
قصه های ناتمام


صبح امروز،سبک تر و رها تر (1)
همان روز صبح رفته بود جلوی آینه و موهایش را آورده بود روی سینه هایش و شروع کرده بود به شانه زدن.همیشه بلند بود و فقط یکبار آنهم در سالهایی …
Read More
غزاله ام …ت م ا م شد!
پیش از این نوشته باید که خوانده باشید اینها را؛ قند عسل من.. غزل من …گل نازم، غزالم پسر چوپان با تو پادشاه است و به دست های کوچکت سپرده سرنوشت من!…این اخرین و …
Read More
یکی بود، کی گفته که یکی نبود؟
توضیح: سالها گذشته بود از روزگارانی که هر هقته و هر روز برای بچه ها مینوشتم،شاید هفده یا هجده سال پیش. حس و حال آنروزها را گم کرده ام. خاطره …
Read More
به دستهای کوچکت…سپرده سرنوشت من!(4)
.ادم با واقعيت هاي تلخ و تند مواجه شود بهتر از ان است كه تن به فريب و رويا و تخيل و ارزوهاي بلند بدهد…يعني من اينطورم وبا انانكه دوستشان …
Read More
غزالم، پسر چوپان با تو پادشاه است!(3)
تلفن پشت تلفن، همه سراغ غزاله را میگیرند. حال و حوصله ایی برای توضیح مکرر ندارم. پس جواب نمیدهم. صورتم را می چسبانم به شیشه ای که در آنسویش غزاله …
Read More
قند عسل من…غزل من..گل نازم!(2)
* دكترها جوابمان نكرده اند اما جوابي هم نداده اند. غزاله دراز كشيده روبه روي تلويزيون و مدام كانال ها را تغيير ميدهد.گويي چيزي را جستجو ميكند كه نام و …
Read More
برای غزاله…!…دخترم!(1)
لالالالا….گل لاله…مامان رفته….خونه خاله لالالالا….گل پونه….مامان مياد …يه شب خونه لالالالا….لالالالا…لالالالا …..لالالالا غزاله را بغل ميکنم.دخترم.رنگش پريده است!ميان لباس خواب سياهيکه ستاره های دنباله دار به روی ان نقش بسته …
Read More
بلغور واقعییت (1)
پشت سرش داغ شده بود. انگاری همه حرف ها و خاطره های ساز و ناسازی که داشت را باید می ریخت بیرون. خودش فکر میکرد که باید تف کند. نه …
Read More
زنده باد مرگ خاطره!
6سال فبل شاید/تنها بودم و دوستان دورم تنها تر./6سال قبل بود شاید .1…سرفه امان مرد را بريده است!…تلاطم جسم نحيفش صداي قيژ قيژ صندلي لهستاني را در مي اورد!…اما سرفه …
Read More