تبعید جامعه شناسی، مرگ آرام جامعه شناس و فریب روانشناسی!

خبر: هاله لاجوردی ،جامعه شناس ایرانی در سن 57 سالگی بعد از سالها طرد و خانه نشینی، درگذ
1. ?کمتر ایرانی در سپهر عمومی میتواند دو و حتی یک جامعه شناس ایرانی را نام ببرد.(کمتر از 5 درصد) حتی شما ! شما نیز اگر همین حالا گوگل نکنید نمیتوانید نام یک یا دو یا چند جامعه شناس ایرانی را در چند دهه ی اخیر بگویید. شما اصلا و ابدا هیچ جامعه شناسی را نمی شناسید. اصلا و ابدا تعریف ابتدایی از جامعه شناسی نیز ندارید. حتی در حد یک تعریف عمومی و کلی و غیر دقیق! شما نمیدانید جامعه شناسان ایرانی که هستند و چه می کنند. شما نمیدانید که جامعه شناسان ایرانی در کشاکش تمامی مصیبت ها و بدبختی های انسان ایرانی امروز، چه درک و دریافتی از مشکلات و مصایب دارند و اوضاع از دید یک جامعه شناس چگونه است. شما هیچ جامعه شناس ایرانی را نمی شناسید اما همه ی شما افرادی را در سیاست، اقتصاد، ادبیات، فیزیک، مهندسی، روانشناسی، ورزش، هنر، سینما و….می شناسید! همه شما میتوانید تعدادی از این افراد را نام ببرید. حتی شاید مطلبی ازآنها خوانده یا در رادیو صدای آنها را شنیده یا در تلویزیون دیده باشید. اما شما انسان ایرانی، بویژه در چند دهه ی اخیر، هیچ جامعه شناسی را نمی شناسید و هیچ نشنیده اید و هیچ ندیده اید! نه از بنیانگذاران این رشته نه از معاصران. و این مساله ایست که شاید تا همین لحظه نیز به آن فکر نکرده باشید. اما آیا شما در این ناآگاهی و جهل مقصر هستید؟ آیا اینکه شما در همه ی حوزه های علوم، افرادی را میشناسید اما در جامعه شناسی ابدا کسی را نمیشناسید و اطلاعات شما به شدت کم و ناچیز است، نباید این سوال را در ذهن شما ایجاد کند که چرا؟ اینکه شما در سپهر رسانه ای ایران، چرا از همه ی حوزه های مرتبط با “انسان” افرادی را دیده و میشناسید به ویژه در روانشناسی اما هیچ خاطره ای از هیچ جامعه شناسی ندارید آیا سوال برانگیز نیست؟ جواب این پرسش را نه فقط در این نوشته بلکه حتی بعد از خواندن این یادداشت دنبال کنید و مطمئن باشید همان دلایلی که “مردم” را در چند دهه ی اخیر محو و نابود کرده است، همان سیستم و همان سیاست ها جامعه شناسان را نیز محو و نابود کرده است. همان نظام و سیاستی که “مردم” را ندیده و نمی بیند، ” جامعه شناسان ” را نیز ندیده و نمی بیند و حتی نمیخواهد ببیند؟ ایا مردم و جامعه شناسان ربطی به هم دارند؟ وجه اشتراک مردم و جامعه شناسان کجاست؟ چرا هر دوی انها به معنای واقعی کلمه طرد و محو و نفی شده اند و می شوند؟
. ?هاله لاجوردی یک جامعه شناس بود. اما شما او را نمی شناسید. در یکی از روزهای غمگین این روزها در سن 57 سالگی فوت کرد. او یک جامعه شناس بود. یک جامعه شناس زن هوشیار وعلاقه مند و مستعد . زنان و دختران ایرانی کمتر وارد حوزه جامعه شناسی میشوند. و اگر بشوند کمتر مطرح میشوند. برای اینکه جامعه شناسی حوزه ای نیست که فرد بتواند برای خودش اتیکت و عنوان دهان پر کن و چشم گیر دست و پا کند و با آن شخصیت خودش را پشت ویترین بگذارد و توجه بخرد و بگیرد. شما در هر حوزه ی دیگری تحصیل کنید و مدرکی بگیرید فضا برای مطرح شدن و اظهاروجود کردن بیشتر دارید تا جامعه شناسی. در حوزه دفع سموم و نباتات. در حوزه زبان های باستان. در حوزه مطالعات دام و طیور. در حوزه ی عروسک سازی و عروسک گردانی. در حوزه نقالی و مداحی. در حوزه فک و دهان و دندان. در حوزه ی سیاه سیاست و تباه ِ اقتصاد. در حوزه فریبکارانه روانشناسی و خودشناسی و عرفان و این خزعبلات! در هر حوزه ای اگر مدرکی داشته باشید، فرصت و رخصت اظهار وجود دارید حتی اگر “وجودی” نداشته باشد. حتی اگر ” حرفی” نداشته باشید. حتی اگر سر سوزن “دانایی و آگاهی” نداشته باشید. اما هم فرصت به شما میدهند و هم رخصت. اما جامعه شناسان این فرصت و رخصت را ابدا ندارند. جامعه شناسان نه فرصت اظهار نظرات خوشان را دارند و نه رخصت. آنها با موانعی سخت رو به رو هستند که آن موانع موجب دیده نشدن “مردم” آنچنانکه هستند نیز شده است. و این همان نقطه ی مشترک مردم و جامعه شناسی ست ،جایی که شما باید بپرسید چرا؟ شما به عنوان یک فرد هوشیار باید کنجکاو باشید که وجه اشتراک شما و جامعه شناسان چیست؟ چرا سیستم و سیاست های حکومت در چند دهه ی اخیر موجب طرد و نفی “مردم و جامعه شناسان” توامان شده است؟ کدام ترس و کدام هراس موجب شده است که حکومت و سیاست های کلی نظام “مردم” را از ” جامعه شناسان” دور کند و مردم هیچ جامعه شناسی را نشناسند اما هزاران سیاستمدار و روانشناس و دعا نویس و عارف و شاعر را بشناسند؟! اگر این پرسش ها را جدی بگیرید و به دنبال پاسخ آن باشید آنوقت خواهید فهمید که در چند دهه ی اخیر چرا شما “مردم” هیچوقت چهره ی واقعی خودتان را در هیچ رسانه ای ندیده اید. آنوقت بر شما “مردم” روشن میشود که چرا “هویت” شما همواره جعل شده است. آنوقت متوجه میشوید که همه ی سیاست های حکومت بر اساس “هویت جعلی” از شما مردم شکل گرفته است که واقعیت ندارد. و برای همین شما هیچگاه، نه خودتان را در آن سیاست ها می بینید و نه منافع خودتان را. برای همین است که شما هیچگاه نه اندوه جمعی خودتان را درآن سیاست ها می بینید نه شادی واقعی و همگانی را. احساس اینکه سیاست مدارن و اهالی قدرت و ثروت همواره شما “مردم “را ندیده و نمی بینند احساس درستی ست که تک تک ما داریم و ریشه این دیده نشدن یکی اینست که حکومت و سیاست، “جامعه شناسان” را طرد و تبعید ساختارمند کرده است! طرد و تبعیدی زیرکانه که نتیجه اش میشود محو شدن و مرگ “جامعه شناس” و دیده نشدن “مردن”، شما بگویید “مرگ واقعی مردم” در همه ی سیاست گذاری ها در همه ی حوزه ها. و وقتی که مردم در همه ی سیاست گذاری ها محو و نابود و طرد شده و نفی شده باشند، آیا میتوان امیدی داشت به اینکه آن سیاست ها منافع مردم را در بربگیرد؟
3. ?هاله لاجوردی استاد جامعه شناسی در دانشگاه تهران بود.او دانشجوی ممتاز دوره ی فوق لیسانس و دکتری در زمان خودش بود و این مساله ی کمی نبود. او در اواخر دهه 60(1367یا 66) وارد دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران شد. من به سال 1368. خیلی های دیگر نیز. اولین سال بعد از پایان جنگ. تعداد بسیار زیادی ازبچه های جبهه و جنگ در همان سال، با سهمیه ای 40 درصدی وارد دانشگاه میشوند. در آن سال آدمهایی وارد این حوزه و دانشکده شدند که از میان آنها تئوریسین های اصلاحات و اصول گرایی در سالهای بعد متولد شدند! استاد و مترجم نیز به اندازه ی کافی. آدمهای پرنفوذ در سطوح سیاست و قدرت . مردها بیشتر و زن ها کمتر. یکی از آن زنان و دختران هاله لاجوردی بود که به گمانم جامعه شناسی را عاشقانه انتخاب کرده و آن را در مرکز التفات و توجه خودش قرار داده بود و این دلیل موفقیت او بود. تیزبینی و هوشیاری او در درک و فهم تئوری های جامعه شناسی و مکاتب مختلف موجب راسخ شدن عزم و اراده ی او به هنگام تحلیل و بیان تحلیل او نیز شده بود. دلیلی نداشت که صریح و بی پرده نباشد در اظهار نظر تخصصی. نامش همان وقت ها بر سرزبان ها بود و حسادت برانگیز برای خیلی ها. دراواخر دهه 70 هاله لاجوردی دکتری خودش را از دانشگاه تهران دریافت میکند و همانجا نیز به تدریس مشغول میشود. پس از سال 88 ، بهانه هایی واهی و پوچ برای او می تراشند تا او را طرد و نفی و خانه نشین کنند. از این دلیل تراشی های موهوم و متعفن بدتر آن بود که گروهی از دانشجویان ( بخوانید مردم) را تحریک میکنند تا رو به روی او قرار بگیرند و در آن فضا، عرصه را بر هاله لاجوردی چنان تنگ کنند که او دست از آنچه عاشقانه برایش تلاش کرده بود بردارد و به گوشه ی انزوا بخزد و بماند تا لحظه ی مرگ. اما این تنها، سرنوشت و سرگذشت هاله لاجوردی نبود و نیست. بلکه به نوعی و از زوایه ای سرنوشت و سرگذشت “جامعه شناسی” ایران در چندین دهه ی اخیر است. طرد و تبعید و خانه نشین کردن هاله لاجوردی و امثال او و هرآنکس که در تحلیل و تفسیر به سراغ مولفه های زندگی جمعی و اجتماعی میرفت، نماد ظهور و بروز یافته از سیاستی بود که درخفا و بی سروصدا در حال انجام شدن بود تا مردم را از جامعه شناسان دور کند. تا مشکلات و مصایب و بدبختی ها و سومدیریت های مخوف و هولناک و سهمگین متولیان جامعه را بپوشاند یا در قالب های دیگری صورتبندی کند که متولیان و مسئولان جامعه فرصت گریز داشته باشند. این بازی ظریف بعد از پایان جنگ آغاز شد و هنوز ادامه دارد.
4. ?پایان جنگ در سال 67، چه دلخواسته ی مسولان آنزمان بود یا نبود اما یک مساله روشن است و آن اینست که در دوره ی 8 ساله ی جنگ، مسولان این فرصت و توان را داشتند که همه ی نابسامانی ها و مشکلات را به دوش جنگ بیندازند اما با پایان گرفتن جنگ این بهانه ی مطلوب ومحترم و از همه مهم تر کوبنده، عمرش تمام میشد ومسئولان برای مسئولیت زدایی از خودشان! و کوبیدن منتقدان به راه و چاره ای دیگر متوسل شدند. افکار عمومی را باید به نوعی کنترل میکردند. نمیشد به همه ی مردم انگ ضد انقلاب زد. آنهم مردمی که از صدرتا ذیل هزینه داده بودند در انقلاب و جنگ. مردم باید توضیح و تفسیری حتی ولو اندک برای نابسامانی های اجتماعی نظیر، بیکاری، فحشا، بالارفتن سن ازدواج، افزایش طلاق، مهاجرت، فاصله طبقاتی، بالا رفتن دزدی و جرم و جنایت، عدم درک متقابل میان نسل های گوناگون، دور شدن جوانان از مذهب، فروپاشی اندک اندک خانواده، رواج ریاکاری و ظاهر سازی ، علم گریزی و پول محوری، تزلزل تمامی نظام های ارزشی و….داشته باشند. مسئولان و سیاستگذارانی که پس از جنگ نیز به جز سود و نفع شخصی در حوزه قدرت و ثروت ، به هیچ مساله و امر دیگری توجه نداشتند ، اما دریافته بودند که مشکلات اجتماعی که در زمان جنگ فرصت بروز و ظهور نیافته ، بعد از جنگ قطعا توجه همه را به خود بیشتر جلب میکند وباید فکری برای آنها کرد. راهبردی که مسئولان حکومت برای فرار از مسولیت های اجتماعی خود اتخاذ کردند و تا به امروز نیز ادامه دارد به کوتاه ترین و ساده ترین شکل اینست: “فروکاستن امر اجتماعی به امر فردی! ” انداختن توپ مشکلات اجتماعی در زمین “فرد” و مقصر جلوه دادن انسان ها به دور از هرگونه تحلیل و بررسی جامعه شناسانه . وبازی از اینجا آغاز میشود. بازی که در نتیجه ی تبعید جامعه شناسان و پر کردن جای آنها با روانشناسان آغاز میشود. بازی که مردم و مشکلات واقعی آنها یا به گونه ای ساختارمند حذف یا در چنبره ی تئوری های روانشناسی حبس میشود .
5. ?از سالهای اغازین دهه ی هفتاد تا اکنون همه ی شبکه های رادیویی و تلویزیونی داخلی سرشار از متخصصان روانشناسی و مشاوره و روان درمانی بوده و شده است. شما به طور قطع هیچ نشان و خبری از حضور یک جامعه شناس با بیان جامعه شناسانه، در این رسانه ها ندارید یا اگر هم داشته باشید نسبت آنها با روانشناسان یک به صد است! در ابتدای دهه هفتاد با آوردن غلامعلی افروز (روانشناس) و بعدها با آوردن دکتر سیما فردوسی و بعد هم با حضورصدها متخصص در حوزه روانشناسی درشبکه های رادیویی و تلویزیونی کاری کردند که همه ی مسائل و مشکلات جامعه به حوزه رفتار فردی کاهش بیاید و کسی از دلایل و علل اجتماعی آن جویا نشود. آنها با تبعید جامعه شناسان از رسانه ها و محدود کردن انها در حوزه و فضای تخصصی خودشان کاری کردند تا مردم همه ی مسائل و مشکلات اجتماعی را ناشی از ضعف های فردی و انسانی خودشان بدانند. آنها کاری کردند تا بیکاری و فحشا و بالا رفتن سن ازدواج و افزایش طلاق و فاصله طبقاتی و فاصله نسل ها و جرم و جنایت و ….همه و همه به یک امر” اخلاقی_رفتاری” کاهش پیدا کند و “فرد” خودش را مقصر بداند و ببیند و کسی سراغ دلایل و علل اجتماعی انها که پای مسئولان را وسط می کشید نرود و در این راه و فرایند روانشناسان همکاری غریب و عجیبی با انها داشتند و هنوز نیز دارند.
6. جامعه شناسان را تبعید کردند و روانشناسان را تبلیغ! تنها به یک دلیل ساده و آنهم اینست که در تحلیل نهایی، یک جامعه شناس در بررسی تمام مشکلات مربوط به انسان، پای اجتماع رابه میان میکشد و در این تحلیل انگشت به سمت مسئولان و مدیران یک جامعه است اما روانشناسان انگشت اتهام به سمت “فرد” میگیرند. در یک تحلیل جامعه شناسانه، دلایل و علل امر اجتماعی و حتی فردی در ظرف و گستره ی اجتماع تحلیل میشود اما در توضیح روانشناسانه ،همه ی مشکلات ناشی از “فرد” است! در چنین زمین بازی طراحی شده ای، مسئولان همواره یا راه گریز دارند و یا میتوانند به گونه ای سهمگین نگاهها را از خودشان منحرف کنند.
7. ?وقتی جامعه شناسان تبعید شدند در حقیقت چهره و هویت واقعی “مردم” نیز طرد و تبعید شد برای اینکه جامعه شناسان میتوانند تصویر روشن از هویت جمعی، خواسته ها ، غم ها ، شادی ها، دردها، پیروزی ها و شکست ها، ضعف ها و قوت های یک ملت را ترسیم و تصویر و تفسیر کنند. جامعه شناسان را آرام آرام طرد کردند و کنار گذاشتند و مردم چهره ی واقعی خودشان را ندیدند و” خود جمعی ” اشان فراموش کردند و تبدیل به “افراد انسانی” تک افتاده ای شدند که روانشناسان برایشان تصویر کرده بودند با هزارویک مشکل شخصی! مردم با جامعه شناسان یعنی کسانی که در سمت و سوی آنها ودر جبهه ی آنها هستند بیگانه شدند و فکر کردند گره کار به دست روانشناسان باز میشود! و این آغاز یک فریب بزرگ بود. فریبی که کمترین ثمره و نتیجه اش دور شدن مردم از تصویر “خود قدرتمند” شان بود! برای همین است که شما به عنوان یک فرد انسانی هیچ جامعه شناسی را نمی شناسید اما صدها آدمی که با عنوان مشاور وروانشناس شما را متهم می کنند میشناسید و به انها پول می دهید تا مشکلاتی که واقعا ندارید! و یا اگر هم دارید خودتان در بوجود آمدن انها سهمی ندارید را برای شما حل و فصل کنند.
8. ?طرد و تبعید و خانه نشین کردن و بعد هم مرگ تراژیک و آرام خانم دکتر هاله لاجوردی ، همان فرایند و فریبی ست که چندین دهه در حال انجام است. شما “مردم” هیچ جامعه شناسی را نمی شناسید برای اینکه آنها جایی در رسانه ها ندارند. وقتی جامعه شناسان جایی در رسانه ها ندارند، چهره ی واقعی شما “مردم” همواره مخدوش و دستکاری شده است. هویت شما “مردم” را جعل میکنند و کرده اند. از خود واقعی شما، یک تصویر جعلی میسازند و برای همان تصویر جعلی که هیچ وجود خارجی ندارد سیاست و برنامه می ریزند. و شما همواره نام خودتان را از زبان مسئولان میشنوید اما نشانه ای در تغییر وضعیت خودتان حس نمی کنید برای اینکه اصولا “وجود” واقعی ندارید. در این فریب ساختارمند ، من قطعا همه ی کسانی را که امر اجتماعی را به امر فردی می کاهند، مقصر و متهم میدانم!
?????????????
پ.ن: این نوشته میتوانست جزییات بیشتر داشته باشد و دارد. این بازی و سیاست، لایه های پنهان بیشتر دارد اما از حوصله نویسنده و خواننده یحتمل بیرون است. کاش جامعه شناسان حرفی میزدند!

 

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *