از میان کاغذها بر باد رفته/یادهای فراموش شده 8
دوشنبه/پاییز چند وقت پیش/ صبح ،همین که بیدار میشوم اول به تو فکر میکنم و بعد هم میروم کنار پنجره ای که رو به دیوارهای زشت و سیمانی باز میشود.بیست …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
دوشنبه/پاییز چند وقت پیش/ صبح ،همین که بیدار میشوم اول به تو فکر میکنم و بعد هم میروم کنار پنجره ای که رو به دیوارهای زشت و سیمانی باز میشود.بیست …
Read More
“من رو دست کسی نمی مونم نه خودم و نه جنازه ام.” این را به تو گفته بودم و باورت نمیشد. وقتی هفتاد و هفت تا قرص خواب و دو …
Read More
پنجره رامی بندم.با اینکه پنجره ی بسته من را عصبی میکند ولی چاره ای نیست. سرو صدایی که از بیرون میآید کلافه ام میکند.هوای الوده هم به همین ترتیب. من …
Read More
خندیدید؟ خودتان برایم نوشته بودید، نامه را که باز کردم اولین عبارتش همین بود، فرشته دختر صاحبخانه نامه شما را گذاشته بود پشت در و رفته بود. برای باز کردن نامه شما عجله نمیکنم …
Read More
طهران /ماه اول تابستان یکی از سالهای نیمه دوم دهه شصت/ گرم کن سیاه و سه خط را می پوشم و میروم پشت بام .امشب اینجا تنها هستم. هوا کمی …
Read More
شام فردا شب هیات با حاج عباس است. حال معصومه خانم_زن دوم حاج عباس_ خوب نیست. نذر کرده آبگوشت بدهد .معصومه خانم که زن حاجی شد فامیل های شوهر مرحومش نگذاشتند …
Read More
تمام روز را پشت پنجره بودم. یا سیگار گوشه ی لبم بود و یا استکان چای میان دست هایم. با این دو تا گرم میشدم. همسایه ها پول گازوییل را …
Read More
زندگی همین است ..میدانستم..همیشه نیز …خم که شوی خیلی ها سوارت میشوند. سرت که پایین باشد خیلی ها تو را احمق فرض میکنند. چشمت را که ببندی خیلی ها تو …
Read More
همیشه می نشستم روی تنها پلکان رو به خیابان خانه ی اجاره ای و دوچرخه سواری پسر حاج اکبر را نگاه میکردم.خانه ای چند اتاقه که تنها یک اتاقش سهم …
Read More
عشق ،تولیدش و زمان انقضا ئش و همه بالا و پایینی که دارد..چه خوشتان بیاید چه بدتان بیاید،نتیجه تغیرات بیوشیمیایی مغز شماست، حالا چرا شما مدام دنبال “دل” تان میگردید، …
Read More