
ديوارهای سپيد
سال 83/ سبب این شعر را نوشته ام/ان روز اینگونه نگاه میکردم براي ادمي چون من كه مرز ندارد وطن ندارد قوم و خويش و تبار و خاك و سرزمين …
ديوارهای سپيد Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
سال 83/ سبب این شعر را نوشته ام/ان روز اینگونه نگاه میکردم براي ادمي چون من كه مرز ندارد وطن ندارد قوم و خويش و تبار و خاك و سرزمين …
ديوارهای سپيد Read Moreسال 80/ برای یک دوست نوشته شد تابستان بود…عصر بود و لحظات نارنجی رنگ غروب…از پنجره حياط را نگاه می کنم و درخت انار را….پيچکی خيال انگيز ،جان سرد نرده …
و سر انجام به خيالم امد! Read More