احتمال اول: گفتمان اصلاح طلبی در هر طیف و لایه و سطحی بعد از زمان اندکی تشتت و سردرگمی ، مخرج مشترکی خواهند یافت و همگرایی میان انها افزایش یافته و با توجه به قدرت اجتماعی _ فرهنگی وسیع، رهبری واقعی خود را پیدا می کنند. مرجع ،رهبری یا رهبرانی، که ابدا حائز قدرت ویژه ای نیستند و توان چانه زنی در بالا را ندارند و دقیقا به همین دلیل برای تاثیرگذاری بیشتر،نیازمند تعامل وسیع با بدنه اجتماعیِ خود خواهند بود ومیدانند که باید به خواسته های بدنه اجتماعی خود گوش بدهند و این تعامل، نقش و خواسته مردم را در تصمیم گیری ها بیشتر خواهد کرد.
احتمال دوم : محافظه کاران نشان داده اند که بازی در زمینی که رقیبی در آن وجود ندارد لزوما به معنای برنده شدن آنها نخواهد بود. به همین دلیل فقدان هاشمی به همان اندازه که شاید موجب همگرایی اصلاح طلبان شود به همان اندازه نیز میتواند موجب تشتت و ریزش و یا حتی نزدیک شدن بخشی از محافظه کاران به طیف اصلاح طلب شود.
احتمال سوم: محافظه کاران رادیکال ، با عدم حضور هاشمی، راه را برای اجرای پروژه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی خود هموار میبینند اما از آنجا که بدنه اجتماعی_فرهنگی قوی نداشته و گفتمان آنها نیز هر روز ضعیف ترو کم اقبال تر میشود،احتمالاگرفتار اشتباه محاسباتی در مناسبات فرهنگی _اجتماعی و سیاسی خواهد شد.
احتمال چهارم:نبود هاشمی شاید موجب شود که فعالین و اصلاح طلبانی که در سایه ی او زیست می کردند و به دلیل مصلحت اندیشی و گاه احترام به تعاملات او در حوزه قدرت و سیاست، تن به صراحت نمی دادند، از سایه بیرون آمده و همگرایی بیشتروصریح تربا یکدیگرداشته باشند. به عبارت دیگر با نبود یک استوانه قوی در مرکز، کوچکترها حتی اگر از سراضطرار نیز همدیگر را به آغوش بکشند قدرت پیدا می کنند.
احتمال پنجم: اصلاح طلبان از صدر تا ذیل درحوزه های گوناگون فرهنگی_اجتماعی و سیاسی نتوانند تن به صراحت بدهند و تلاش نکنند تا به مخرج مشترک طیف های گوناگون اصلاح طلب برسند و قدرت نداشته باشند به بدنه اجتماعی خود این اطمینان را بدهند که نبود هاشمی راه را بر توسعه و تعمیق گفتمان اصلاح طلبی نخواهد بست واین گفتمان به پایان نمیرسد، در چنین شرایطی گفتمان اصلاح طلبی به سادگی توسط بخشی ازمحافظه کاران، از قدرت و سیاست کنار گذاشته خواهند شد و برای امدن گفتمانی نو و اصلاح طلبانه در ایران باید زمانی طولانی در انتظار ماند.
****
پ.ن : تمامی اینها میتواند تابعی از معادلات و مناسبات سیاست و قدرت در صحنه جهانی و منطقه ای نیز باشد و ادراک و دریافت اصلاح طلبان و محافظه کاران از مناسبات جهانی حتما در چگونگی عمل آنها تاثیرخواهد گذاشت.