطلب را درگوشی و سریع برای خودم و دوستانم بنویسم. توضیح و تفسیرش وقت و توان زیادی میخواهد که من فعلا ندارم (گرچه حرف هایم بارها بیشتر از این چیزی ست که حالا می نویسم)ولی اطمینان دارم که دوستان من که لطف میکنند و میخوانند قطعا ته و انتهای حرف و نوشته ی من را بهتر از خود من میدانند و درک میکنند. آنهم فقط یک دلیل دارد …ما مردم کوچه و خیابان به هیچ جا وصل نیستیم و زندگی را با گوشت و پوست خود در برابر واقعیت آموخته ایم نه با پزها و بزک دوزک های فخرفروشانه و منورالفکرانه و مثلا هنرمندانه که ابدا با واقعیت های زندگی ما مردم نه زیسته اند و نه توان زیستن دارند!

2. امروزمیخواهم بگویم چرا ما مردمان ساده ی ایران چه در داخل و چه در خارج نباید دلمان به اینها خوش باشد و چرا ما مردم نباید الگوهای فرهنگی و اجتماعی خودمان را از میان اینها بگیریم. ما مردم ساده ی کوچه و خیابان باید بدانیم که این مثلا هنرمندان ، ابدا جلوتر و پیش رو تر از مردم عادی که نیستند هیچ بلکه اکثر مواقع عقب مانده ترند و گرفتار تاخیرفاز! اینها واقعا کجا از ما جلوتر بودند و هستند ؟ فلان نقاش و خواننده و بازیگر و کارگردان و موزیسین واقعا کجا از ما مردم جلوتر رفته اند؟ کجا ضرر کرده اند به نفع جامعه و مردم ؟ کجا روشنگری عمیق و استوار کرده اند ؟ من هیچوقت ندیده ام . نخوانده ام ،شما لطفا نشانم بدهید. ما مردم باید بدانیم که جامعه ی ایرانی که نیاز به تحولات بنیادین اخلاقی و اجتماعی دارد و مهمترین دگرگونی باید در مبانی و مبادی اخلاق و اجتماع صورت بگیرد ابدا نباید اعتنایی به این “گونه” از اهل هنربکند وباید اندیشه را از صاحبان اندیشه بگیرد. باید گوش به حرف مصلحان اجتماعی خواباند( میدانم که اینها هم وجود و موجودیت بارز و برجسته ای ندارند متاسفانه) . اماگوش خواباندن به اهل هنر انهم وقتی مردمان ده وروستا هم از مساله ای باخبر میشوند فقط اتلاف وقت و انرژی و بها دادن بیهوده به همین جماعت است.

3. عده ای از اهل سینما و تئاتر و موسیقی و …اعلام کرده اند که امسال جشنواره ی دولتی فجر را تحریم میکنند. حرکت قابل توجهی ست. در همین حد هم خوب است. نشان از همراهی با درد و غم مردم دارد…مسعود کیمیایی، رخشان بنی اعتماد،علیرضا قربانی..اینها بزرگان این غافله اند.از نام بردن باقی بیزارم برای اینکه هیچ برتری در آنها نسبت به ادمهای عادی نمیبینم. چه بسا آدمهای عادی در ذهن و زبان من برتری هم دارند نسبت به اینها. اقای بیضایی هم چند هفته پیش اعلام کرد که برای ایشان جشن تولد نگیرند که شرکت نمیکنند و خیلی ها رفتند سینه زدند برای ایشان. به خودشان ربط دارد.
من همیشه بیزارم و اکراه دارم از اسم بردن اینگونه آدمها ولی اسم این چند نفر را هم بردم تا این حکایت برقرار بماند که: ” چون که صد آمد نود هم پیش ماست” . اینها بزرگان این حوزه ها هستند و تکلیف باقی آنها خود به خود روشن میشود. راستش من از وقتی این خبر را شنیده ام سوالهای زیادی در ذهنم متولد شده است. بگذارید ساده و صریح حرف بزنیم. من عاشق سینمای آبگوشتی و فیلم های فارسی کیمیایی هستم ، کیمیایی برای برای من یک “کارگردان ” است. در مقام کارگردانی مورد اعتماد و احترام. اقای بیضایی نمایشنامه نویس تکرار نشدنی ست، کارهایش حالا حالا ها جایگزین ندارد اما فقط در همین مقام! نه بیشتر. اما اینها هیچگاه نباید جای اهالی فکر و اندیشه را بگیرند که متاسفانه توانش را هم ندارند. سوال اساسی و اصلی که به شدت من را آزار میدهد اینست که آقای بیضایی و کیمیایی سالهای قبل و اوضاع مردم و مملکت را خیلی گل و بلبل میدانسته اند که نه جشنواره را تحریم کردند و نه به سینه چاکانشان پیغام “جشن تولد ممنوع!” ارسال نکردند؟ اقایان بیضایی و کیمیایی سالها و یکی دو دهه قبل کجا بوده اند؟ اینها بعد از تیر 78 و اعتراض 4میلیون انسان باشرافت در سال 88 و اتفاقات 96 و 98 دقیقا کجا بوده اند؟ چه در سرشان میگذشته است؟ اینها اگر هنرمند واقعی بودند و شاخک هایشان قدرت رصد کردن اینده را داشته است پس چرا همه این سالها یک حرکت راستین و حقیقی و بنیادین نداشته اند و نکرده اند. چرا یکبار از سود و قدرت و ثروت و شهرت خودشان مایه نگذاشته اند برای روشنگری؟ برای ایستاده گی؟ برای اینکه بگویند “اهای مردم ما حواسمان به شما هست برای اینکه اعتبارمان به شماست”. چرا در یکی دو دهه گذشته هیچکدام اینها جلودار نشدند برای یک حرکت روشنگرانه…اصلا روشنگرانه پیشکش…یک حرکت برائت جویانه از هنر دولتی و سینمای دولتی که خودشان از آن شاید زخم دیده باشند…اینها حتی این کارها را هم نکرده اند پس چه توقع باید داشت برای یک حرکت به نفع مردم و سود مردم و روشنگری ذهن ها؟ ما مردم عقلمان نمیرسید و گرفتار غم نان بودیم آنها چطور؟ ما مردم گرفتار یک قران و دوزار زندگیمان بودیم انها چطور؟..واقعا اینها در کجا می زیسته اند؟ ذهنشان کجا بوده است؟ دغدغه اشان چه چیزی بوده است؟ حتما جواب حضرات اینست که انها برای مردم کار کرده اند! که در حقیقت جواب نیست فقط شعار است برای اینکه عمل انها نشان میدهد که هیچکدام از ثروت و قدرت و شهرت نگذشته اند و سرسوزن از آن را برای مردم و جامعه ایرانی هزینه نکرده اند.

4. اقایان کیمیایی و بیضایی در دهه 70 زندگی هستند. اگر تازه در دهه 70 این چیزها به ذهنشان رسیده است پس واقعا هوش و ذکاوت هنرمندانه اینها در مقایسه با مردمان خیابان درحوزه تشخیص کجاست؟ اصلا فرق اینها با آن پیرمرد و پیرزن بیسواد سیستان و بلوچستان که حالا همه ماجرا را میدانند در چیست واقعا؟ تفاوت اینها با جوانانی که در دهه بیست وسی هستند کجاست ؟ آیا اینها ، شاخک های هنرمندانه که میتواند دهه های پیش رو را رصد کند و به جامعه هشدار بدهد را دارا هستند؟ بعید به نظر میرسد. اینها در نهایت کارگردان هستند و نمایشنامه نویس و موزیسین و بازیگر و نقاش و…! نه هیچ چیز دیگر. فقط کار خودشان را بلدند. به همان نسبت که یک معلم کار خودش را و یک اشپز و یک گچکار و معمار کار خودشان را. وگرنه هنرمند اگر هنرمند باشد و ازاده باشد و رگه هایی از حقیقت را رصد کرده باشد کجا تن به هر شرایط و وضعیتی میدهد؟ ایا حتما باید یک هواپیما سقوط کند و عده ای بیگناه کشته شوند تا این حضرات اندکی تکان بخورند؟ حتما باید عده ای مردم با شرافت برای یک لقمه نان حلال به خیابان بریزند و کشته شوند تا اینها کمی چمشان باز شود ؟ پس واقعا چه شده است که اینها یکدفعه تحریم میکنند و اخم هایشان توی هم میرود؟ ایا میخواهند از غافله مردم عقب نمانند و نان را به نرخ روز بخورند؟ اگر این باشد همه ما باید غمگین و عزادار اینها باشیم که محتاج سوگ هستند. ایا تازه چشمشان باز شده است و فهمیده اند درد و ستم و رنجی که مردمان ساده برای یک لقمه نان می برند؟ که اگر جواب این هم باشد باید به طور مضاعف اشک ریخت برای جامعه ای که هنرمندش اینها هستند با یک تاخیر فاز وحشتناک!

5. من ابدا مخالف حرکت های اخیر اقایان نیستم. خیلی هم خوب است. هرکسی در هرزمانی درک وعقلش به جایی برسد که حقیقت را با قدرت و ثروت و شهرت معاوضه نکند باید به او خوش امد گفت. اما به عنوان یک آدم ساده و متوسط که نه باهوش هستم و نه هنری دارم ، برای هیچ نگاه متهورانه و متحولانه اجتماعی و اخلاقی که جامعه ایران به آن نیاز دارد اینها را ابدا الگوهای خودم ندانسته و نمیدانم. و فکر میکنم ما مردم عادی کوچه و خیابان نباید وقتمان را تلف اینها بکنیم. مگر اینکه حرکت های درست و مستمر و صریح و روشنگری از اینها ببینیم. ما مردم باید فکر کنیم. اندیشه را از صاحبان اصلی اش بگیریم. بخوانیم. خودمان را نقد کنیم. اینها هیچکدام مثل ما و شما غم نان ندارند. غم فردا ندارند. بارشان بسته شده است. برای نسل های دیگرشان حتی. ما مردم باید حواسمان باشد که میان بیضایی نمایشنامه نویس و کیمیایی کارگردان، “هنرمند” و ” روشنفکر” ی هم خوابیده است یا نه ؟

6. حالا در این میان یک شهاب حسینی که اندازه یک پول سیاه هم ارزش ندارد حرفهایش برای من و من از خودم و دوستانم عذرخواهی میکنم برای نام بردن از او! ( او فقط یک بازیگر خوب ست و تمام نه بیشتر) برای همین بزرگان تعیین و تکلیف میکند! خنده دار نیست؟ حتما خنده دار است! برای اینکه اگر این آقایان پیشترها ، یکی دو دهه قبل اندکی آزاده گی به خرج میدادند آنوقت آدمهای بیهوده و پوچی مانند این جوانک به خودش جرات نمیداد برای تعیین و تکلیف برای کسانی که اندازه ی سن او فیلم ساخته اند و نوشته اند. من واقعا دلم میسوزد برای این قشر مثلا هنرمند. این از نسل قبلی و اینهم نسل فعلی! میبنید که هر دو نسل بیماری های بسیار دارند و خودشان محتاج دوا و حکیم هستند. ما مردم باید عاقل باشیم و اینها را بیهوده بزرگ نکنیم و بدانیم هیچ کس از ما “مردم” بزرگ تر نیست! اینها نان ما را نمیدهند بلکه این ما مردم هستیم که نان آنها را میدهیم! ما بدهکار اینها نیستیم اینها بدهکار ما مردم هستند. وهرکدام از اینها که حالا برای ما بزرگی میکنند پایشان روی شانه های تک تک ماست.

7.دوستان من، ما مردم باید حواسمان باشد و شان و جایگاه آدمها را نه بیشتر از چیزی کنیم که هستند و دارند و نه کمتر! ما باید بدانیم که بازیگر و کارگردان و نمایشنامه نویس و موزیسین و نقاش و …متاسفانه فقط درکار خودشان حرفه ای هستند و فقط انتظار همان کارها را داشته باشیم. دلتان خوش نشود به حرف های فلان بازیگر. فلان خواننده. فلان کارگردان…آنها را بیخود و بی جهت برجسته نکنید. و از پوچ برای خودتان هیچ نسازید. هنر حتی به شرط اصالت، فقط و فقط موجبات تزیین خانه است نه خانه ی من و شما که محتاج شکافتن و طرحی نو درانداختن است! هنرحتی به شرط اصالت حکم عمل بینی را دارد به قصد زیبایی …نه جان و روح و فرهنگ و اجتماع ما که گرفتار لخته های بزرگ خون در سراست و به کما رفته است ونیاز به جراحی چیره دست دارد و اگر نشود شاید برای همیشه در کما بمانیم. …حواسمان باشد….حواسمان باشد.

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *