صائب تبریزی: رحم و انصاف و مروت از جهان برخاسته است .

 

این غزل را آرام بخوانید.چندین بار. زمزمه کنید. چه میگویم؟ مزه مزه کنید. حیران اگر نشدید به سلامت عقل خود شک کنید. ضعف و حقارت تئوری های “آینده پژوهی” و “جامعه شناسی” و روانشناسی و هرآنچه به آن مفتخرید! را هم اگر متوجه نشدید بر نخوت جاهلانه خود بگریید. اگر تصویری درست تر و دقیق تر از آنچه صائب در300سال پیشتر، برای امروز ما ترسیم کرده است یافتید حتما خودتان را گروه متخیلان و متوهمان فریبکار قرار بدهید.
حقیقتا این غزل در چند قرن پیش تر چگونه امروزِ ما را اینچنین با دقت توصیف میکند؟ و صائب برکجا تکیه داده است که بر ما آشنا تر از ماست؟! این ادمها در کدام جهان زیسته اند و ما در کدام پس کوچه ی جهان در نهایت تهی دستی دکانِ “من” فروشی باز کرده ایم؟!

مهربانی از میان خلق دامن چیده است
از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است
وسعت از دست و دل مردم به منزل رفته است
جامه‌ها پاکیزه و دل‌ها به خون غلتیده است
رحم و انصاف و مروت از جهان برخاسته است
روی دل از قبلهٔ مهر و وفا گردیده است
پردهٔ شرم و حیا، بال و پر عنقا شده است
صبر از دلها چو کوه قاف دامن چیده است
نیست غیر از دست خالی پرده‌پوشی سرو را
خار چندین جامهٔ رنگین ز گل پوشیده است
گوهر و خرمهره در یک سلک جولان می‌کنند
تار و پود انتظام از یکدیگر پاشیده است
هر تهیدستی ز بی شرمی درین بازارگاه
در برابر ماه کنعان را دکانی چیده است
تر نگردد از زر قلبی که در کارش کنند
یوسف بی‌طالع ما گرگ باران‌دیده است
در دل ما آرزوی دولت بیدار نیست
چشم ما بسیار ازین خواب پریشان دیده است
برزمین آن کس که دامان می‌کشید از روی ناز
عمرها شد زیر دامان زمین خوابیده است
گر جهان زیر و زبر گردد، نمی‌جنبد ز جا
هر که صائب پا به دامان رضا پیچیده است

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *